صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۸۶ مهر ۲, دوشنبه

جنایت به خاطر نفت!

 جهان سرمایه داری برای بقای خود از جمله به انرژی اشد ضرورت دارد که رایج ترین نوع انرژی، همان انرژی  فسیلی و ذغال سنگ بوده و ذغال سنگ به علت آلوده نمودن بیش از حد طبیعت (که البته برای سرمایه داری آلوده نمودن طبیعت در مقابل به دست آوردن سود مفهومی ندارد) و قیمت بلند استخراج آن زیاد مورد استفاده نمی باشد. در حال حاضر نفت، گاز و ذغال سنگ 80 فیصد از انرژی مصرفی جهان را تأمین می کند. ذخایر عظیم نفت در کشورهای ایران، خلیج فارس، عراق، عربستان سعودی، امریکای جنوبی، امریکا، کانادا، روسیه، افریقای جنوبی، لیبی، نیجریه، ونزوئلا، خلیج مکزیک و دریای شمال قرار دارد.
امپریالیزم جهانی مخصوصاً شرکت های بزرگ نفتی و غول های سرمایه  جهت به دست آوردن منابع فراوان نفتی جهان حاضر است به هر عملی از جمله تجاوز مستقیم و آشکار دست بزند.  تجاوز آشکار امریکا و متحدانش به عراق و افغانستان تحت عنوان مبارزه علیه تروریسم، یکی از شگردهای سرمایه داریست تا با تحمیق مردم، پلان های استراتیژیک و دراز مدت خود را در منطقه پیاده نماید که یکی از این پلان ها، دسترسی  به نفت و گاز کشورهای آسیای میانه، خلیج فارس و منطقه بزرگ نفتی خاورمیانه است.
تقاضای نفت برای به حرکت در آوردن چرخ سرمایه  در سال 1970 روزانه 56 ملیون بشکه (هربشکه معادل 159 لیتر) بود، اما این رقم با افزایش انباشت سرمایه و ایجاد فابریکه های صنعتی متعدد تولیدی در سراسر جهان مخصوصاً رشد حیرت انگیز اقتصاد چین، در سال گذشته به 85 ملیون بشکه در روز رسید که بیانگر رشد 52 فیصدی تقاضای نفت در فاصله زمانی سه دهه می باشد. قابل ذکر است که ارزش سالانه نفت خام معامله شده در بازارهای جهانی بیش از یـک تریـلیون (هزار ملیارد) دالر است و بخش مهمی از اقتصاد جهانی را به خود اختصاص می دهد. یکی از دلایل عمده افزایش شدید قیمت نفت را می توان در رقابت های  امپریالیستی جهت غصب بازارها و ذخایر نفت خام کشورهای منطقه و جهان یافت. دلایل دیگر آن را می توان تقاضای بالای چین به نفت، سیاست کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) و مخصوصاً رویدادهای بعد از حملات 11 سپتامبر و تجاوز آشکار امریکا به عراق  و افغانستان بخاطر پلان های استراتیژیک و دراز مدت آن در منطقه دانست. 
افزایش پیاپی و بی حد و حصر قیمت نفت خام در بازارهای جهانی سودهای هنگفت و باور نکردنی  را به جیب شرکت های فراملیتی، کنسرسیوم های نفتی و کمپنی های بزرگ نفتی واریز می نماید. به طور نمونه می توان از سود شرکت اکسون موبیل که یکی از شرکت های بزرگ غارت کننده نفت کشورهای آسیای میانه و روسیه می باشد، نام برد که  در سال 2005 به 36 ملیارد دالر رسید و جالب اینجاست که این سود در سه ماه اول سال گذشته به بیش از پنج ملیارد دالر رسید. همچنان سود شرکت نفتی فراملیتی  انگلیسی – هلندی «رویال داچ –  شل» در سه ماه اول سال گذشته به هفت ملیارد دالر رسید. 
کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) که شامل کشور های  ایران، عربستان، عراق، کویت، الجزایر، اندونیزی، لیبی، نیجریه، امارات متحده عرب و ونزوئلا می باشد، بیش از 76 فیصد کل ذخایر نفت جهان را در اختیار دارند. از میان اعضای سازمان اوپک تنها 4 عضو آن خارج از منطقه خاورمیانه قرار دارد. کشورهای خاورمیانه بیش از 63 فیصد از ذخایر نفت خام جهان را در اختیار دارند و همچنان روزانه بیش از 20 ملیون بشکه نفت مصرفی جهان را تأمین می کنند. حضور نیروهای نظامی امریکا در ترکیه، کویت، عربستان سعودی، عراق، افغانستان وغیره و تهدید های پیاپی امریکا به  ایران نشانگر آن است که نیروی نظامی امریکا به سرکردگی بوش، به حیث مدیر عامل کمپنی های نفتی در این مناطق عمل می نماید.
علاوه بر دلایل فوق جهت بالا رفتن بی رویه قیمت های نفت خام و گاز در سطح جهان، رقابت های خصمانه انحصاری جهت ادغام کمپنی های بزرگ نفتی، کاهش روز افزون ذخایر نفت و گاز (زمزمه هایی مبنی بر کاهش منابع در بخش های نفتی غیر عضو در اوپک همانند خلیج مکزیک و دریای شمال به گوش می رسد) و تقاضای  روز افزون به آن،  باعث افزایش بی رویه قیمت های نفت و گاز در بازار جهانی گردیده است که تأثیر مستقیم آن را می توان بر توده های فقیر و مخصوصاً طبقات زحمتکش جهان  به وضوح مشاهده نمود. صعود سرسام آور قیمت مواد نفتی مخصوصاً پترول و گاز مایع طی هفته های اخیر در شهر کابل  از این دایره خارج نمی باشد.
علاوه بر دلایل فوق مبنی بر صعود قیمت مواد نفتی و گاز در سطح جهان، بورژوازی کمپرادور یا همان دلالان سرمایه نیز با ایجاد انحصارات و استفاده از سیاست دمپنگ جهت ورشکست نمودن رقبا، در واقع میخواهد بازار را در اختیار گرفته و بعد از ورشکست نمودن رقباء،  یکه تاز میدان فروش گردد. بورژوازی کمپرادور با این عمل خود نه تنها خرده بورژوازی را به سمت طبقات زحمتکش که جز نیروی کار خود، چیزی برای فروش ندارد، می راند بلکه راه ورود سرمایه های خارجی را به کشور باز نموده تا علاوه بر ورشکست نمودن بورژوازی ملی و صنایع نوپای کشور، نوع  اقتصاد مصرفی را نیز رونق دهد.
دولت کرزی از یکطرف با تبلیغ نظام اقتصاد بازار آزاد، به عنوان یگانه اقتصاد مؤثر برای رشد اقتصادی کشور و از جانب دیگر دخالت بی مفهوم و کاذب دربخش هایی از اقتصاد، می خواهد با صف های طولانی توزیع که ساعت ها وقت هموطنان ما را تلف می سازد و بازدید نمایشی وزیر تجارت از جریان توزیع آن (که این خود یکی از شگردهای تبلیغ اقتصاد بازار جهت بدنام نمودن اقتصاد پلانیزه و مرکزی می باشد)، نه تنها در  تبلیغ نوع اقتصاد مصرفی همکار بورژوازی مخصوصاً بورژوازی کمپرادور است، بلکه حتی میخواهد با این عمل خود خوش خدمتی هرچه بیشتری را به نفع ترویج بازار آزاد بازی نموده و دین خود را در قبال ایجاد نوع نظام اقتصادی وابسته، مصرفی و بیمار، ادا نماید.    

مشت نمونه ی خروار

مهاجران و ایران:
دولت ایران در حالیکه 13 ولایت را منطقه ممنوعه اعلان کرده است، مهاجران افغان را بدون کوچکترین گذشتی از خانه هایشان بداخل موتر ها انداخته به هرات و نیمروز رد مرز می کنند. بسیاری ازین مهاجران که مشکلاتی از قبیل  اخذ پول از کارفرمایان، اخذ پول گروی خانه وغیره دارند، پول های شان مانده، آنان را به زور روانه افغانستان ساخته اند. بعضی از افغان ها به روی جاده ها دستگیر شده، زن و اطفال شان در خانه باقیمانده، انتظار آمدن سرپرست فامیل را دارند و به هیچ عنوان توان برگشت دوباره را نداشته، معلوم نیست زن و فرزندان شان چگونه زندگی کنند. برخورد نیرو های امنیتی ایرانی این بار در برابر افغان ها چنان شدت دارد که قطعاً قابل پیشبینی نبود. در نیمروز صد ها خانواده بی جا و سرپناه در دشت افتاده تا زمانیکه موتر برایشان میسر می گردد، زندگی دوزخ آسا دارند. اطلاعات در دست است که تا حال چندین افغان را نیروهای بسیج ایرانی به قتل رسانده اند. اینکه اینها اینطرف چطور زندگی خواهند کرد با توجه به بیکاری و فقریکه دامنگیر مردم است و بیکفایتی های دولت افغانستان گراف بیکاران چندین در صد بالا خواهد رفت و زندگی مردم دوزخ آساتر خواهد شد.


څارنوال و طلوع:
کشیدگی های که اخیراً میان څارنوال و طلوع به وقوع پیوست، ناشی از عقده هایی بود که طی چند سال بر بستر مخالفت های سمتی، ملیتی و زبانی شکل گرفته است. تلویزیون طلوع از چندی به این سو بحث های زبانی را در تلویزیون  به راه انداخته بود و څارنوال هم بدنبال فرصت مناسبی می گشت. تا اینکه با این تمسک  که تلویزیون صحبت های اورا تحریف کرده است، دستور دستگیری مسوولان تلویزیون را صادر کرد و بعد آقای صدیق احمد زاده را با کش و گیر فراوان  بردند و چند لحظه بعد رها کردند. طلوع تبلیغات دامنه داری را علیه څارنوال به راه انداخت و حامیان څارنوال هم خواهان بسته شدن این تلویزیون گردیدند. کمیسیون بررسی تخلفات وزارت اطلاعات و فرهنگ هم طلوع را ملامت کشید و خواهان عذر خواهی آن از څارنوال شد. طلوع  عذر نخواست  ولی برنامه شش و نیم اش را که در مورد کارکرد څارنوال بود به بهانه مشکلات تخنیکی منتشر نساخت. این تشنج که به شکلی مهار شده است ولی څارنوال اخیراً هیئتی را به منظور باز پرسی از طلوع موظف کرده است. این برخورد نشان داد که چگونه جنجال های سی سال گذشته  میان عده ای ریشه دارد و بمجردیکه زمینه مساعد گردد، خود را نشان می دهند.

   شیرپاو و انتحار:
آفتاب احمد خان شیرپاو که وزیر داخله پاکستان است روز نهم ثور حین سخنرانی در چارسده پشاور با حمله انتحاری روبرو شد و در حالیکه 20 نفر کشته و چندین نفر زخمی شدند خود شیر پاو و پسرش که عضو پارلمان ایالتی است زخم برداشتند. نظامیان پاکستانی  از جمله شیر پاو که از حامیان طالبان به حساب می آیند، اخیراً مورد حملات  شدیدی از سوی برادران طالب و القاعده  شان قرار گرفته اند.
شیر پاو که زمانی از رهبران ارشد پیپلز پارتی بی نظیر بوتو به حساب می آمد و بعد از کودتای مشرف با دولت  او سازش کرد، در جریان متار که وزیرستان و تشدید حملات طالبان در افغانستان نقش داشت. این انتحار که او را تا دروازه مرگ برد، نشان داد که سیاست بازی های پاکستان در افغانستان و تقویت تروریزم بالاخره گلوی خودش را هم می گیرد.  زیرا انتحار کنندگان بیشتر از نیروهای خارجی افغانهای بیگناه را به قتل می رسانند.
اگر مشرف به این بازی با آتش ادامه دهد، ممکن است که این بار ریش خودش را هم بسوزاند. کشتار 300 نفر ازبک پیرو القاعده در وزیرستان که به تحریک قبایل توسط دولت پاکستان صورت گرفت، حتماً چنین بهایی را می طلبد که در آینده انتظار بیشتری از آن میرود.

 7 ثور و تحلیل حکم خان:
آقای الحاج حکم خان الماس مسوول کمیسیون روابط خارجی " د افغانستان ملی یووالی گوند" برای اینکه حقانیت 7 ثور را نشان دهد و ثابت سازد که 7 ثور کودتا نه بلکه انقلاب و شرایط عینی و ذهنی جامعه ایجاب چنان تحولی را داشته است، تحلیلی را ارایه داشته است. این تحلیل که جز قصه جریان به راه افتادن کودتا چیز دیگری نیست و آن هم برای هر کوچک و بزرگ افغانستان روشن می باشد، چیزی بنام تحلیل در آن دیده نمی شود. این آماده بودن شرایط عینی و ذهنی  و این تحول را بالاخره مربوط به زندانی شدن چند تن از رهبران حزب دانسته و بالاخره ضرورت "انقلاب" را بیان داشته است. اینکه این حزب با این کودتا چه عملکردهای داشت و بالاخره چطور به دعوت شوروی ها جهت تجاوز به افغانستان پرداخت، همه را به گردن پرچمی ها انداخته  خود را با یک قلم برائت داده است. علاوتاً جهت براه افتادن این "انقلاب" قتل یک نفر به نام خیبر تمسکی شده تا صورت بگیرد، این آقا که خواسته است با این سادگی مردم را قناعت بدهد و این طور حکایتی را تحلیل نام بگذارد، قادر به هیچ خدمتی برای رژیم تره کی، امین و کودتای ثور شده نمی تواند. خوب بود عوض اینکه آقای حکم خان زور میزد تا از کودتا انقلاب بسازد و دلایل عینی و ذهنی  را اینطور ساده بجای واقعیت ها بنشاند و تره کی و امین را برائت بدهد، فعالیت های این حزب را بیان می داشت و بار سنگین این همه قتل، ویرانی، تجاوز  و وابستگی را از شانه هایش پایین میکرد و آن وقت با گردن افراشته به تمام جریاناتی که به مزدوری و وطنفروشی درین سه دهه دست زده اند، انتقاد می کرد و ثابت میکرد که  او وطنپرست واقعی می باشد. در غیر آن ماهیت و کار سردمداران 7  ثور برای تمام مردم افغانستان روشن بوده، خیانت های شان با دریا های پر از آب شسته نمی شود، چه رسد به این نوشته بسیار پیش پا افتاده که هر چیز در آن دیده می شود، جز تحلیل و ارزیابی.


ثابت و شیرپور:
لوی څارنوال که چند بار در برابر شیرپور چوران جدل به راه انداخته و اعلان میکرد که حتماً پول این زمین‌ها را از آنان خواهد گرفت، اخیراً خودش نیز توانست در این منطقه صاحب زمینی شود که حتماً به زودی قصری بر آن اعمار خواهد کرد. شاروال کابل این خبر را تایید نمود و گفته میشود که بلدوزری نیز در آن به کار مصروف است. این لوی څارنوال اینقدر دندانخایی کرد و بالاخره خود به چنان زمینی دست یافت که خود نشان میدهد، ایشان در کار خود چقدر پیگیر میباشند و در آخر کارش به کجا می انجامد!! این کار دو "فایده" داشت یکی اینکه څارنوال صاحب در محل زورمندان، خود صاحب خانه شد و از سوی دیگر زور مندان بعد از این به آرامی می خوابند، زیرا با آقای ثابت در این مورد هم صنفی شدند.

ناتو، ائتلاف و کشتار:
 نیروهای ائتلاف و ناتو که بی‌پروا دست شان را در قتل و کشتار مردم، آزاد می بینند و بعد از آن کرزی هم اظهار تأسف کرده، چیزی از دست اش بر نمی آید، در این روز ها باز هم کشتارهایی سنگینی به راه انداختند. در حمله به خانه ای در غنی خیل ولایت ننگرهار، چند زن و مرد را به قتل رساندند و حد اقل دو زن را با خود بردند. همچنان در حمله به منطقه زیرکوه ولسوالی شیندند ولایت هرات 167 تن را کشته و عده زیادی را زخمی کردند. در این دو مورد هم مردم غنی خیل و هم مردم شیندند دست به تظاهرات خونین و گسترده ای بر ضد این نیروها زدند و در شیندند تا رسیدن قوای امنیتی از هرات، تظاهر کنندگان کنترول ولسوالی شیندند را به دست گرفتند. قرار است که به اصطلاح این خارجی ها مردم افغانستان را از شر تروریزم برهانند و دموکراسی را در افغانستان پیاده کنند، در حالیکه خود بدتر از تروریستان دست به قتل و کشتار میزنند. وقتی انفجار عده ای از مردم بی گناه را به کام مرگ میبرد، دیگر چه فرقی دارد که این انفجار را طالبان انجام میدهند یا امریکایی ها؟

مافیا و زمین:
چندی پیش وزارت انکشاف شهری اعلان کرده بود که سه ملیون و هفتصد هزار  جریب زمین از سوی جنگسالاران غصب شده است. در برنامه حقیقت تلویزیون آریانا، وقتی گرداننده از وزیر انکشاف شهری آقای پشتون پرسید که این مافیا کیانند که این قدر زمین را به زور گرفته اند؟ وزیر ضمن اینکه تعهد انتشار حرفش را از گرداننده گرفت، گفت: «فهیم مافیای زمین است و هفتصد جریب زمین را به زور غصب کرده است.» و به این صورت میتوان دانست که بسیاری از افراد بر قدرت در پنج سال اخیر با میله تفنگ خود را به چه دارائی های رسانده اند. 

قوماندان کُشی

جنگ مقاومت افغان ها که بعد از کودتای ثور، به ویژه اشغال توسط اتحاد شوروی سابق ابعاد گسترده تری به خود گرفت از اعتراضات و عدم همکاری مردم با دولت وقت آغاز و تا سرحد مبارزه مسلحانه پیش رفت. صفوف وسیعی این جنگ رهایی بخش را توده های ناراضی و خشمگین مردم تشکیل می دادند که به کوه ها و تشکیل گروپ های مسلح کشانیده شدند. آغاز این خیزش های مردمی، خودجوش و بی رهبری بود که بعدها در اثر دخالت سازمان های استخباراتی کشورهای همسایه، عربی و دول غربی و ایجاد و رشد تنظیم های جهادی که از حمایت مالی بیدریغ آن کشورها برخوردار بودند، از رسالت اصلی منحرف شد. بعد از حاکمیت و درگیری پیوسته تنظیم ها، گروپ های مسلح و قوماندانان شان حاکمان خودمختاری شدند که هیچگونه حدوحصری در لگام گسیختگی نمی شناختند. هر کدام دارای زندان های شخصی بودند و می توانستند ببندند، بکشند، دارایی های مردم را چپاول کنند، زنان شوهردار را به نکاح افراد دلخواه درآورند و مرتکب ده ها جنایت دیگر شوند. در جریان جنگ های تنظیمی جنایاتی صورت گرفت که تاریخ نظیرش را ندیده بود. اما اگر فغان مردم به آسمان بلند می شد و شکایتی به "رهبران" می شد، استدلال می کردند که گویا اگر بر قوماندان فشار وارد کنند آنان به جبهه مخالف شان می پیوندند. بناً هر یک عده ای از جنایتکاران را مورد حمایت و نوازش قرار داد و تشویق به جنایت کرد.
مردم داغدار ما با سقوط رژیم قرون وسطایی طالبان و تشکیل دولت های انتقالی و انتخابی و حضور هرچه گسترده تر جامعه جهانی تصور می کردند روزنه ای امیدی برای تامین عدالت باز شود، اما این آرزو  با همچو سیستم و ترکیب دولت چیزی بیش از سراب نبود. به ویژه زمانی که عده ای از همین جنایتکاران به جای محاکمه در دادگاه ها، به عنوان نمایندگان مردم در پارلمان کشور جا داده شدند و برای ملت قانون تدوین نمودند و منشور خودبخشی را تصویب کردند. سردسته های همین جنایتکاران که زمانی خون جانب مقابل را ریخته بودند، همدیگر را به آغوش کشیده به ریش قربانیان همدیگر و ملت رنجدیده خندیدند.
فساد اداری روز افزون در ادارات و دستگاه قضایی دولت، رشد باندهای مافیایی آدم ربایی، قاچاق مواد مخدر در رده های بالایی دولت مسایلی بود که مردم آسیب دیده را از دادخواهی کاملاً نومید نمود.
مسایل و عوامل فوق سبب شده تا مردم ما در مواردی خود مستقیماً وارد عمل شده و دست به انتقام جویی بزنند. قتل و حمله بالای تعدادی از قومندانان در یک سال گذشته نمونه ای از عطش انتقام جویی مردم است که به طور نمونه می توان از چند مورد نام برد: قتل امان اله در شیندند، ترور مولوی اسلام محمدی و فرید صدراعظم دوران ربانی در کابل و یکی دیگر از قومندانان حزب اسلامی در خیرخانه کابل، قتل قوماندان شینو جمعیتی در مارجه ولایت هلمند، مرگ مرموز بشیر بغلانی و همچنان اجرای چند حمله ناموفق دیگر نظیر حمله به جان قوماندان کینتوز قومندان امنیه بدخشان، حمله به جان قوماندان عبدالولی جمعیتی-دوستمی در ولایت تخار، چندین حمله بر شیرعلم ابراهیمی والی غزنی مربوط حزب سیاف، بمب گذاری نافرجام در راه جمعه خان همدرد والی جوزجان و حمله ناکام بر احمدخان سمنگانی جمعیتی-دوستمی در هفته گذشته و ده ها مورد دیگر. در کشتارهای یاد شده می توان عوامل گوناگون را برشمرد، از جمله رقابت های مافیایی، تنظیمی و سیاسی و انتقام گیری مردم دردکشیده.
ترور، قتل و حملات ناموفق بر قوماندانان روی هر عاملی که باشد، چلنج بزرگ برای دولت تحت الحمایه غرب است که نتوانسته برخورد روشنی به گذشته ای این جنایتکاران بنماید و این امر سبب می شود که مردم برای انتقام گیری ازین ددان خود دست به کار شوند

د پانګوالو میلمستیا خرابه کړﺉ!

د آلمان په رستوک ښار کې د اته شتمنو هیوادونو د مشرانو د ناستې په درشل کې نژدې ۸۵۰۰۰ اعتراض کوونکو د اقتصاد د نړیوال کیدو پر ضد لاریون وکړ، چې  د پولیسو ( د پانګوالو په لاس د بې وسانو د ځپلو ماشین)  سره  د نښتې په ډګر  واوښت. په دې لاریون کې کین اړخو د سرو بیرغونو په رپولو سره، چې د چه ګوارا عکسونه په کې انځور شوی ول، د اقتصاد د نړیوال کیدو او د خصوصی کېدنې پر خلاف شعارونه ورکول.
که څه هم د اته شتمنو هیوادونو د مشرانو د ناستې سیمه د بالتیک ساحل ټاکل شوی  او دا سیمه په اغزنو مزو راچاپیر شوې،  لدې سره سره د آلمان  دولت د اعتراض کوونکو د ځپلو لپاره ۱۶۰۰۰ پولیسان سیمې ته استولی دی او په داسې حال کې چې لاریون کوونکو اعتراضی  شعرونه او سرودونه ویل، پر سرونو ېې د پولیسو چورلکو   الوتنه کوله. د رویټرز خبری آژانس  د دې لاریون د ځپلو په موخه  د پولیسو امنیتی اقدامات د دویمې نړیوالې جګړې وروسته  بی ساری ګڼلی دی. که څه هم د اته شتمنو هیوادونو د کلنۍ ناستې موخه، په سمبولیکه توګه د پانګوالۍ او د نیولیبرالیـسی سیاستونو د ځواک  ښودل دی، خو په تیروو څو کلونو کې د دې هیوادونو د مشرانو ناسته د ډار او ویرې له امله د سختو امنیتی تدابیرو په منځ کې په لیرې پرتو سیمو کې تر سره کیږی. دا وخت د آلمان په رستوک ښار کې د اته شتمنو هیوادونو د مشرانو د ناستې هوټل شاوخوا درې کیلومتره اوږد او درې نیم متر پلن  دیوال جوړ شوى دى، چې پر هر متر یې دولس نیم ملیونه یورو مصرف شوی دی. څه باندې ۲۰۰۰۰ امنیتی کسان د دې  دیوال ساتنه کوی.
د اته شتمنو هیوادونو د کلنۍ ناستې  دود په ۱۹۹۰ کال کې پیل شو؛ دا ناسته د اته کلونو را پدیخوا د نړیوال اعتراض سره مخ کیږی او بیلابیل غبرګونونه راپاروی، خو سږنی اعتراض تر ټولو جدی او مهم اعتراض و، چې بیلابیلو سیاسی او ټولنیږو ډلو په کې ونډه درلوده. لاریون کوونکو شعار ورکوه چې هغه نړۍ چې اته شتمن هیوادونه ورباندې واک چلوی، د جګړې، بیوزلۍ او  د ټولنیزو توپیرونو نړۍ ده او باید د دې نړۍ په وړاندې اعتراض وشی او  د طبقاتی توپیرونو  پرته  یوه نوی نړۍ جوړه شی.
همدا ډول  د دې لاریون پر ډیری پوسترونو باندې د طبقاتی توپیرونو پرضد شعارونه لیکل شوی ول . پر ځینو پوسترونو، د اته شتمنو هیوادونو مشران "د  تورتم پیړۍ د پاچاهانو"  نومول شوی ول، چې د اقتصاد په نړیوال کیدو سره هڅه کوی په وروسته پاتې هیوادونو کې بیوزلی لاسیوا کړی. لاریون کوونکو چیغې وهلې چې د  پانګوالو میلمستیا خرابه کړﺉ  او ویل یې امپریالیستی ځواکونه باید له افغانستان او عراق څخه ووځی.
 د اقتصاد نړیوال کیدو سره په نړۍ کې بیوزلی سیوا شوى ده او په هرې یوې ثانیې کې یو کس د بیلابیلو لاملونو له امله مری؛ نړیوال کیدل ورځ تر بلې د پانګوالو لوی  انحصارات شتمن کوی او  وروسته پاتې هیوادونه لا د بیوزلې د کرښې لاندې وړی. نړیوال کیدل  د دې پر ځاې چې پوځی وسایل له منځه ویسی پر ځاى یې د دولتی او ټولنیزو خدماتو کموالی ته پیڅې پورته کړی دی او د پوځی سیالۍ لمن یې پراخه کړی ده. د اقتصاد د نړیوال کیدو  اصلی  ګټه د انرژۍ او پوځی انحصاراتو  جیبونو ته ولیږی. همدا ډول د اقتصاد  نیولیبرالیستی سیاستونه لامل شوی دی چې کمپنۍ د میرمنو څخه د ارزان کاری ځواک په توګه ګټه پورته کړى  او په  سکس بازار کې یې وګماری. د اقتصاد نړیوال کیدل اته شتمنو هیوادونو ته دا وخت په لاس ورکړی چې د پوځی سکټور وروسته د سکس سکټور څخه ډیره ګټه تر لاسه کړی.
دا ناورینونه لامل کیږی چې ورځ تر بلې د نړیوال کیدو په وړاندې نړیوال غورځنګونه پیاوړی شی او د یوې نوې نړۍ زیری ورکړی چې پر انسانی ارزښتونو ولاړه وی

خلیلزاد: "آینده جهان به آینده افغانستان بستگی دارد."

زلمی خلیلزاد، افغان امریکایی شده که در پوهنتون امریکایی بیروت درس خواند و بعد از تابعیت گرفتن ایالات متحده به سرعت برق از پله های قدرت در آن کشور بالا رفت و یکی از طراحان دکترین"مهار اژدهایان کوچک" بعد از فروپاشی اتحاد شوروی با دیک چینی و کولین پاول بود، مدت مدیدی با کمپنی های بزرگ نفتی امریکایی کار کرد، لذا علاقمند حضور امریکا در مناطق نفت خیز آسیا شده و درین راستا به وزارت خارجه آن کشور مشوره می داد.
خلیلزاد بعد از یازده سپتامبر با قوت کنفرانس بن را هدایت کرد و کرزی را به قدرت رساند، بعد از آن به عنوان فرستاده ای ویژه ی رییس جمهور امریکا، به افغانستان آمد و چون شیفته ی جنگسالاران بود، تلاش نمود تا در کنار کرزی آنان را بر اریکه قدرت سوار کند. وی به عنوان قدرت اول در افغانستان عمل میکرد تا اینکه به عراق فرستاده شد و اکنون نماینده خاص امریکا در سازمان ملل که یکی از مهمترین کرسی های قدرت در ایالات متحده است، می باشد.
خلیلزاد در اولین روز احراز این پست به دیدار ظاهر طنین نماینده دایمی افغانستان در سازمان ملل رفت و ابراز داشت که: "آینده جهان به آینده افغانستان بستگی دارد". بسیاری این را یک بیان تشریفاتی ارزیابی کرده و فکر می کنند که خلیلزاد جهت خوش نگهداشتن طنین و افغان هایی که بدون حضور ایالات متحده در افغانستان زندگی را ناممکن می دانند ، گفته شده است. در حالیکه بعداً بوش در ملاقات با دهوپ شیفر سرمنشی ناتو ابراز داشت که افغانستان برای امریکا منطقه حیاتی به حساب می آید و شیفر هم گفت که نیرو های ناتو تا زمانی که در افغانستان ضرورت باشد، خواهند ماند.
این بیانیه ها برای آنانی که تشویش دارند، امریکایی ها روزی از افغانستان خارج خواهند شد و به خیال خام شان « دوسیه افغانستان بار دیگر به پاکستان سپرده خواهد شد» خبر بی نهایت خوش می باشد، ولی برای آنانیکه تحلیل و ارزیابی علمی از اهداف امریکا به عنوان قوی ترین امپریالیزم جهان دارند، چنین ابراز هایی از سوی این سردمداران اگر صورت بگیرد یا نگیرد، می دانند که امریکایی ها و یاران اروپایی اش نه بخاطر خدمت به افغانستان و مردم افغانستان بلکه بخاطر اهداف خاص خود شان به آسیا مخصوصاً جهت ایجاد پایگاه های دایمی آمده اند.
دلایل بسیاری وجود دارد که اگر حادثه یازده سپتامبر صورت نمی گرفت، باز هم امریکایی ها چکمه ها را محکم بسته بودند تا به افغانستان لشکر کشی کنند و پایگاه های استراتیژیک خود را درین جا مستقر سازند ( بسیاری یازده سپتامبر را سناریوی خود امریکا می دانند) زیرا آسیا با داشتن وسیعترین بازار های جهان، بیشترین نیروی کار، بزرگترین ذخایر نفت، گاز، یورانیم، سنگهای قیمتی و دهها ماده خام دیگر مثل رابر، پنبه، کنف وغیره  نمی توانست در شرایطی که امریکا یکه تاز جهان است و امکان ظهور قدرتمندانی چون چین و روسیه در آینده می باشد، به افغانستان نیاید.
ایالات متحده و متحدان اروپایی او (انگلیس، فرانسه و آلمان) که هر یک در آسیا دوستانی دارند و به دنبال سرمایه گذاری اند، ارزش ذخیره گاه های نفت و گاز را در جریان جنگ جهانی دوم خوب دانسته اند، زیرا یکی از عوامل مهم شکست آلمان نازی، عدم دسترسی آن به چاه های نفت و گاز جهان، مخصوصاً شرقمیانه بود.
ایالات متحده امریکا قبلاً با حضور نیروهایش در عربستان سعودی، کویت، داشتن گرگ هاری چون اسراییل درین منطقه و حضور ناوگان قدرتمند آن در بحیره مدیترانه و خلیج فارس، در حقیقت شرق میانه را در چنبره خود در آورده، تشویش ازین منطقه ندارد. در شرق دور نیز امریکا با داشتن قوی ترین پایگاه نظامی در جزیره دیگوگارسیا، حضور نیرو هایش در جاپان، کوریای جنوبی، تایوان، فلیپین و هم چنان شناور بودن ناوگان دریایی اش در بحر هند و دریای جنوب چین از کنترول بر شرق دور و جنوب شرق آسیا نیز مطمئن می باشد. اما تشویش ایالات متحده ازآسیای جنوبی و آسیای میانه بوده که باید با حضور نظامی به کنترول این مهمترین، پر در آمد ترین و پر چالش ترین منطقه آسیا بپردازد. زیرا درین منطقه نیم نفوس جهان زندگی می کند. 5 قدرت اتمی جهان (روسیه، چین، هند، پاکستان و ایران) در آن  قرار دارند. تضاد های منطقوی و جهانی درین جا گره خورده: روسیه، چین و هند زمینه ای تبدیل شدن به ابر قدرت را دارند و قادر خواهند بود تا این منطقه را جداً تهدید نمایند.
تیوریسن های بورژوازی این را خوب می دانند که رشد ناموزون و بی کنترول سرمایه در جوامع امپریالیستی باعث شاخ به شاخ شدن استثمارگران شده، ممکن نیست روزی این کشور ها منافع ایالات متحده را در آسیا تهدید نکنند و به این خاطر بعد از فروپاشی اتحاد شوروی تلاش مستمر امریکا درین بود تا این منطقه در قلب آسیا را به کنترول خود در آورد و بالاخره به این هدف دست یافت. حضور نیرو های امریکایی درین منطقه، چین و روسیه را بر آن داشت تا در پیمان شانگهای متحد شوند و تلاش دارند پای هندوستان را نیز به آن بکشند. متقابلاً امریکا با تلاش و دادن امتیاز کوشش می کند که هندوستان را ازین معادله خارج سازد.
به این ترتیب استقرار پایگاه های ایالات متحده در افغانستان به خاطر پاسخ گفتن به آخرین و جدی ترین خواست های امریکا می باشد و بی تردید حکم حیاتی برایش دارد و امریکا زمانی ازین منطقه خواهد رفت که  یا مجبور به رفتن شود و یا در امیال امپریالیستی اش تغییر به وجود آید. چیزی که اولی اش ممکن و دومی اش نا ممکن به نظر می رسد.
خلیلزاد این جمله را تصادفی و یا تشریفاتی بیان نکرده است، بلکه از  روی منافع جهانی و مخصوصاً آسیایی امریکا گفته است و به دوستان و همفکرانش در افغانستان بصورت مستقیم بیان داشته که تا امریکا و آسیا است، ما در کشور تان حضور داریم و جای تشویش برای تان وجود ندارد.
تا زمانیکه آخرین قطرات نفت خاور میانه و نفت و گاز آسیای میانه توسط امریکایی ها مکیده نشود، ممکن نیست از افغانستان بیرون بروند و به این خاطر شب و روز تلاش می نمایند، تا میدان های هوایی بگرام و قندهار را به پایگاه های بزرگ دایمی شان مبدل سازند. اشتغال این همه کارگر درین میدان ها  و توسعه سفارت امریکا در کابل این را واضح می سازد که امریکا به این خاطر نیامده است که زود بر گردد