صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۲ مرداد ۲۱, دوشنبه

زمینی



تقدیم به زنده یاد نورانی

بزرگتر از فرشته
اینجا
میان ما و از ما بود
نه هیات وهمی
نه آرزوی آسمانی
زمینیِ زمینی بود.
++
زمینی بود
احساس تشنگی می کرد
اما
از جام زخم هیچ کسی
خون نمی نوشید.
احساس خستگی می کرد
اما
با پای درد هیچ کسی
ره نمی پیمود
زمینی بود.

«کابلیان یې په خپلو وینو لیکي»

«پیشرو» خپرونې د «کابلیان با خون می نویسند» کتاب چې تیرکال یې چاپ کړی و، دا ځل د تلیاد داد نوراني د مړینې د دویم تلین په مناسبت، په پښتو ژباړلی. دغه کتاب اوس د «کابلیان یې په خپلو وینو لیکي» تر عنوان لاندې د «پیشرو» لخوا چاپ شوی، څو د هغه د نه ستړي کیدونکو فعالیتونو یاد د تل لپاره ژوندی پاتې شي. 

پدر



                 بصیر نورانی
آرام بخواب!                                       
چون راهت
مثل آب دریا
مثل شرشر آبشار
مثل غرش توفان
در تلاطم روزگار  
جریان دارد.

به تو که فکر می کنم
سلول های خاکستری ام
سرخ می شوند
چون «ذره هرم».
و وقتی خیال آغوش تو
مرا در بر می گیرد
گلبول های سفیدم
دست از دفاع بر می دارند
چون در دست ات «ساطوریست از خشم»
و همچنان گردن ناروایی ها را قطع می کنی.
برای دستانی در خون و آتش ات
قلبم با تمام توان می کوبد
سینه ام تنگ می شود
رگ هایم طغیان می کند.

بر بهار مرثیه نوشتی
و شعر دری را با زمزمه ای
انا لله و انا الیه راجعون
ختم خواندی
چون «3 زندانی»
از زندان فرار کردند
و در «چهار دهه» رسوا شدند.

نارواهای زیاد این زندانی ها را
در «روزگاران» به یاد داریم
دستان لحظه ها را باید فشرد
چون حماسه آفرین می شوند.

... و هر بار
من تو را برای شعر
بر نمی گزینم
شعر مرا
برای تو
بر گزیده است.

در هوشیاری به سراغت نمی آیم
هر بار، از سوزش انگشتانم در می یابم
که باز نام تو را نوشته ام.
حالا آرام بخواب!
در دستم جعبه ای دارم سرشار از ستاره های درخشان
ولی در دامن آسمانِ خدا
یک ستاره ندارم...

یادی از مبارز خلق های دربند افغانستان

فکر میکنم همین دیروز بود که خبر جانکاه و ناگوار جاودانه شدن مبارز بزرگ، شاعر مردمی، نویسندۀ متعهد و انسان آزاده را شنیدم، اما دریغا که درست دو سال از زمانی میگذرد که او را از دست دادیم. 

از انسانی یاد میکنم که از هر سلول وجودش ندای استقلال و آزادی کشور به گوش میرسید، از مبارزی سخن می گویم که با قلبی مملو از عشق به توده ها و رهایی کشور از چنگال خونین استعمار به کار و فعالیت می پرداخت و لحظه ای از راه که انتخاب کرده بود، عدول نکرد.

بلی، از زنده یاد داد نورانی موسس و بنیانگذار نشریۀ مردمی پیشرو سخن می گویم. انسانی که در ظلمانی ترین روزهای تاریخ کشور ما، زندگی برایش امان نداد و در 22 سرطان 1390 به ابدیت پیوست. در روزگاری که زنجیرهای استعمار هر روز بر دست و پای مردم ما فشرده تر می گردد و فشار چکمه های خونین اشغالگران بر گلوگاه خلق زحمتکش و ستمدیدۀ ما فزونی می یابد و سلول سلول رنجدیدگان این کشور خیانت، سعبیت و جنایت استعمارگران، طالبان خونریز، جواسیس رنگارنگ و فساد گستردۀ دولت الۀ دست «جامعۀ جهانی» را حس می کند، در چنین اوضاعی کمبود انسانی را در کنار توده های زحمتکش و ستمدیدۀ کشور خود احساس میکنیم که نیاز روزگار خونین ما بود.

با آنکه تاریخ مبارزاتی خلق های تحت ستم به وضوح ثابت ساخته که مردم به عنوان نیروی عمدۀ مبارزات استقلال طلبانه و آزادیخواهانه، مرکزی ترین قوت را می سازند، اما تا زمانی که نیروی پیشاهنگ با رهبران متعهد، مبارزۀ توده ها را سمت و سو ندهند و تئوری را رهنمای عمل نسازند، امکان دست یابی به جامعۀ عاری از استعمار و استبداد، مقدور نبوده و فردای عاری از ظلم و ستم را خیزش های مردمی نوید نخواهد داد، چرا که در عدم موجودیت جنبش های رهایی بخش و آزادی خواه، قیام ها به انحراف کشیده شده و قدرت سیاسی از دست یک گروه مستبد و حامی استعمار به دست گروه ضد مردمی دیگر افتاده و ثمرۀ اعتراضات توده ها را جنایان دیگر خواهند ربود.

زنده یاد نورانی که در اوایل تجاوز سوسیال امپریالیزم شوروی همگام با مردم، به سنگر مبارزه علیه اشغال رفت و علیه اشغالگران و پادوان بیمقدار شان سلاح بر دوش گرفت، ثابت ساخت که مرد عمل است. زنده یاد نورانی به استقلال کشور از یوغ استعمار می اندیشید و آسایش طبقات زحمتکش کشور را هدف خود قرار داده بود. او برای نیل به هدف والای زندگیش تا پای جان به فکرش وفادار ماند و هیچ تهدید و فشاری نتوانست از راهی که انتخاب کرده بود، او را باز دارد. 

 بعد از تجاوز اشغالگران غربی به سردمداری امریکا زیر نام «جنگ علیه القاعده و تروریزم» که نزدیک به پنجاه کشور استعمارگر را دور این شعار گرد آورد، زنده یاد نورانی با سلاح قلم به جنگ سیاهی، غارت، اشغال، استبداد، جنایت و خیانت رفت و با سیاست افشاگری، ماسک «ضد القاعده و تروریزم» را درید. او با تحلیل های دقیق سیاسی، اوضاع کشور را به بررسی می گرفت و با درک این مسئله که در اوضاع کنونی آماده سازی شرایط ذهنی توده ها برای رسیدن به جامعه ای عاری از استعمار و استبداد در اولویت قرار دارد، مبارزۀ خستگی ناپذیر آگاهی دهی را آغاز کرد.

امضای «پیمان ستراتیژیک» بین دولت امریکا و کابل، هیاهوی «خروج» نیروی های نظامی غربی بعد از 2014، نزدیک شدن روز «رسمی» سازی پایگاه های نظامی امریکا تحت عنوان «عقد پیمان امنیتی»، زد و بندهای سیاسی گسترده بین کاخ سفید و ارگ، سرازیر شدن ملیون ها دالر به کاخ ریاست جمهوری، نشست های سه جانبه (انگلیس، پاکستان و افغانستان) ـ (امریکا، پاکستان و افغانستان)، آخرین آمادگی ها برای رفتن به عقب جبهه تحت نام «آغاز آخرین مرحلۀ انتقال مسئولیت های امنیتی از نظامیان خارجی به نیروهای امنیتی کابل»، افزایش حملات انتحاری طالبان فاشیست و جنایتکار و بالاخره گشایش دفتر سیاسی طالبان در دوحه زیر نام «مذاکرات صلح بین طالبان و دولت کرزی» در واقع گزینه هایی است که میخ استعمار را بیشتر از هر زمانی محکمتر کوبیده و به گفتۀ توده های زحمتکش، «امریکایی ها برای بر آمدن، به کشور ما نیامده»، اوضاع سیاسی کشور ما از هر زمانی بحرانی تر شده است.

از درگذشت زنده یاد نورانی دو سال می گذرد و در این مدت حوادث گوناگون سیاسی که هر یک آن وابستگی بی چون و چرای افغانستان را به امریکا نشان میدهد، رخ داده است؛ در چنین اوضاعی، نبود انسانی چون زنده یاد نورانی که با درک و تحلیل عمیق سیاسی میتوانست وضعیت جاری را به بررسی بگیرد، بیشتر از هر زمانی احساس می گردد.  یادش تا ابدیت در خاطره ها جاودانی باد! 

«پیشرو» د کونړ د رنځیدلي ولس تر څنګ د کرهالی جنایت وغندلو!



څلوردیرش کاله وړاندې د کونړ ولایت په کرهاله کې ۱۲۶۰ زیارکښ او بیوزله انسانان په ډله ایزه توګه د جنایتکارو خلقیانو او پرچمیانو لخوا په بیرحمۍ ووژل شول. دا جنایت د افغانستان د تاریخ هغه کرغیړنه پیښه ده چې زموږ د تاریخ ډیرې پاڼې ورباندې ډکې دي. د افغانستان په معاصر تاریخ کې له روسانو او د هغوی له لاسپوڅو نیولې بیا تر جهادیانو او طالبانو پورې او اوس د امریکا او د هغې چوپړیانو جنایتونه او ډله ایزې وژنې دومره ډیری دي چې که دې هیواد ته د جنایتونو ټاټوبی ووایو، نو کمه به وي.
 
که روسانو په خپله او د خپلو ګوډاګیانو په لاس زموږ بیوزله او ناداره ولسونه ووژل، اوس امریکاییان او د هغې ناټويي متحدین هم په بیرحمۍ خلک او په ځانګړي توګه خواري کښه ولسونه وژني. کونړیان د همدې ستم ځپلي او دردیدلي ولس یوه برخه ده چې لسیزې کیږي د ښکیلاک په اور کې سوځي.

د پیشرو خپرونه چې د افغانستان دننه د بیوزلي ولس رښتینی او له بده مرغه یوازینی آواز دی، تل هڅه کړې چې د افغانستان د ښکیلاککي او بلوسګرانه جنایتونو د قربانیانو او په تیره بیا د ډله ایزو وژنو شهیدانو یاد پرتمین وساتي او د خپل وس او توان سره سم یې د خپلواکۍ، آزادۍ او برابرۍ شعار په پورته کولو او د هغوې له سرې وینې د غچ اخیستلو

په ژمنې سره ولمانځي.

له همدې دندې سره سم، «پیشرو» خپرونې د کرهالی د شهیدانو ۳۴ تلین د پیشرو د ځانګړې ګڼې او د شهیدانو په یاد د رنګه پوستر په خپرولو سره په کونړ ولایت کې ولمانځو چې د دې زیارکښ، بیوزلي او ستمځپلي ولس د پام وړ وګرځید. دغه پوستر او ځانګړې ګڼه د روان کال د وري په ۳۱ مه نیټه چې د ۱۲۶۰ شهیدانو د شهادت ورځ ده، په دغه ولایت کې خپاره شول.

خلق ترکیه با خیزش های گسترده، شعور بالای سیاسی شان را به نمایش گذاشتند

تاریخ مبارزاتی خلق های زحمتکش و تحت ستم نشان داده که خیزش ها و اعتراضات مردمی یکباره به نقطۀ طغیان نمی رسد بلکه ظلم و ستم متواتر دولت های ضد مردمی و وابسته، صبر و حوصلۀ توده ها را به پایان رسانده و در نهایت باعث بروز خیزش های مردمی می گردد، خیزش هایی که یا توسط دستگاه حاکمه به شکل وحشیانۀ آن سرکوب می گردد و یا در نتیجۀ اتحاد و همبستگی مردم و رهبری درست این قیام ها، کاخ ظلم و استبداد ویران گردیده و بر ویرانه های آن دولت مردمی که از بطن چنین قیام هایی بر می خیزد، تشکیل می شود. 

تخریب «پارک گزی» در میدان «تقسیم» از سوی دستگاه حاکمۀ ترکیه به منظور اعمار مرکز خرید در واقع جرقه ای بود بر آتش نهفته در سینه های پر از خشم مردم زحمتکش و ستمدیدۀ آن کشور که در زمان کوتاه، تقریباً سراسر ترکیه را درنوردید. این اعتراضات خود به خودی، سال ها قبل توسط عملکرد های ضد مردمی «حزب عدالت و توسعه» به رهبری رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه نطفه گذاری گردیده بود که خرابکاری پارک گزی برای آغاز آن بهانه ای بیش نبود. در این حرکت خودجوش مردمی طبقات و اقشار مختلف ترکیه اشتراک داشتند. 

اتحادیه های کارگری، داکتران، محصلین، اهل کسبه، هنرمندان، روشنفکران و بالاخره کسانی به این قیام عمومی مردمی پیوستند که سالهاست زیر ظلم و ستم دستگاه حاکمه قرار داشته و در پی فرصت بودند تا صدای اعتراض خود را علیه سیاست های ضد مردمی دستگاه حاکمه فریاد نمایند. با آنکه در ابتدا از اعتراضات در میدان تقسیم بوی «حفاظت از محیط زیست» به مشام رسید، اما عوامل متعددی در عقب این اعتراضات که بیشتر از 78 شهر را در بر گرفت و ملیون ها انسان به آن پیوستند، وجود دارد که مهمترین این عوامل را میتوان چنین خلاصه نمود:

پیشبرد سیاست های اشغالگرانۀ امریکا در منطقۀ خاورمیانه از سوی دستگاه حاکمۀ ترکیه (حزب عدالت و توسعه که اردوغان (نخست وزیر) و عبدالله گل (رئیس جمهور) از مؤسسان آن می باشند، با حمایت قوی امریکا و شرکاء در اتحادیۀ اروپا به قدرت رسید)، هم آواز شدن با امریکا و کشورهای غربی در جنگ داخلی سوریه و کمک پنج ملیون دالری به مخالفان اسد، اجرای طرح های اقتصادی نیولیبرالیستی از جمله خصوصی سازی (فراهم آوری تسهیلات زیاد برای سرمایه گذاری های خارجی و فروش بنادر، راه ها، بانک ها وغیره به سرمایه داران خارجی)، تغییر مسیر سیکولاریستی جامعه که با نام کمال اتاتورک گره خورده، بیکاری وسیع نیروی کار، افزایش نرخ تورم، از دست دادن ارزش لیره (واحد پول ترکیه) و بالاخره وضعیت نابسامان اقتصادی و سایۀ سیاه فقر بر سر توده های ملیونی، از جملۀ این عوامل اند که خلق ترکیه را به حرکت درآوردند.

نبود ارگان رهبری کنندۀ واحد باعث گردید تا در جریان اعتراضات عمومی از هر طرف شعاری به گوش برسد که با هم همخوانی نداشت. عده ای خواستار استعفای نخست وزیر شدند، عده ای شعار مرگ بر فاشیزم را سر دادند، عده ای با حمل عکس های اتاتورک از سیکولاریزم دفاع نمودند، عده ای با پرچم های سرخ که سمبول طبقه کارگر است، علیه استثمار و شرایط سخت کار اعتراض کردند و ناسیونالیست های ترکیه با حمل پرچم ملی ترکیه نیز در صف قیام کنندگان ایستاد شدند. در یک کلام، سراسر ترکیه در آستانۀ قیام عمومی علیه دستگاه حاکمه قرار گرفت.

با آنکه قیام عمومی را طبقات مختلف با خواست های متفاوت طبقاتی به راه انداختند، اما خواست های واحد اعتراض کنندگان را استعفای نخست وزیر، منع قانون استفاده از گازهای اشک آور علیه تظاهرکنندگان، منع آلوده ساختن محیط زیست و تخریب درختان، حمایت از آزادی بیان و آزادی رسانه ها و محاکمۀ عاملین خشونت ها (هزاران نفر در جریان خیزش های ترکیه زخمی، عده ای کشته و تعدادی به علت استفاده از گاز مخصوص، بینایی شان را از دست داده اند)، می ساخت.

ترکیه با اقتصاد لرزان، وام های هنگفتی را از صندوق بین المللی پول و بانک جهانی دریافت کرده و یکی از بزرگترین کشورهای مقروض در جهان محسوب می گردد. بسیاری از مردم ترکیه با عایدی معادل دو دالر در روز هر لحظه به سوی فقر کشانده می شوند؛ از هر چهار کودک، یک کودک دچار سوء تغذیه گردیده و سازمان همکاری و توسعۀ اجتماعی از ترکیه به عنوان کشوری که با بیشترین مرگ و میر کودکان روبرو است، در این سازمان یادآوری می نماید. محل بود و باش زندگی بسیاری از توده های ترکیه خانه های گِلین در اطراف شهرهای بزرگ می باشد. چهرۀ ترکیه ایکه در سریال ها نشان داده می شود، با چهرۀ واقعی این کشور تفاوت چشمگیر دارد. البته از «برکت» سیاست های نیولیبرالیستی دستگاه حاکم و پروژه های امپریالیستی، عده ای معدودی از مردم این کشور به سرمایه های افسانوی دست یافته اند.

دولت ضد مردمی رجب طیب اردوغان به عنوان وفادارترین دولت وابسته به امریکا و غرب در خاورمیانه مسئول تطبیق پروژه های امپریالیستی در این گوشۀ دنیا می باشد. این دولت در واقع گردانندۀ اصلی سیاست نئولیبرال است و از طریق واگذاری اموال عمومی به نهادهای فراملیتی و کمپرادوران داخلی، استثمار زحمتکشان را شدت بیشتر بخشیده و خیل وسیعی از نیروی کار این کشور را به بیکاری و بدبختی سوق داده است.

ترکیه با مداخلۀ نظامی در کشور ما، یکی از 47 کشور اشغالگری است که با وجود مشکلات بزرگی که دامنگیر خودش گردیده، کماکان برای خوشخدمتی به امریکای متجاوزگر در کشور ما باقی مانده و از طریق طرح پروژه های عوام فریبانه، گویا میخواهد به مردم رنج دیده و زجر کشیدۀ ما «خدمت» نماید. ضرب المثل عام است که می گوید: «هیچ پشکی برای رضای خدا موش نمی گیرد». 

مردم ترکیه با حضور خود در قیام خودجوش عمومی علیه نوکر امریکا در خاورمیانه نشان داد که به شعور بالای سیاسی دست یافته و می دانند که دولت اردوغان سگ پاسبان امپریالیزم در خاورمیانه می باشد. البته قیام عمومی و به حق مردم ترکیه میتواند تا مدت ها ادامه یابد، اما تا زمانی که گروه های اشتراک کننده در این قیام به رهبری واحدی نرسند، احتمال دست یافتن به خواست های قیام کنندگان بعید به نظر میرسد، مخصوصاً زمانی که دولت ترکیه با استفاده از ارتش وارد میدان شود و قیام کنندگان را به خاک و خون بکشد. 

امیرجان، کارگر مبارزی که چشم از جهان بست




داکتر فرهمند
 امیرجان گجگینی در سال 1335 در قریۀ گجگین ولسوالی پشت رود ولایت فراه در یک خانوادۀ فقیر چشم به جهان گشود. در آوان جوانی بنابر مشکلات اقتصادی نتوانست تحصیلات خویش را به اتمام برساند، به این خاطر همیشه با مشکلات دست و پنجه نرم می کرد. قبل از کودتای ننگین هفت ثور به عسکری سوق داده شد و بعد از ختم دورۀ عسکری زمانی که به فراه برگشت، برادرانش هر یک استاد حبیب الله خان و انجنیر شهباز کمر به مبارزۀ مسلحانه بسته و در مقابل اشغالگران روسی و مزدوران شان (خلق و پرچم) در جبهات داغ مبارزاتی شرکت کرده بودند. امیر جان نیز بلادرنگ در کنار آنان قرار گرفت و همیشه مانند یک مبارز به وظایف محوله رسیدگی می کرد 
.
زمانی که انجنیر شهباز به اثر ماین جاسازی شده توسط مزدوران روسی با بصیرجان غوربندی و تنی چند از رفقایش جان باخت و بعد از آن استاد حبیب الله در یک جنگ رویاروی و نابرابر در مقابل روسها با بیش از شصت تن از رفقایش شهید شد، سرپرستی خانواده به عهدۀ امیرجان گذاشته شد. او برای ادامۀ مبارزۀ مسلحانه و ادامه دهندگی راه برادران شهیدش و ده ها رفیق شهید دیگرش جهت انتقال خانواده عازم ایران شد و بعد از جابجایی خانواده در یکی از کمپ های مهاجرین، دوباره به جبهۀ نبرد برگشت و تا سال 1371 از جملۀ فداکارترین و صادق ترین افراد در جبهات نبرد علیه اشغالگران روسی و دولت پوشالی آنان بود. در جمع رفقای خود از محبوبیت خاصی برخوردار بود، همه به او احترام می گذاشتند و او را دوست داشتند. رفقایش از او به عنوان سمبول یک کارگر آگاه، صادق، با ایمان و فداکار مثال می دادند، او به خاطر فداکاری و صداقتش نه تنها میان رفقایش بلکه میان توده های ستمدیده فراهی از محبوبیت فراوان برخوردار بود.

امیر جان رفت تا در کنار استاد حبیب الله و انجنیر شهباز و کریم آرام بگیرد، رفت تا به این سه برادر مبارزش اطمینان بدهد که با سر بلند از روزگار تیره گذشته است 
.
برادر کوچکتر امیرجان که کریم نام داشت و دوشادوش او در جبهات نبرد مسلحانه می رزمید، زیر شکنجۀ طالبان وحشی شهید شد و بدینگونه غم از دست دادن انجنیر شهباز، استاد حبیب الله و ده ها رفیق و همرزم او بار دیگر بر شانه های پیرانه او سنگینی کرد، ولی امیرجانِ کارگر انسان بود که از مصالح خاصی برش یافته بود او با تمام این غم ها دست و پنجه نرم کرد و لحظه ای از راه مبارزه غافل نماند. مبارزه جزئی از زندگی او شده بود و اعضای نوجوان خانواده را تشویق می نمود که سطح آگاهی خود را در مورد مسایل سیاسی بالا ببرند تا بتوانند به عمق درد و ستمی که زحمتکشان می کشند، پی ببرند. او تا آخرین رمق حیات خود از نابسامانی اجتماعی رنج می برد و در هر گفتارش همیشه تکرار می کرد و افسوس می خورد که یک مشت خائن به مبارزه مردم و وطن چگونه  ثمرۀ مبارزۀ انسان های صدیق را با بیرحمی لیلام کردند.

زنده یاد امیرجان تلاش می کرد که خانواده اش با سواد مبارزاتی تربیه شود تا بتواند مصدر خدمتی به مردم گردد، اما مرگ برایش بیش از این مجال نداد و روز دوشنبه ساعت 9 قبل از ظهر مورخ 19/3/1392 به اثر حملۀ قلبی چشم از جهان فرو بست و خانوادۀ داغدار خود را داغدارتر ساخت و دوستان و رفقایش را به سوگ نشاند. روحش شاد و یادش گرامی باد!

امیر جان، کارگری با شانه های بلند، قد رسا و ایمان استوار، دیگر در میان ما نیست. ما به این انسان مبارز، به کسی که سه برادر عزیزش را در مبارزه برای رهایی توده های افغانستان از زیر یوغ جور و ستم از دست داد، سر تعظیم فرو می آوریم.

اگر امیر جان نتوانست بنابر مجبوریت های روزگار، تحصیلاتش را به پایان برساند، اما با زندگی شکوهمندش نشان داد که در پوهنتون توده ها استاد مجرب روزگار بود. او استاد مقاومت و پایداری بود و با زندگی کارگری اش به ما می آموختاند که با وجود از دست دادن عزیزترین اعضای خانواده، باید به رهایی توده ها باور داشت و از این سنگر عقب ننشست. او با شانه های پیرانه اش، غم سه عزیز خود را تا آخرین لحظۀ زندگی با خود همراه داشت، سه عزیزی که در راه مردم جاودانه شدند.

قلب امیر جان دردمند بود، خسته و مانده اما امیدوار؛ قلب او می تپید، اما مثلی که سیاهی روزگار ما تیره تر از آن بود که قلب دردمند امیر جان دیگر بتواند آنرا تحمل کند، تیره گی دوران وحشت و بربریت و شناعت و قباحت، دیگر به قلب پیرانۀ او فرصت نداد تا بتپد و همین بود که با آخرین ضربانش، صدا زد که  یاران دیگر رفتم!

او رفت تا در کنار استاد حبیب الله و انجنیر شهباز و کریم آرام بگیرد، رفت تا به این سه برادر مبارزش اطمینان بدهد که با سرِ بلند از روزگار تیره گذشته است.

ما درگذشت امیرجان این انسان مبارز را به خانواده، دوستان و یاران او از صمیم قلب تسلیت گفته، شانه های خانواده اش را مثل او توانا آرزو می کنیم.
گردانندگان سایت نبرد www.nabardafg.com

د افغانستان کانونه د لوټمارانو په لاس کې



د افغانستان اقتصاد چې د پردیو او په ځانګړي توګه د امریکا په پیسو چلیږي او د پیسو نړیوال صندوق د دې اقتصاد واګې په لاس کې لري ډیر ټکنی حالت لري، ځکه چې زموږ هیواد د سیاسي خپلواکۍ تر څنګ اقتصادي خپلواکي نلري او لکه څرنګه چې وویل شول نړیوالې اقتصادي او پولي او مالي ادارې د آزاد بازار په اډانه کې د افغانستان دولت لپاره پالیسيانې او سیاستونه جوړوي، کوم چې یوازې د شتمنو پانګوالو او فیوډالانو او سوداګرو په ګټه دي او د بیوزلو افغانانو د زبیښاک او د لا بیوزلۍ لامل کیږي.

د افغانستان دولت د هیواد اقتصادي وده په منځنې کچه په کال کې ۱۱ سلنه ښکاره کوي، چې د دې ودې اصلي بنسټ پر بهرنیو «مرستو» ولاړ دی. کله چې موږ د پوشالي او لړزیدونکي اقتصاد او دولت څخه خبرې کوو، موخه مو په ټولیز ډول سوالګریز اقتصاد او سوالګریز سیاست دی چې دا دولس کاله کیږي په افغانستان کې برلاسی دی چې له بدمرغۍ پرته یې بل څه ولس ته نه دي ورکړي.

اوسنی دولت او د هغه بهرني چارواکي د افغانستان کانونه او په دې برخه کې پانګه اچونه د افغانستان د اقتصاد بډاینې لپاره خورا مهم ګڼي. دا خبره هغه وخت سمه ده چې یو ولسي دولت واکمن وي او کانونه د ملي ګټو په اډانه کې په رونټیا استخراج شي او د ولس ژوند او سوکالي او هوساینه تضمین کړي. خو اوس داسې نه ده، له دې کبله کانونه یوازې بهرني زبيښاکګرو ته سپارل کیږي او دننه په هیواد کې کورني خاینان او لوټماران دغه کانونه تالا کوي.

افغانستان د کانونو او طبیعي زیرمو له پلوه د نړۍ په شتمنو هیوادونو کې راځي چې تر دمګړۍ یې ټولیز ارزښت ۳ تریلیون ډالر اټکل شوی دی. د کانیزې برخې کارپوهانو له شننې سره سم که د افغانستان د کانونو د استخراج مدیریت په روڼتیا تر سره شي نو افغانستان به په راتلونکو ۱۵ تر ۲۰ کالو پورې له اقتصادي پلوه د اروپا له لهستان، مجارستان او سلواکی سره اوږه په اوږه ودریږي.

خو څه چې څرګنده او ښکاره دي، په اوسني وضعیت کې چې د امریکا او ناټو سرتیري په افغانستان کې هره ورځ جنایت کوي، دولت نه سیاسي، نه اقتصادي او نه کلتوري خپلواکي لري او په ولسي جرګه کې هم داسې کسان ناست دي چې هره ورځ یو بل په بډې اخیستو ګرَم او پړ ګڼي او تر اوسه پورې لږ تر لږه دوه درې ځله د کانونو په سترو تړونونو کې د بډې او فساد توږم راپورته شوی دی؛ د کانونو استخراج نه یوازې ملي ګټې خوندي کولای نشي، بلکې د لوټ او تالان لپاره زمینه برابروي او د بیلابیلو هیوادونو د کمپنیو او شرکتونو د سیالۍ اور به په دې سوځیدلي ټاټوبي بل وساتي.

د کانونو وزارت له رپوټ سره سم، دا وخت ۱۴۰۰ کانونه د لوټمارو لخوا په خپل سره توګه استخراجیږي چې په دې که د دې وزارت په وینا د ولسي جرګې ځینې استازي او د دولت ځینې چارواکي هم بوخت دي. د کانونو لوټ په داسې یو سیاسي نظام کې چې د بهرنیو په دیکتې کار کوي او ملي ګټې د امریکا له ګټو سره تعریف کیږي او د دولت لوړپوړي چارواکي هغه هیوادونه خپل دوستان ګڼي چې سرتیري یې په هلمند او کندهار او ارزګان او کونړ او جلال آباد کې لومړی افغانان وژني او بیا ورباندې متیازې کوي؛ په داسې یو سیاسی ـ اقتصادي نظام کې چې قانون، بازار، کلتور، هنر، رسنۍ، پولیس، قضا، پارلمان او بالاخره دولت او د هغه بهرني ملاتړي ټول د پانګوالو، سوداګرو او د سترو فیوډالانو په خدمت کې دي، یوه عادي خبره ده او باید د وطنپالو هیوادوالو لپاره د حیرانتیا وړ مسئله نه وي.

خو د وطنپالو افغانانو دنده ده چې د افغانستان د کانونو د لوټ او تالان مخه په هر ډول چې کیږي، ونیسي. دا کانونه د افغانستان د ولس شتمني ده چې باید د ولس لپاره، د هغوې د هوساینې او سوکالۍ لپاره وکارول شي. څرنګه چې دولت وايي تر ۲۰۱۶ کال پورې به د کانونو له استخراج څخه هر کال ۱.۵ میلیارد ډالر عاید تر لاسه کړي چې د دې عاید کچه به په ۲۰۲۴ کال کې ۴ میلیارد ډالرو ته ورسیږي؛ دا کومه خوشالونکې خبره نه ده، ځکه د افغانستان تیرو دولسو کالو وښودله چې څرنګه میلیاردونه ډالر د فساد په ډنډ کې اوبه شول او میلیاردونه ډالره خیرنې پیسې د بهرنیو په مټ د پانګې اچونې له لارې پرېمینځل شوې، نو تر هغه چې داسې یو نا خپلواکه سیاسي ـ اقتصادي نظام په افغانستان کې واکمن وي، د کانونو له استخراج څخه به میلیاردونه پیسې تر لاسه شي، خو د شتمنو او پانګه والو لپاره نه د زیارکښه، بیوزله او ناداره وطنپاله ولس لپاره.

مصر، ترکیه و برازیل: نیولیبرالیزم نه!



این روزها تپش شورش و عصیان در برابر سرمایه داری دست کم در چند کشور از جمله مصر، ترکیه و برازیل بالا گرفته است. 

در مصر، معترضان که به دیکتاتوری رژیم حسنی مبارک پایان داده بودند، با آمدن محمد مرسی، انتظار داشتند تا وی بحران اقتصادی و سیاسی در کشورشان را که در نتیجه­ی اعمال سیاست های اقتصادی نیولیبرال پدید آمده بود، حل کند و زمینه های نفس کشیدن آزادانه به مردم را فراهم نماید که دیکتاتوری مبارک از آنان گرفته بود. اما مرسی خلاف توقع های زیادی که معترضان از وی داشتند، یک رئیس جمهور ناکام از آب درآمد.  

اخوان المسلمین مصر، با آنکه نقش مهمی در خیزش مردم علیه رژیم حسنی مبارک نداشت، در نبود احزاب و سازمان های منسجم مردمی، خود را بر مردم تحمیل کرد و با استفاده از برخی امکانات داخلی و خارجی مخصوصاً حمایت ایالات متحده توانست محمد مرسی را به قدرت برساند، اما در یک سال حکومتداری وی، سیاست های اقتصادی نیولیبرال که فقر و فاصله­ی طبقاتی را بیشتر کرده است، همچنان ادامه یافت، زیرا اخوان المسلمین با آن مخالفتی ندارد. دلیل اصلی ایکه دولت ایالات متحده­ی امریکا از مرسی حمایت کرد، در همین مسئله نهفته است.

حکومت اخوانی ها در مصر نه تنها نتوانست به مشکلات اقتصادی مردم راه حلی جستجو کند، بلکه مشکلات اقتصادی این کشور را بیشتر کرد و مصر در حال حاضر در رکود به سر می برد. پس از سرنگونی رژیم حسنی مبارک، خلاف همه­ی امیدواری ها برای بهبود اقتصادی، چهار و هزار پنجصد باب کارخانه تعطیل شد؛ میزان بیکاری که در زمان حسنی مبارک 9 درصد بود، در سال 2012 به 12.4 درصد رسید و در نیمه­ی اول سال 2013 میلادی به 13.5 درصد افزایش یافت؛ قیمت ها به گونۀ سرسام آور بالا رفته؛ ارزش واحد پولی مصر به شدت پایین آمده و کمبود مواد سوخت نیز دامنگیر مردم شده است. 

افزون بر این ها، اسلامیزه کردن زندگی اجتماعی از سوی اخوانی ها از علاقمندی توریست ها به مصر که یکی از کشورهای محبوب شان است، کاسته و اقتصاد توریستی مصر را زیانمند کرده است. به این دلیل، مصری ها که یک سال پیش در یک اعتراض گسترده، استبداد «سکیولار» حسنی مبارک را از پا در آوردند، بار دیگر به میدان تحریر رفتند و سرانجام با همراهی ارتش، استبداد دینی مرسی را نیز به زیر کشیدند. 

در ترکیه نیز، با آنکه استبداد سیاسی و تنگ ترشدن فضای آزادی های مدنی از سوی دولت اردوغان در اعتراض ها نقش محسوس تری داشت، اما در این جا نیز برنامه های اقتصادی نیولیبرال دولت عامل پایه­ ایی شورش ها بود. خیزش مردم از اعتراض به تبدیل پارک گزی استانبول به فروشگاه از سوی دولت ترکیه، آغاز شد، این یعنی یورش به نیولیبرالیزم.     

گرچه دلیل نخستین اعتراض، یک مسئله­ی محیط زیستی گفته شد، اما چون درد مردم ترکیه به مراتب ژرف تر و عمیق تر از یک مسئله­ی صرفاً محیط زیستی است، دامنه­ی شورش به زودی گسترش یافت و تمام شهرهای این کشور را فرا گرفت. 

ترکیه با آنکه در چند سال اخیر رشد اقتصادی خوبی داشته، اما سرمایه داران بیشترین سود را از آن برده اند و در نتیجه، شکاف میان فقیر و ثروتمند افزایش یافته است. افزون بر این، دولت اسلامگرای رجب طیب اردوغان که میانه رو لقب گرفته و برای عده یی در برخی کشورها الگو شده، نخواسته است تا زمینه­ی آزادی های سیاسی و مدنی را به مردم ترکیه فراهم کند. کمیته­ی حفاظت از روزنامه نگاران در گزارشی در سال 2012 میلادی، ترکیه را بزرگترین زندان روزنامه نگاران خواند. اردوغان، سیاستمداری که در جریان بهار عربی از اعتراض های ضد دیکتاتوران عرب در کشورهای مصر، لیبیا و تونس دفاع کرد و حالا هم در جنگ میان دولت سوریه و شورشیان مخالف بشار اسد، همراه با امریکا و سایر دولت های غربی از مخالفان مسلح سوری پشتیبانی میکند، همواره با مخالفان اش در داخل ترکیه برخورد دیکتاتورمابانه داشته و معترضان ترکی با مستبد خواندن وی، خواستار کنار رفتن اش از قدرت اند. 

در برازیل هم سیاست های اقتصادی نیولیبرالیستی دولتی که خود را «چپ» می نامد، سبب شد تا مردم علیه­ آن بشورند. دولت این کشور که میزبان مسابقه های جام جهانی فوتبال در سال 2014 و بازی های المپیک در سال 2016 است، 50 ملیارد دالر را برای انجام این بازی ها و ساخت ستدیوم های ورزشی، خیابان ها و راه ها هزینه کرده است؛ اما برعکس از بودجه­ی تحصیل دانشجویان و خدمات صحی کم کرده و کرایه­ی حمل و نقل عمومی را افزایش داده است که زیان اصلی آن به طبقه­ی کارگر و سایر فرودستان برازیل میرسد. 

معترضان برازیلی با سردادن شعارهای «ما به جام جهانی نیازی نداریم!»، «ما صحت و تحصیل می خواهیم» و «فیفا، پول ما را پس بده»، خشم و انزجارشان را نسبت به عملکرد سودجویانه­ی دولت و سیاست های بورژواپرورانه­ی آن نشان داده اند.

اعتراض ها در مصر، ترکیه و برازیل، ریشه در یک عامل مشترک دارد: نیولیبرالیزم که زندگی انسان ها را هر چه بیشتر خصوصی سازی کرده و زمینه های خدمات رایگان صحی و آموزشی را که یکی از مسوولیت های پایه  ایی دولت میباشد، از آنان گرفته است. 

بنابر این، شهروندان هر سه کشور با خیزش سراسری و گسترده، این پیام قوی را به دولت های شان رساندند که نیولیبرالیزم چه از نوع «کارگری» و «سوسیالیستی» باشد و چه از نوع اسلامی و اخوان المسلمین، به درد فرودستان نمی خورد و باید دور ریخته شود.  

اعتراض ها به سرمایه داری جهانی که با رویکرد نیولیبرالیزم تلاش دارد تا کارگران و سایر فرودستان را بیشتر استثمار و غارت کند، از چند سال بدینسو رو به گسترش است و به نظر میرسد که تحمل فرودستان دیگر به سر رسیده و سرمایه داری جهانی در آیندۀ نه چندان دور با موج گسترده و غیرقابل برگشت شورش و اعتراض روبرو خواهد شد؛ شورشی که آینده­ی جهان را به گونه­ی دیگری رقم خواهد زد.

ساکنین تخار قربانی کشمکش های زورمندان و جنگسالاران محلی




شهر تالقان مرکز ولایت تخار از چندی به اینسو شاهد تظاهراتی از سوی مخالفین و موافقین والی و قومندان امنیه این ولایت بوده که بالاخره به قیمت جان سه تن و زخمی شدن بیش سی تن از این مظاهره چیان و پا درمیانی مقامات بالایی حکومت ظاهراً این غایله خاموش گردید.

تظاهرات تخار که با رنگ و بوی قومی و زبانی شکل گرفت، لذا هر جناح هوادارن و وابستگان خود را بسیج کرده و به راهپیمایی پرداختند. در این تظاهرات با آنکه صدها تن به حمایت از جناح مورد نظر خود شعار داده و به نمایش قدرت پرداختند، اما به هیچ وجه این تظاهرات خود جوش و مردمی نبود، بلکه هر جناح با استفاده از زور و تفنگ خود افرادی را از ولسوالی ها و قریه های دوردست جمعاوری کرده تلاش می نمود تا طرف مقابل و حامیان بلند پایه او را وادار به امتیاز دادن نماید، ولی توده های مردم که طی سه دهه ستم های فراوانی از سوی هر دو جناح متحمل شده و عزیزان زیادی را در اثر جنگ های تنظیمی شان از دست داده اند، نه تنها کدام علاقمندی به این جناح های زورگو و ظالم ندارند، بلکه خواهان سرنگونی هر یکی از این قومندانان بوده که هر روز موضع بدل کرده و با جناح هایی بر سرقدرت و حتی کشورهای همسایه و منطقه مصرف معامله گری می باشند.

مردم رنجدیده تخار نه از احمد فیصل بیگزاد والی این ولایت که یکی از خانزاده های تالقان و از قومندانان جمعیت می باشد، انتظار خدمت به مردم را دارند و نه از حاجی آغاگل قومندان امنیۀ آن که از قومندانان بی رحم جمعیت می باشد و سالهای متمادی به زور سلاح خود بالای مردم حاکمیت رانده است. او که مدت مدیدی شاروال تخار بود، با غصب و فروش زمین های دولتی و حتی ملکیت شخصی مردم و ده ها قضیۀ دیگر صاحب سرمایه های فراوانی گردید.

اما جناح مخالف کی ها هستند؟ پیرم قل از ولسوالی رستاق، قاضی کبیر از خواجه بهاءالدین، مامور حسن از دشت قلعه، پیر محمد از مرکز تخار، خیر محمد چریک از ولسوالی کلفگان و دیگران که سه تن اولی در آغاز با حزب اسلامی گلبدین بودند و بعدها به جمعیت اسلامی پیوستند و اکنون در خدمت «جنرال» دوستم  و جنبش ملی او قرار گرفته اند. دو تن اخیرالذکر از قومندانان جمعیت بودند که به جنبش پیوسته اند.

هر یک از این قومندانان به زندگی فرعونی رسیده اند و در مناطق خود جنایاتی را انجام داده اند، بارها مردم مظلوم مناطق تحت تسلط این قومندانان که کارد به استخوان شان رسیده است علیه شان به پا خاسته اند، دست به تظاهرات زده اند و خشم خود را نسبت به جنایات شان ابراز داشته اند، که حتی بعضی از این جنگسالاران موقتاً مجبور به ترک منطقه خود نیز گردیده اند. از اینکه همواره دولتمداران و زمامداران حاکم بر قدرت صدای مردم را خفه کرده و به جای حمایت از مردم با قومندانان در معامله قرار گرفته اند، لذا همین جنگسالاران بعد از مدتی مجدداً بر منطقه مسلط گشته و مخالفین خود را بیشتر از قبل تحت فشار قرار داده اند.

مردم ستمدیده و مظلوم تخار به خوبی می دانند که این کشمکش ها همه بر سر لحاف ملا نصرالدین بوده و هر کدام از این قومندانان به آرزوی آن که بر یکی از کرسی های ولایت تکیه زنند و یا یکی از وابستگان خودرا در این پستها نصب کنند، سیاهی لشکر گرد آورده، آن را حمایت مردمی وانمود ساخته اند.

این درحالیست که تقریباً یک ماه قبل هم حدود سه هزار محصل از پوهنتون تخار با حمایت 150 تن از اساتید خود به خاطر 800 جریب زمین از ملکیت این پوهنتون که توسط دو تن از زورمندان محلی (که دست شاروالی و دیگر مقامات ولایت و مرکز نیز در آن دخیل بود) غصب گردیده و کار شهرکی را نیز آغاز کرده بودند، دست به اعتصاب و تظاهرات چند روزه زدند که استقامت دوامدارشان سبب گردید تا طعمۀ بزرگی را که در حال بلعیدن بودند از دهن ایشان بیرون کشیده و دوباره ضمیمۀ پوهنتون سازند. 

ساکنین تخار از هر حرکتی که به نفع مردم زحمتکش این ولایت باشد قاطعانه حمایت می کنند، ولی از تجمعاتی که بخاطر غصب قدرت و منافع فردی یا تنظیمی که گذشتۀ سیاه شان فراموش مردم نگردیده، و با تجمعات شان که مشکلات زیادی را برای مردم این ولایت خلق کرده اند، هرگز حمایت نخواهند کرد. زیرا بسیاری از اینان یکی دوبار وکیل، والی و قومندان امنیه وغیره بوده اند، و با عملکرد خود ثابت ساخته اند که به جز پول اندوزی، مردم آزاری و خویش و قوم بازی فکر دیگری در سر ندارند. جناح حاکم و مخالف آن دو روی یک سکه می باشند که یکی از دیگری برتری خاصی ندارد، جز در ویرانی، چپاول، غصب، مردم آزاری، زورگویی، جنایت و خیانت.