صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

امریکا، طالب و جنگسالار همه جنایت می زایند

در عصری که ما به سر می بریم، پر از کشمکش، جنگ، ویرانی، شکاف عمیق طبقاتی، کشتار، استعمار و استثمار است. در چنین حالتی، انسانها ناگزیر در دو صف جداگانه و رو در روی هم قرار می گیرند: ظالم در مقابل مظلوم و ثروتمند در مقابل فقیر. هر کدام از این دو، در جهت و سمت خاصی فعالیت نموده، جبهۀ خود را تقویه می نمایند، و این روند تاریخ طبقاتی جوامع بشری را تشکیل می دهد. ظالم برای رسیدن به اهداف خود از هیچ جنایت و قساوتی در حق مظلوم دریغ نمی ورزد و لذا به کشتار انسان های مظلوم تا زمانی دست می زند که به اهدافش برسد.
افغانستان که در حال حاضر به دست کشورهای اشغالگر و پادوان بی مقدار آنها (طالبان و جنگسالاران) به کشتارگاه مظلومان و زحمتکشان این سرزمین مبدل شده است، در آتش منافع ستراتیژیک کشورهای اشغالگر در رأس همه ایالات متحده و کشورهای منطقه می سوزد. هیچ یک از اضلاع این مثلث خون و جنایت (امریکا، طالب و جنگسالار) دست کمی در جنایت از دیگری ندارد. همه بلاوقفه جنایت از پی جنایت می زایند.
بهار سال 1392 خونین آغاز شد. دشت و دمن، کوه و صحرا، شهر و ده با خون زحمتکشان رنگین شد. تو گویی گل های وحشی از خون افغانها رنگ می گیرند تا بهار استقلال و آزادی شکوفان شود و نسیم عطرآگین رهایی، نوید فردای روشن را با خود به ارمغان آورد. 

در آغازین روز سال، سه تن از هموطنان ما به دست پسر یکی از جنگسالارانِ بدنامِ تنظیمی در ولایت پروان به خاک و خون غلتیدند، و به تعقیب آن نزدیک به صد تن از هموطنان ما در حملات انتحاری طالبان جنایتکار در ولایت فراه کشته و بیش از صد تن دیگر مجروح گشتند. هنوز درد از دست دادن عزیزان فراهی کاهش نیافته بود که بار دیگر ولایت کنر به خون نشست. دوازده کودک، چهار زن و یک مرد در بمباران هوایی نیروهای امریکایی در درۀ شیگل به خاک و خون کشیده شدند. این سه حادثه، مشت نمونۀ خروار از مثلث جنایت را نشان می دهد که چگونه همه کمر به کشتار و قتل زحمتکشان افغانستان بسته اند.
امریکا، طالب و جنگسالار همه یک هدف را تعقیب می کنند: بربادی افغانستان. بیش از یازده سال از هجوم نیروهای خارجی به رهبری امریکا به افغانستان می گذرد؛ یازده سالی که جز خون و جنایت ارمغانی برای مردم به دنبال نداشته است. گاهی بمباران و گاهی رگبار مسلسل های امریکایی دریایی از خون را به راه انداخته است و گاهی هم حملات انتحاری طالبان و بمگذاری ها، جاده ها را با خون رنگین می سازد، و اگر این نشد، جنگسالاران بر هست و بود مردم یورش می برند و سال های 92 را در خاطره ها زنده می سازند.
ایالات متحده با اهداف ستراتیژیکی که در افغانستان و منطقه دارد، برای برآورده ساختن آن از هیچ جنایتی فروگذار نمی کند. تاریخ این کشور قلدر و زورگو با جنایت آلوده و با خون زحمتکشان سایر کشورها نوشته شده است. سربازان جنایتکار این کشور که در کشتار و قتل مردمان تخصص دارند، خم به ابرو نمی آرند که کودکان و زنان را به تیر ببندند و خانه های گلی مردم را بر سر شان ویران سازند. این سادیست ها از این اعمال شان لذت می برند و وقتی ارضاء نشوند، بر اجساد کشته شدگان ادرار می کنند تا از افغانها انتقام بگیرند.

سازمان های عفو بین الملل، «حقوق بشر» و «سازمان ملل» نیز اغلباً بعد از وقوع جنایت، بادی به هوا می پراکنند تا با حرف های بیهوده و نفرت انگیز شان بیش از پیش مشام افغانها را بیازارند. نقش پوشالی این نهادها در بیش از یازده سال کشتار و جنایت توسط نیروهای خارجی، طالبان و جنگسالاران نزد مردم ما آفتابی شده و حنای خود را باخته است. اولین جنایتی را که «سازمان ملل» به همدستی ایالات متحده در حق مردم ما روا داشت، نصب دوبارۀ جنگسالاران بر سرنوشت و زندگی افغانها بود، لذا از مرجع و نهادی که آلۀ دست جنایتکارترین کشور عصر حاضر باشد، توقعی بیش از این نمیتوان داشت. به همین خاطر جنایتکار اصلی با همدستی هم پیمانانش در تلاش است تا ضلع دیگر این مثلث جنایت یعنی طالبان را نیز بار دیگر بر شانه های مردم سوار کند.
با آگاهی از سرشت جنایتکارانۀ مثلث جنایت، نشریۀ پیشرو اولین نشریه ای بود که شعار داد: نه امریکا و جنگسالاران و نه طالبان، قدرت به دست مردم! اکنون که ماهیت واقعی این مثلث جنایت بر همگان روشن شده است، درستی این شعار بیش از پیش ثابت می شود. آنانی که هنوز هم فکر می کنند که امریکا و اشغالگران دیگر برای نجات مردم ما از شر طالبان و جنگسالاران به این کشور آمده اند تا برای ما دموکراسی را هدیه کنند، اکنون باید دیگر شیرفهم شده باشند که هر سه در افغانستان جنایت می زایند و بس. چشم پوشی از این واقعیت و توقع بیشتر از این مثلث جنایت، پاگذاردن بر وجدان چیز دیگری را به نمایش نمی گذارد.    

نه «هفت» را می بخشیم، نه «هشت» را !

تاریخ افغانستان مانند هر کشور دیگری  یا با روزهای حماسه آفرین و درخشان رقم خورده است و یا هم روزهای سیاه و تاریک را تجربه کرده که خاطرات تلخ و آسیب های وارده از آن تا سالهای متمادی ملت ما را به تباهی کشانده است. هفتم ثور 1357 که مصادف با کودتای ننگین حزب دموکراتیک خلق بود، سرآغاز تمامی بدبختی هایی محسوب می شود که مردم ما تا اکنون صدمات آنرا با گوشت و پوست خود لمس می کنند.
هفت ثوری ها که با کمک مستقیم باداران روسی خود و کودتای نظامی بر اریکۀ قدرت نشستند، طی 14 سال حاکمیت شان چنان دمار از روزگار مردم افغانستان کشیدند که باید چندین نسل خرابی ها و صدمات آنرا جبران کنند. سوسیال امپریالیزم شوروی که دست پروردگان خود را یکی پی دیگری و بنا به اقتضای منافع سیاسی اش به کرسی قدرت می نشاند، با اشغال افغانستان در شش جدی 1358 زمام امور را کاملاً در دست گرفت.
هفت ثوری ها که با رفتار ناشیانه و جنایات بی شمار خود ملت ما را در مقابل خود قرار دادند، تصور می کردند با قساوت و استبداد خواهند توانست این ملت آزاده و سربلند را مطیع خود سازند. آنان تحت شعار «هرکه با ما نیست، دشمن ماست»، بیش از یک و نیم ملیون انسان این سرزمین را به کام مرگ فرستاده و صدها هزار تن دیگر را یا معلول و معیوب ساختند و یا هم در زندانهای مخوف به بند کشیدند؛ هشتاد درصد روستاها را تخریب و یک پنجم جمعیت کشور را مجبور به ترک دیار خود و آوارۀ کشورهای همسایه کردند.

جنایتکاران هفت ثوری کوچکترین آوازی را در گلو خفه نموده و حتا تظاهرات صلح آمیز دختران مکاتب را با توپ و تانک سرکوب کردند. خیانت بزرگ دیگر هفت ثوری ها دامن زدن به اختلافات قومی با ایجاد غندهای قومی و ملیشایی بود و مهمتر از همه صاف کردن جاده برای نیروهای سیاه عقبگرا بود که مردم افغانستان قبلاً هرگز آمادۀ پذیرش آنان نبودند. همانطوری که سرنوشت هر رژیم پوشالی و وابسته جز سرنگونی و اضمحلال چیز دیگری نیست. «حزب دموکراتیک خلق» نیز که بعدها پالانش را بدل کرد و آنرا به «حزب وطن» مبدل ساختند، راهی جز این نداشت.
مردم افغانستان که بعد از این همه قربانی و ایثارگری در مقابل اشغالگران روسی و عمال دست نشاندۀ آنان انتظار داشتند تا از نعمت آزادی بهره مند شده و حداقل به آسایش نسبی دست یابند، اما تاریخ در هشت ثور 1371 که مصادف با سقوط رژیم پوشالی نجیب بود، به شکل سیاهتری ورق خورد و این بار قلب کشور آسیب دیده آماج حملات کین توزانۀ نیروهایی قرار گرفت که حاضر بودند به خاطر رسیدن به قدرت، خون تمامی ساکنین شهر کابل را بریزند. تنظیم های بنیادگرا تمامی نقاط کابل را به سنگر جنگ قدرت میان خود تبدیل کرده و حتا بعضی از رهبران این تنظیم ها فتوا دادند تا به خاطر تطهیر شهر از وجود گناهکاران، علاوه بر تخریب شهر باید تا عمق یک متر خاک آنرا نیز برداشت و دور ریخت.
هشت ثوری ها که جنایات شان تا آن زمان در تاریخ کشور بی سابقه بود، با تسلط هر یکی بر بخش هایی از پایتخت، جنگ خونین را بر سر فتح مناطق دیگری آغاز کردند. آنان مناطق یکدیگر را با هزاران راکت و موشک هدف قرار داده، به خاک یکسان می نمودند.
هشت ثوری ها نه تنها از ریختاندن خون یکدیگر لذت می بردند بلکه خون مردم مظلومی را که در خانه های خود محصور مانده بودند پشیزی ارزش نداده و هر آنچه در توان داشتند برای آزار و اذیت آنان انجام دادند. نیروهای ملیشایی تنظیمی روش های جدیدی را برای کشتن انسان های مظلوم به کار می بستند که حتا در هیچ کشور دیگر دنیا و توسط هیچ جنایتکاری تجربه نشده بود. رقص مرده، میخ به سر کوبیدن، زایمان در محضر عام، پستان بریدن، چشم کشیدن، گوش و بینی بریدن، گوشت انسانی را بر انسان دیگر خوراندن، تجاوز بر زنان، مردان و کودکان و ده ها نوع جنایت دیگر در حق انسانهای مظلومی صورت گرفت که جرم شان نداشتن توان فرار از پایتخت بود.
تنظیم ها که هر کدام پیشوند و پسوند اسلامی داشتند و هر روز ائتلاف و جبهۀ جدیدی تشکیل می دادند؛ فتوای جهاد را علیه دوستان قبلی خود صادر کرده و با مخالفین قبلی جان و جگر می شدند. اما این مردم ناچار و فقیر پایتخت بودند که باید به قیمت خون، عزت و دارایی خود تاوان این ائتلاف ها و انفصال ها را می پرداختند.
در زمان حاکمیت هشت ثوری ها علاوه بر اینکه به جان و دارایی شخصی مردم رحم نشد، تمامی دارایی های عامه، آثار باستانی و دار و ندار کشور نیز به غارت برده شد. هشت ثوری ها که با هزار و یک رشته با حلقات مختلف شبکه های استخباراتی کشورهای همسایه، منطقه و قدرت های بزگ جهان وابسته بودند، برای تحقق اهداف بیگانگان و تخریب کشور خود آنچه در توان داشتند انجام دادند.
اکنون بعد از این همه جنایت، غارت و ریختن خون انسان های مظلوم و بیگناه، اینک نوبت به ائتلاف های جدید میان هفت ثوری ها و هشت ثوری ها رسیده است. اینان تلاش می کنند تا اینبار به ائتلاف های جدید خود رنگ سمتی، زبانی و قومی دهند تا از یکطرف به اهداف خود دست یابند و از جانب دیگر بتوانند حامیان خارجی شان را در غارت کشور ما راضی نگه دارند. هر دو در تلاش اند تا در فروختن خود به بیگانگان، گوی سبقت را از دیگری برباید.

کفتار

زمانی سرخ می پوشید کفتار
خرششو می پراند در بین گفتار

به یاد توده ها بر لب بروت داشت
به جرم ریش سر می برد، بر دار

«دن آرام» و «مادر» در قفس داشت
«دیالکتیک» و «مانفیست» بود، بار

سلام و والیکم بو نمی برد
و هورا می کشید در وقت کشتار
**
پس از چندی زمانه زیرو رو شد
عوض کرد او چو کفشش کار و کردار

تمام سرخ ها را سبز مالید
به فرق خالی اش پیچید دستار

بروتش را به مسواکی بدل کرد
دهان را داد بو با عطر نسوار

اصول شاشی و کنزالدقایق
ز چاپ قصه خوانی، شد خریدار

و چندی عین نافی کرد تمرین
کشید بر چشمهایش سرمه ی تار

به دستش دره ای امر به معروف
به جان مرد و زن افتاد، چون مار
++
چپه گرمک شد و ریش از کش افتاد
بسی رنگ و شرنگ آمد به بازار

کشید او سر ز دستار و به تن کرد
دریشی های رنگین فرنگ وار

هلو گویان به نزد دونران رفت
بزد در جیب، وند و فند بسیار

دموکراسی، حقوق زن، عدالت
به میزگرد و مجلس کرد نشخوار
**
اگرچه بارها پالان بدل کرد
هنوز کارش لگد مالیست، این خوار

سرش جایی و پایش جای دیگر
بگیرد روز دالر، شام کلدار

ز قاچاق دل خونین مردم
جهانش رنگ و رنگین است کفتار

د كرهالې د ډله ايزې وژنې جنايتكار عاملين، نه «نړيواله محكمه»، بلكې ولس بايد مجازات كړي!

څلورديرش كاله كيږي چې د كونړ زياركښ او بيوزله اوسیدونکي د بهرنيانو، د تالي څټو او تنظيمي ببر څټو او بيرحمو طالبانو لخوا رټل كيږي او ځوريږي. كه نن امريكاييان او د هغوې ناټويي ملګري پر كونړي بزګرانو، كارګرانو او ماشومانو بمونه غورځوي او د هيواد د نورو زياركښو وګړو په شان يې وژني، كه نن طالبان په دغه ولايت كې ظلم او ستم كوي، كه نن تنظيمي جهاديان د بيوزلو كونړيانو پر سر سوداګري كوي او د پاكستان ارتجاعي دولت يې جونګړې او كورونه په توغنديو ولي، له نن څخه ۳۴ كاله وړاندې د ۱۳۵۸ كال د حمل په یودیرشمه كونړ د «خلقيانو او پرچميانو»  د دې كرغيړنو تالي څټو او ګوډاګيانو تر ستم لاندې راغى او په يوه ورځ د دې ولايت د كرهالې په سيمه كې ۱۲۶۰ تنه زياركښه ځوانان او سپين ږيري په بې ساري بيرحمۍ شهیدان شول.
 د دې ډله ايزو وژنو لړۍ لا دوام لري او كونړيان هر څه موده وروسته د امريكا او ناټو د پرمختللو جنګي الوتكو د بمباريو لاندې مري، په داسې بيرحمې مري چې د دې يانكيانو د تيري، ستم او بلوس تاريخ په ويتنام او شمالي كوريا كې سترګو ته دروي. امريكايیان، د نورو سیمو د اوسیدونکو په څير، كونړيان وژني، خو هماغه پخواني ګوډاګيان، اوس دغه متیازن یرغلګر د افغانستان په ګټه ګڼي او نارې او سورې وهي چې «د دموكراسۍ او بشري حقونو د خونديتوب لپاره نړيوالې ټولنې ته اړتيا لري». دوی په دې ډول ښيي چې په رښتيا هم د يرغلګرو له غولانځې يې د ګوډاګيتوب شيدې په مړه خيټه رودلي دي!!
څلورديرش كاله وړاندې د پسرلي په ښايسته موسم كې په كونړ كې داسې ناتار پيل شو چې وحشت يې لا د ولسونو له ياده نه دی وتلی او له ياده به ولاړ هم نشي. د پسرلي لومړنۍ مياشت وه. د كونړ د غرونو واورې اوبه كيدلې، سيندونه لالهانده وو او مستو اوبو څپې وهلې؛ پسرلني وږمو ګلونه نڅول او ورشوګانې تاندې او سمسورې د چوپانانو تر پښو لاندې كيدلې. بزګران په كروندو كې په كار بوخت وو، خوله يې تويوله او د ورغويو تڼاكې به یې پو كولې، چې ناڅاپه تنا په آسمان كې راڅرګنده او د تندر برښنا پر كرهالې راولويده: ۱۲۶۰ انسانان، زياركښه انسانان، غريبكاران يعنې همغه دياړيماره كارګران، دهقانان، ښوونكي، زده كوونكي، مامورين او سپين ږيري «د خلقيانو او پرچميانو» تر تاړاك لاندې راغلل او په روسي مردكيو يې ټټرونه غلبيل شول.
د ۱۳۵۸ كال د ورې یودیرشمه وه. خلقيانو او پرچميانو چې د روسي ښكيلاكګرو په ملاتړ، د مستو او ليونو ځناورو په شان د انسانانو داړلو ته داړې تيزې كړې وې، شين كرهالې په وينو ولړو. هره خوا وينه وه چې توييدله، ويالې په وينو رنګينې شوې او د باروتو بوي د وينو له بوي سره ګډ، وينه له مردكيو سره ګډه، داسې انځور جوړ كړی و چې يوازې «پيكاسو» ته يې اړتيا درلوده چې وېې پنځوي.
د جمعې ورځ وه. له دود سره سم ښوونكي، مامورين، دهقانان او كارګران ټول په خپلو كليو كې وو. سهار وختي خلقي جنايتكارانو د كلي خلك راوغوښتل چې والي ورسره خبرې كوي. كله چې خلك جومات ته راغلل، نو خلقيانو ورته وويل چې د جومات شا ته ولاړ شي، والي ورته هلته په تمه دى. خلقيانو شوبلې (ټانکونه) په حركت راوستلې. لومړی يې څو كورونه په توغنديو وويشتل، خو له مقاومت سره مخامخ شول. د توغنديو ويشتلو دوام درلود. خلقيانو ټول خلك د ليوني پله خوا ته راوستول، بيا يې امر وكړ چې ټول په ګوليو وولي. د دوې تر منځ ځينې كندهاري عسكر هم وو چې دا قومانده يې ونه منله او پر خلكو يې ډزې ونكړې. خلقیانو دغه له شرافته ډک عسكر هم له خلكو سره يو ځای ودرول او نور عسكر يې راوغوښتل او بيا د ډزو قومانده یې وركړه چې هغوې هم ډزې وكړې چې ډير په كې مړه او ځينې په كې ټپيان شول، ځينو ټپيانو د سيند خوا ته منډې كړې او ځانونه يې سيند ته وغورځول چې څپو له ځان سره يووړل. بيرحمو خلقيانو مړي او زخميان د بلدوزر په وسيله راغونډ او ډيرۍ يې ترې جوړې كړې چې همدا اوس هم په كرهالې كې موجودې دي.
خلقيانو او پرچميانو د كور، كالي او ډوډۍ په دروغجنو چيغو سره له خلكو كور واخيست، كالي يې ورته وسيزل او ډوډۍ یې ورته په زهرو ولړله. دغو سپين سترګو جنايتكارانو د زياركښانو په نوم داسې جنايتونه وكړل چې هيڅ زياركښ انسان به يې نه وبخښي او نه به يې هم هير كړي. دغه جنايتكاران دومره بى حيا او بې شرمه دي چې همدا اوس هم د امريكایيانو او ناټويي ځواكونو په خدمت كې دي او د خپلې خونړۍ دورې له ستايلو څخه نه ستړي كيږي او په دې ډول يو ځل بيا د شهيدانو د كورنیو پر زخمونو مالګه دوړوي، خو ليره نه ده هغه ورځ چې زموږ زياركښ او بيوزله ولس له ټولو ګوډاګيانو څخه خپل غچ واخلي!
د کونړ ولایت په کرهالې کې د خلقیانو په لاس د ټول وژنې په یاد د «پیشرو» خپرونې لخوا چاپ شوی رنګه پوستر، چې په کونړ او ننګرهار ولایتونو کې په پراخ ډول خپور شو.

په دغه ورځ لکه څرنګه چې وويل شول، خلقيانو ۱۲۶۰ تنه په بيرحمۍ او قساوت ووژل، خو هيڅوك هم د هغوې د كرغيړنو موخو اېل نشول. دغه كسان چې اكثره يې غريبكاران (كارګران) او دهقانان وو، د هغو ظالمو انسانانو لخوا ووژل شول چې د «كارګر او زياركښ» چيغې یې وهلې او په دې ډله ايزه وژنه يې وښوده چې د زياركښانو رښتیني ملاتړي او پلويان او مدافعين نه دي بلكې هغه خونړي انسانان دي چې د قطبي خرس د ګټو لپاره بې دفاع انسانان داړي. په دغې ورځ لاندیني كسان چې نومونه یې د هغوی له دندې سره دلته ذکر کوو، ووژل شول: شير (دهقان)، تاج محمد (غريبكار)، محمد افضل (مامور)، فضل (غريبكار)، فضل الرحمن (مامور)، حبيب الرحمن (محصل)، سلطان محمد (متعلم)، شهسوارخان (مستري)، عبدالغفار (معلم)، عرب خان (معلم)، محمدګل (موچي)، سيدعظيم (غريبكار)، امان الله (غريبكار)، وزيرمحمد (دهقان)، محمد (دهقان)، محمدعلي (دهقان)، ملاعمر (غريبكار)، شيخ رحمت الله (غريبكار)، شيخ نعمت الله (غريبكار)، طلامحمد (مامور)، محمدرشتيا (متعلم)، رحمت جان (غريبكار)، فضل خان (مامور)، طالب (غريبكار)، سيدحبيب (غريبكار)، محمدظريف (غريبكار)، رحمن (غريبكار)، ګل الرحمن (غريبكار)، نورالرحمن (غريبكار)، عبدالغفار (دوكاندار)، ګلزر (غريبكار)، سيداحمد ګل (دهقان)، عزيزالله (متعلم)، چنارعلي (غريبكار)، مرسلين (غريبكار)، ګل شاعلي (غريبكار)، جنت الله ولد مرسلين (غريبكار)، مسافرخان (غريبكار)، ملنګ (غريبكار)، كچكول (مامور)، خيرمحمد (دهقان)، يعقوب خان (معلم)، عبدالشكور (دهقان)، جنت الله ولد يعقوب خان (مامور)، آمرمحمد (دهقان)، ولي محمد (مامور)، محمديوسف (معلم)، سيف الله خان (غريبكار)، سرورخان (غريبكار)، فضل محمد (دوكاندار)، قدرمحمد (غريبكار)، محمدجان ملا (تحويلدار)، حميدالله كچى (متعلم)، محمدكريم خياط (خياط)، عصمت الله (غريبكار)، ديرعلم (غريبكار)، محمد شينا (غريبكار)، ګل احمدجان (غريبكار)، فضل الرحمن ولد رحمن (غريبكار)، افسر (غريبكار)، حاجي محمد عمر (مامور)، محمد ترمين (غريبكار)، مولوي عبدالرشيد (مولوي)، ارسلاخان (غريبكار)، مولوي عبدالخالق (مولوي)، محمد زرين (غريبكار)، آمرسلام (غريبكار)، غلام سخي (غريبكار)، محمدداوود (غريبكار)، محمدنور (متعلم)، عبدالمتين (غريبكار)، يوسف خان (نجار)، سكندر (متعلم)، فضل ولد محمد افضل (خياط)، شمس الرحمن (عصبي ناروغ)، شفيق الله (متعلم)، سيد احمد جان (معلم)، شاه محمود (متعلم)، جهانګيرخان (معلم)، مكرم خان (غريبكار)، جمشيد (متعلم)، يارمحمد (غريبكار)، عبدالحنان (متعلم)، محمد عزيزخان (غريبكار)، عبدالعزيزخان (متعلم)، عبدالوهاب (متعلم)، شهزاده (غريبكار)، ذګرورخان (غريبكار)، محمد (مولوي)، خيرالله (غريب كار)، حضرت حسين (غريبكار)، ملك اسلام (د كلي ملك)، محمد ګلاب (غريبكار)، محمد هاشم (غريبكار)، داد محمد (غريبكار)، حبيب الرحمن (متعلم)، غفار (خياط)، سيداګل (چينك ساز)، محمد شريف خان (خياط)، محمد ولد محمد عظيم خان (غريبكار)، ميرسلام (متعلم)، منګل (متعلم)، مياجان (غريبكار)، دارور خان (متعلم)، بادام (غريبكار)، محصل (غريبكار)، نورمحمد (غريبكار)، حضرت خان (غريبكار)، ابراهيم (غريبكار)، امان الله (مامور)، سعدالله (دهقان)، شمس الدين (متعلم)، شيرزمان (غريبكار)، سيدام الدين (غريبكار)، ګل محمدخان (متعلم)، سيداحمد (غريبكار)، شيردل (غريبكار)، جمروز خان (آهنګر)، موسى جان (غريبكار)، محمود خان (غريبكار)، مرسلين (متعلم)، عبدالغفور (غريبكار)، محمد حسن (غريبكار)، ګل حسن (معلم)، نورحسن (معلم)، امين الدين (غريبكار)، عجب خان (۱۲ پاس)، سيد مير جان (۱۲ پاس)، عبدالقيوم (غريبكار)، مفاد خان (۱۲ پاس)، شاه نادر (غريبكار)، باور خان (متعلم)، بزرګ (متعلم)، عبدالرحمن (۱۲ پاس)، حبيب الرحمن (متعلم)، ګل الرحمن (متعلم)، محمد كريم (غريبكار)، پهلوان (غريبكار)، ملنګ (مامور)، حبيب الرحمن (۱۲ پاس)، حبيب الله (غريبكار)، لاله جان (۱۲پاس)، محمد ذاكر (متعلم)، ملا عبدالحكيم (ملا)، ملا وزير محمد (مولوي)، ملا سيد الرحمن (مامور)، ګل جان (غريبكار)، محمد عظيم خان (غريبكار)، مسافر خان (مامور)، محمد يونس (مامور)، محمد يوسف (۱۲ پاس)، ميرآجان (غريبكار)، حميدالله (۱۲ پاس)، دادالله (ګلكار)، محمدالله (متعلم)، آلوزخان (متعلم)، ګلاميرجان (متعلم)، عبدالمختار (غريبكار)، سرمعلم عبدالبصيرخان (سرمعلم)، عبدالقدير خان (مامور)، غلام صديق (غريبكار)، فضل واحد (ګدام دار)، حبيب الله (غريبكار)، عبدالكبير (مامور)، محمد رسول ( مامور)، سيد رسول (۱۲ پاس)، ميرحمزه (غريبكار)، غلام دستګير (غريبكار)، عبدالرزاق (غريبكار)، فضل حق (غريبكار)، محمد لايق (غريبكار)، غفار (غريبكار)، ملنګ ولد فضل حق (غريبكار)، بادام خان ولد جمال (غريبكار)، تصويرخان (غريبكار)، صفر (مامور)، محمداخان (مامور)، شير محمد خان (غريبكار)، محمد عظيم خان (غريبكار)، محمد امين (غريبكار)، دايم خان (كمال)، يارخان (غريبكار)، صالح محمد (مامور)، محمد رسول (مامور)، سيد محمد ولد نورمحمد (۱۲ پاس)، محمد زمين (غريبكار)، اختر محمد (مامور)، وزير محمد (معلم)، شاه ولي (مامور)، سيد غفور (د كلي ملك)، سرمعلم عبدالجلال (سرمعلم)، سخي جان (غريبكار)، ولي جان (غريبكار)، ګل الرحمن (متعلم)، نورالرحمن (متعلم)، خوشحال خان (معلم)، عبدالغفور خان (غريبكار)، امين خان (؟)، فقير محمد (صاحب منصب)، سيد محمد وليد فقير محمد (متعلم)، محمد داوود  ولد فقير محمد (متعلم)، ګل محمد ولد نورمحمد (غريبكار)، امين الله (غريب كار)، حكيم خان (غريبكار)، جميد علي خان (غريبكار)، محمداخان (متعلم)، ګل جان پاچا (غريبكار)، سيد آغا جان پاچا (غريبكار)، شير آغا (متعلم)، حسن پاچا (متعلم)، عزيز الله (متعلم)، محمد ظاهر (غريبكار)، تاج محمد (غريبكار)، ملا محمد (غريبكار)، قاضي محمد (غريبكار)، محمد ياسين (معلم)، امين جان ولد دلباز (غريبكار)، محمد كريم (مامور)، عصمت الله (متعلم)، رئيس خان (غريبكار)، سلطان محمد (غريبكار)، اكرم (غريبكار)، اكبرخان (غريبكار)، حبيب خان (غريبكار)، محبت خان (غريبكار)، خيرمحمد خان (غريبكار)، شير محمد خان (غريبكار)، محمد حكيم (غريبكار)، شاه ګل (غريبكار)، خير محمد (غريبكار)، ګل خان (معلم)، حاجي ګل محمد (غريبكار)، فيض محمد(غريبكار)، ميرآ محمد (مامور)، متحير (غريبكار)، لونګ (غريبكار)، سعادتمن (مامور)، محمد طاهر (غريبكار)، دليل خان (غريبكار)، محمد ولي (غريبكار)، سيدامين ولد رحمن الله (غريبكار)، ترميرزاده (متعلم)، محمدالله (متعلم)، حبيب الله (متعلم)، احسان الله (غريبكار)، سلطان محمد (غريبكار)، نوروز خان (غريبكار)، عبدالقادر (معلم)، فيروزخان (غريبكار)، عبدالغني (غريبكار)، طارق (غريبكار)، نور حبيب (غريبكار)، فاروق (متعلم)، مسافرخان (معلم)، امين خان (غريبكار)، انورخان (متعلم)، بهادر (متعلم)، سيدالرحيم (متعلم)، داود ولد سردار (غريبكار)، وزير محمد (مامور)، محب الله (غريبكار)، محمد اسحق (غريبكار)، فيروز (غريبكار)، محمد روز (غريبكار)، حمدالله (متعلم)، زاهد الله (متعلم)، جانداد (معلم)، جمال الدين (متعلم)، كمال الدين (غريبكار)، سيد محمد ولد محمد ياسين (غريبكار)، ګل محمد (غريبكار)، نورمحمد (غريبكار)، عالم ګل (غريبكار)، محمد ګل (غريبكار)، محمد شنا (غريبكار)، رحمت الله (غريبكار)، نظام الدين (غريبكار)، امين الله وليد عبدالقيوم (غريبكار)، بهرام (غريبكار)، علي محمد (غريبكار)، انعام الله (متعلم)، رحمن الله (متعلم)، زاهدالله (متعلم)، عبدالرحمن (غريبكار)، شمس الرحمن (غريبكار)، شاه ګل (غريبكار)، مياګل (غريبكار)، محمديوسف (متعلم)، وزير (غريبكار)، محمد امين ولد عبدالحميد (غريبكار)، صاحب زمين (غريبكار)، ګل الرحيم (غريبكار)، عبدالغفار (غريبكار)، محمدزمين (غريبكار)، مشرف خان (غريبكار)، عبدالرحمن (غريبكار)، عيسى خان (غريبكار)، محمد امين ولد سيد امين (متعلم)، حاجي فيض محمد (غريبكار)، خواجه (غريبكار)، يارمحمد (غريبكار)، رحمت ګل (غريبكار)، ابو غلام اسحق (غريبكار)، انعام الله (غريبكار)، محمد زمين ګجر (غريبكار)، فتح خان (متعلم)، محمدالله (متعلم)، حميدخان (غريبكار)، مسافرخان (غريبكار)، نورمحمد نجار (غريبكار)، يارمحمد (متعلم)، محمد امين ولد ګل امين (غريبكار)، عبدالغفار خوګياني (غريبكار)، ظريف (غريبكار)، عصمت (غريبكار)، لعل پاچا (متعلم)، اخترمحمد (غريبكار)، ګل جان پاچا (غريبكار)، سيداګل (غريبكار)، محمد نبي (غريبكار)، فضل آهنګر (غريبكار)، انارالله (غريبكار)، شهيده سرو (د كور ميرمن)، سيد احمد (معلم)، كرم (غريبكار)، عزيز (متعلم)، فردوس (غريبكار)، پيرمحمد (غريبكار)، ګل جان (غريبكار)، محمد نسيم (متعلم)، سيد حبيب (غريبكار)، محمد ادريس (مامور)، عبدالقدوس (متعلم)، مانورګل (غريبكار)، دوائرخان (غريبكار)، غلام نبي (غريبكار)، شمس الرحمن (غريبكار)، محمد خان (غريبكار)، رسول محمد (متعلم)، محمدالرحمن (متعلم)، ضياالرحمن (غريبكار)، محمد ولي (متعلم)، حمدالله (متعلم)، يوسف ولد رئيس خان (غريبكار)، جهانزيب (غريبكار)، عبدالوهاب (متعلم)، شيرمحمد (غريبكار)، موسى خان (غريبكار)، ګل محمد (متعلم)، كريم الله (متعلم)، رحيم الله (متعلم)، شهسوار (غريبكار)، فاروق (غريبكار)، نورالله (غريبكار)، عبدالله (معلم)، جاويد (معلم)، حميدالله (متعلم)، عصمت الله (متعلم)، سليم الله (غريبكار)، عبدالولي (غريبكار)، محمد ولي (غريبكار)، شاه جهان (غريبكار)، محمد هاشم (غريبكار)، محمد حكيم (متعلم)، نوراحمد (متعلم)، بهاول (غريبكار)، زرمحمد (غريبكار)، ګل ولي (غريبكار)، ملنګ ولد محمد جان (متعلم)، سيد محمد (معلم)، بختور (متعلم)، ګل الرحمن (غريبكار)، عبدالرحمن (غريبكار)، غفار (غريبكار)، ملاعمر (غريبكار)، رحمت الله (متعلم)، حميدالله (متعلم)، شيرين (متعلم)، محمدالرحيم (غريبكار)، عاشق (غريبكار)، نورالله (غريبكار)، محمد (متعلم)، عمرګل (متعلم)، سميع الله (متعلم)، رحيم الله (متعلم)، ملنګ ولد جمشيد (غريبكار)، حضرت ولي (غريبكار)، محمد جان (غريبكار)، ګل الرحمن (غريبكار)، موسى خان (غريبكار)، ګل ولي ولد اخترمحمد (غريبكار)، شيرولي (غريبكار)، ګل زمان (متعلم)، محمدالرحمن (متعلم)، وزير محمد (معلم)، شير محمد (معلم)، رحلت (معلم)، جمعه خان (غريبكار)، محمد ظاهر (غريبكار)، محمدګل (غريبكار)، مسافر (غريبكار)، ګل محمد (غريبكار)، عبدالرووف (غريبكار)، زاهدالله (غريبكار)، احسان الله (غريبكار)، ذين الله (غريبكار)، اميرمحمد (غريبكار)، سيد محمد (معلم)، عنايت الله (متعلم)، رحمت الله (غريبكار)، حميدالله (غريبكار)، روح الله (غريبكار)، شريف الله (غريبكار)، سيدخان (غريبكار)، سربلند (متعلم)، ګل محمد ولد عطا محمد (متعلم)، فيروز (غريبكار)، محمدشاه (غريبكار)، ولي محمد (غريبكار)، عبدالحق (متعلم)، سبحان الله (غريبكار)، محمدالدين (غريبكار)، وزيرمحمد (غريبكار)، نصرت الله (غريبكار)، فقير محمد (غريبكار)، يوسف خان ولد رحيم الله (غريبكار)، محمدالله (متعلم)، سيدمحمد (متعلم)، اول ګل (متعلم)، محمدشاه (غريبكار)، محمد اسحق (غريبكار)، اظهارالحق (غريبكار)، نورالله (غريبكار)، حفيظ الله (غريبكار)، محمدالله (غريبكار)، محمد ظريف (متعلم)، شاه محمد (متعلم)، محمد زرين (غريبكار)، رحيم الله (غريبكار)، داوود (غريبكار)، محمد امين ولد شيرمحمد (غريبكار)، صلاح الدين (غريبكار)، فخرالدين (غريبكار)، ضياالرحمن ولد اكرم (غريبكار)، محمدالرحمن ولد محمد (غريبكار)، محمد عارف (غريبكار)، زر محمد ولد مشرف خان (متعلم)، غفار ولد ګل زمان (غريبكار)، سيد احمد (غريبكار)، محمدالله خان (متعلم)، امين الله (غريبكار)، عزيزالله (غريبكار)، مسافر ولد شاه محمد (غريبكار)، يارمحمد (متعلم)، ذبيح الله (متعلم)، رحيم الله (غريبكار)، عبدالمحمد (غريبكار)، بهروزخان (غريبكار)، عبداللطيف (غريبكار)، خليل الرحمن (غريبكار)، محمد شاه (غريبكار)، نورمحمد شاه (غريبكار)، اجرمحمد (غريبكار)، سيد محمد (متعلم)، باورخان (غريبكار)، يارمحمد خان (متعلم)، فتح خان (غريبكار)، امين الحق (غريبكار)، ضياالرحمن ولد ابراهيم (متعلم)، اكرم خان (غريبكار)، ذبيح الله (غريبكار)، حكيم الله (غريبكار)، حبيب الرحمن (غريبكار)، محمدالرحمن (غريبكار)، ګل محمد خان (غريبكار)، شاه ولي (غريبكار)، رحمت الله (غريبكار)، محمد (غريبكار)، ولي محمد (غريبكار)، مسافر ولد شيرمحمد (غريبكار)، جان ولي (غريبكار)، پرويز (غريبكار)، محمد نبي (غريبكار)، محمد نسيم (غريبكار)، سبحان الله (غريبكار)، شيرولي (غريبكار)، عبدالشكور (غريبكار)، عبدالقدوس (غريبكار)، ملنګ ولد مكرم خان (غريبكار)، يارولي (غريبكار)، عاشق الله (غريبكار)، رحمت جان (غريبكار)، معصوم (غريبكار)، شاه محمد (غريبكار)، حكيم خان (غريبكار)، رحيم الله (غريبكار)، مسافر ولد عاشق الله (متعلم)، زاهدالله ولد سيد ولي (متعلم)، حشمت الله (غريبكار)، مهربان (غريبكار)، محمد جميل (غريبكار)، ګل محمد (غريبكار)، خوشحال (غريبكار)، موسى خان (غريبكار)، محمد هارون (غريبكار)، جنت (غريبكار)، صالح محمد (غريبكار)، عبدالقدير (غريبكار)، عبدالغفار (متعلم)، پهلوان (غريبكار)، خان محمد (غريبكار)، امين جان (غريبكار)، دواخان (غريبكار)، سيدغفار (غريبكار)، عمرشاه (غريبكار)، مياګل (غريبكار)، شناګل (غريبكار)، محمد قاسم (غريبكار)، ميرولي (غريبكار)، رضوان الله (متعلم)، بختورخان (معلم)، محمد حسين (معلم)، ګل حسين (متعلم)، فقير محمد (غريبكار)، نورمحمد (غريبكار)، شفق الله (متعلم)، فضل الرحمن (غريبكار)، جمعه ګل (متعلم)، محمد نادر (غريبكار)، محمد حسن (غريبكار)، محمدالله (غريبكار)، محمد هاشم (غريبكار)، نورالرحمن (معلم)، واحدالله (معلم)، محمد حكيم (غريبكار)، عبدالله (متعلم)، سيدملا (غريبكار)، ګل ملا (غريبكار)، ولي محمد (متعلم)، احمدالله (متعلم)، بسم الله (غريبكار)، عبدالرحمن (غريبكار)، سيف الله خان (غريبكار)، كريم الله (غريبكار)، شفق الله (غريبكار)، محمد حسين(غريبكار)، محمد يونس (غريبكار)، محمد شريف (متعلم)، جاندالله (معلم)، عمر خان (معلم)، ابراهيم (متعلم)، سيعدالله (متعلم)، نصرت الله (غريبكار)، محمد امين (غريبكار)، عبدالقادر (غريبكار)، مسافر ولد جمروز خان (غريبكار)، شاكرالله (غريبكار)، محمدكمال (غريبكار)، جمال ناصر (غريبكار)، محمد اميرخان (غريبكار)، سخي (غريبكار)، محمد حسن (غريبكار)، نورزمان (غريبكار)، پرويز ولد يارمحمد آهنګر (غريبكار)، نهضت الله (غريبكار)، محمد اقبال (غريبكار)، ثاقب (غريبكار)، داودشاه (غريبكار)، محمد ظاهر (غريبكار)، قدرت الله (غريبكار)، ميرزا محمد (غريبكار)، نورشاه علي خان (غريبكار)،  ملنګ ولد عين الله (غريبكار)، سميع الله (معلم)، انورالحق (متعلم)، محمد ولي (غريبكار)، كليم الله (غريبكار)، سيدالرحيم (غريبكار)، احمد ولي (غريبكار)، شاه ولي (غريبكار)، غفورخان (غريبكار)، ګل خان (غريبكار)، محمدالرحيم (غريبكار)، سالم خان (غريبكار)، عالم زيب (متعلم)، محمد حكيم (متعلم)، نظام الدين (غريبكار)، فيض محمد (غريبكار)، احسان الله (غريبكار)، حميدالله (غريبكار)، ګل احمد جان (غريبكار)، غوث الدين (غريبكار)، علي حيدر (غريبكار)، سيد امير جان (متعلم)، حيات الله (متعلم)، سيد امين (غريبكار)، محمد نبي (غريبكار)، سرور (غريبكار)، سید ملا (متعلم)، رحیم الله (متعلم)، عبدالمتین (متعلم)، غلام علی (متعلم)، نعمت الله (غریبکار)، شمس الرحمن (غریبکار)، محمد نظر (غریبکار)، فضل الربی (غریبکار)، پیر محمد (غریبکار)، سیدالرحمن (غریبکار)، محمدالرحمن (غریبکار)، صلاح الدین (معلم)، قیاس (متعلم)، شاهدالله (معلم)، ذبیر (متعلم)، افتخار (غریبکار)، لعل محمد (غریبکار)، قیام الدین (غریبکار)، ممتاز (غریبکار)، زکریا (غریبکار)، طوطی (غریبکار)، فیاض محمد (غریبکار)، انعام الله (نجار)، روح الله (نجار)، محمد افضل (آهنگر)، صدیق الله (غریبکار)، ثناء الله (دهقان)، عزیزالرحمن (متعلم)، عبدالظاهر (معلم)، جمیل خان (غریبکار)، خوشحال (غریبکار)، محمدالله (غریبکار)، محمد الیاس (غریبکار)، سلطان محمد (غریبکار)، عبدالشکور (غریبکار)، بادام (متعلم)، ملنگ (متعلم)، محمدالدین (دهقان)، تاج محمد (دهقان)، نورالله (دهقان)، یار محمد (دهقان)، نورمحمد (دهقان)، رحمت جان (غریبکار)، فضل الرحمن (غریبکار)، عبدالرحمن (غریبکار)، سید محمد (غریبکار)، نور محمد (غریبکار)، صالح محمد (معلم)، صلاح الدین (معلم)، پاینده محمد (معلم)، گل محمد (دهقان)، نواب (غریبکار)، نصرالله (غریبکار)، الهام الله (غریبکار)، نوبهار (غریبکار)، غفار (نجار)، محمد امین (آهنگر)، وزیر محمد (باغوان)، فضل محمد (دهقان)، حمیدالله (دهقان)، زلمی خان (غریبکار)، نور احمدخان (غریبکار)، محمد (غریبکار)، حفیظ الله (غریبکار)، محمدالله (غریبکار)، یار محمد (غریبکار)، عبدالرحمن (غریبکار)، سیدالرحمن (غریبکار)، عبدالبصیر (غریبکار)، گل محمد (مامور دولت)، روزی خان (نجار)، خلیل الله (باغوان)، محمد یاسین (غریبکار)، روح الله (غریبکار)، عبدالغفار (غریبکار)، زاهدالله (غریبکار)، نورالله (غریبکار)، شاهپور (غریبکار)، نوآب خان (غریبکار)، غلام علی (غریبکار)، محمد انور (غریبکار)، غلام حبیب (غریبکار)، سید حبیب (غریبکار)، رحمت الله (متعلم)، خان محمد (متعلم)، گل محمد (دهقان)، نور محمد (دهقان)، اسماعیل (معلم)، نوروز (متعلم)، فیروز (غریبکار)، امین الحق (غریبکار)، انورالحق (غریبکار)، مکرم خان (متعلم)، محمد ظریف (معلم)، تور (متعلم)، شاه محمد (نجار)، جان محمد (آهنگر)، محمد یوسف (دهقان)، عبدالمنان (دهقان)، عزیزالله (دهقان)، عصمت الله (غریبکار)، شاه ولی خان (غریبکار)، گل امیر جان (غریبکار)، محمد حسن (غریبکار)، نوروز خان (متعلم)، حاجی محمد (متعلم)، گل محمد (متعلم)، سید محمد (غریبکار)، سبحان الله (غریبکار)، حمیدالله (غریبکار)، سربلند (غریبکار)، عبدالمنان (غریبکار)، علی حیدر (غریبکار)، حبیب الله (غریبکار)، سید حبیب (غریبکار)، محمد غریب (غریبکار)، محمد یوسف (غریبکار)، محمد قاسم (نجار)، جنت الله (معلم)، فقیر محمد (متعلم)، گل محمد (دهقان)، عتیق الله (باغبان)، محمد سرور (متعلم)، گل سعید (متعلم)، ابراهیم (دهقان)، عصمت الله (غریبکار)، محمدالله (غریبکار)، رحیم الله (غریبکار)، یار محمد (غریبکار)، گل محمد (غریبکار)، محمد فهیم (معلم)، محمد حنیفی (متعلم)، محمد شیر (متعلم)، فضل عیان (دهقان)، گل احمد جان (دهقان)، محمد زمان (دهقان)، صاحب زاده (دهقان)، محمد زریق (دهقان)، رحمن الله (متعلم)، محمد الله (متعلم)، امان الله (غریبکار)، شیر امین (دهقان)، محمد امین (دهقان)، صاحب جان (دهقان)، ذبیح الله (دهقان)، مجیب الله (نجار)، عزیز الله (گلکار)، ملنگ (دهقان)، جان محمد (غریبکار)، حسن گل (غریبکار)، سعید الله (غریبکار)، رحیم الله (غریبکار)، گل زمان (غریبکار)، صالح محمد (غریبکار)، اسماعیل (غریبکار)، غلام محمد (غریبکار)، شیر محمد (معلم)، پیر محمد (متعلم)، نور الرحمن (متعلم)، نعمت الله (دهقان)، عصمت الله (دهقان)، سید محمد (دهقان)، امان خان (غریبکار)، فضل محمد (غریبکار)، آمر محمد (غریبکار)، محمد ولی (غریبکار)، عاشق الله (غریبکار)، گل نبی (متعلم)، عبدالعلم (غریبکار)، محمد ولی (غریبکار)، گل امین (متعلم)، محمد شاه (متعلم)، محمد ترمنگل (متعلم)، محمد سردار (متعلم)، نور محمد (غریبکار)، پیرمحمد (دهقان)، گل جان (دهقان)، گل زاده (دهقان)، محمد نادر (دهقان)، عبدالرحمن (دهقان)، محمد (دهقان)، محمد رحیم (غریبکار)، زاهد الله (غریبکار)، غلام حضرت (غریبکار)، محمد کریم (متعلم)، سید کریم (متعلم)، حبیب الله (متعلم)، انصارالله (متعلم)، رحیم الدین (غریبکار)، پیر محمد (غریبکار)، شاهد الله (دهقان)، محمد انشا (دهقان)، خوشحال (دهقان)، محمد ظهیر (دهقان)، زر ولی (غریبکار)، محمد نبی (غریبکار)، شمس الرحمن (غریبکار)، محمد الرحمن (غریبکار)، ذبیر (متعلم)، محمد روز (دهقان)، گل محمد (غریبکار)، بهادر خان (غریبکار)، ذبیح الله (غریبکار)، میرزا محمد (غریبکار)،  خلیل الله (غریبکار)، انصار الله (غریبکار)، ریاض الدین (غریبکار)، عبدالمنان (غریبکار)، رحمت الله (غریبکار)، حمید اله (غریبکار)، گل زمان (غریبکار)، سرور خان (غریبکار)، محمد زمان (غریبکار)، نوروز (غریبکار)، علی محمد (غریبکار)، سید محمد (غریبکار)، گل اکبر (غریبکار)، داود خان (غریبکار)، محمدالرحمن (غریبکار)، بخت زرین (متعلم)، امان الله (متعلم)، محمد ثناء (متعلم)، فضل محمد (غریبکار)، محمد یوسف (غریبکار)، رحمت گل (غریبکار)، شاه امین (دهقان)، پاینده محمد (متعلم)، گل محمد (غریبکار)، عمراجان (غریبکار)، علم خان (غریبکار)، باور خان (غریبکار)، محمد الرووف (غریبکار)، سردار ولی (غریبکار)، محمدآخان (غریبکار)، غلام قادر (غریبکار)، لطیف الله (دهقان)، عزیز الله (دهقان)، سعادت (دهقان)، عزیز الرحمن (دهقان)، محمد الرحمن (دهقان)، محمد اکرم (نجار)، فقیر محمد (گلکار)، سید محمد (دهقان)، فتح خان (غریبکار)، محمد هاشم (غریبکار)، محمد هاشم (غریبکار)، روح الله (غریبکار)، هارون (غریبکار)، گل ولی (متعلم)، محمد امین (متعلم)، شاه محمد (متعلم)، نور الله (متعلم)، ملنگ (دهقان)، بهرام (آهنگر)، فضل محمد (غریبکار)، قادر خان (غریبکار)، صالح محمد (دهقان)، سمیع الله (دهقان)، محمد شاه (دهقان)، فضل الرحمن (دهقان)، عبدالقیوم (غریبکار)، محمد نادر (معلم)، حضرت گل (متعلم)، مسافر خان (متعلم)، رحیم الله (متعلم)، محمد ایوب (دهقان)، ولی محمد (غریبکار)، محمد عارف (غریبکار)، یار محمد (غریبکار)، عاشق الله (غریبکار)، گل رحمن (غریبکار)، نجم الدین (غریبکار)، امداد الله (غریبکار)، محمد الیاس (دهقان)، روح الامین (دهقان)، محمد امین (دهقان محمد یوسف (دهقان)، محمد (دهقان)، محمد آصف (غریبکار)، حمیدالله (غریبکار)، زاهدالله (غریبکار)، محمد حسین (متعلم)، سید محمد (متعلم)، اجمل (مولوی)، امیرالله (متعلم)، سالم جان (متعلم)، نوارجان (غریبکار)، محمد زمان (غریبکار)، کریم الله (متعلم)، سلطان محمد (دهقان)، گل محمد (دهقان)، محمد شاه (دهقان)، شهاب الدین (دهقان)، رحیم الدین (دهقان)، علی حیدر (دهقان)، جمدر خان (دهقان)، بهرام (متعلم)، مومند (متعلم)، سید آمر گل (دهقان)، پاچا خان (نجار)، جان محمد (غریبکار)، محمد ولی (غریبکار)، وحیدالله (دهقان)، فضل خان (دهقان)، انور خان (متعلم)، محمد قاسم (معلم)، سید محمد (معلم)، امیر محمد (معلم)، محمد نبی (دهقان)، سید حبیب (دهقان)، حمید گل (غریبکار)، شیداخان (غریبکار)، فاروق (غریبکار)، ملنگ خان (دهقان)، عبدالله (دهقان)، محمد امین (دهقان)، پلوخ (متعلم)، نور محمد (متعلم)، شاه محمد (غریبکار)، یار محمد (غریبکار)، گل محمد (غریبکار)، خیر محمد (غریبکار)، سرور (غریبکار)، سمیع الله (دهقان)، امین الحق (دهقان)، نورالحق (دهقان)، غلام صدیق (معلم)، صابرالله (دهقان)، روح الله (معلم)، سعادت (متعلم)، ذبیح الله (گلکار)، احسان الله (غریبکار)، نوروز (غریبکار)، ابراهیم (غریبکار)، محمد رحیم (غریبکار)، عبدالرحمن (غریبکار)، عبدالمتین (غریبکار)، ملنگ (غریبکار)، وزیر محمد (غریبکار)، شیر محمد (دهقان)، محمد یوسف (غریبکار)، امین الله (دهقان)، عبدالرحیم (غریبکار)، جانان (غریبکار)، محمد نبی (غریبکار)، عبدالغفور (غریبکار)، طوطی (معلم)، مسافر (غریبکار)، حنیف الله (غریبکار)، آمر محمد (غریبکار)، تاج محمد (غریبکار)، محمد صدیق (غریبکار)، ملنگ (غریبکار)، بخت منیر (متعلم)، احسان الله (متعلم)، کریم الله (دهقان)، طاهر خان (نجار)، فضل اکبر (دهقان)، سید اکبر (غریبکار)، نظام الدین (دهقان)، محصل خان (دهقان)، حبیب الله (غریبکار)، زاهدالله (متعلم)، رحیم الله (غریبکار)، جانداد (غریبکار)، اقبال (غریبکار)، محمد زین (غریبکار)، زلمی (غریبکار)، محمد سالم (غریبکار)، شاهد الله (غریبکار)، گل محمد (غریبکار)، گل الرحمن (غریبکار)، ضیا علی خان (غریبکار)، وحید الله (غریبکار)، ضابط (متعلم)، ملاجان (متعلم)، سید محمد (متعلم)، گل زرین (متعلم)، عبدالله (متعلم)، فضل محمد (معلم)، دلبر (معلم)، سید احمد گل (معلم)، عبدالمتین (غریبکار)، زاهد الله (غریبکار)، احمد الله (غریبکار)، گل امین (غریبکار)، شاه پور (غریبکار)، وزیر محمد (غریبکار)، شاه نبی (غریبکار)، فیروز (غریبکار)، محمد صدیق (غریبکار)، رحمت الله (غریبکار)، پرویز (غریبکار)، محمد اکبر (غریبکار)، ذاهد الله (متعلم)، خلیل الله (مامور دولت)، جان محمد (غریبکار)، گل محمد (غریبکار)، رحیم الله (غریبکار)، محمد شاه (غریبکار)، میرویس (غریبکار)، رحمت الله (غریبکار)، جنت الله (غریبکار)، حمید الله (متعلم)، جانداد (غریبکار)، حفیظ الله (دهقان)، گل الرسول (دهقان)، خیر الله (دهقان)، محمدآخان (نجار)، محمد زمان (گلکار)، عزت الله (گلکار)، سمیع الله (نجار)، شیر محمد (غریبکار)، فضل اکبر (متعلم)، عبدالحق (متعلم)، ایوب (متعلم)، محمد علی (غریبکار)، زیړګل (غریبکار)، شاهد الله (دهقان)، عبدالغفار (دهقان)، محمدالرووف (غریبکار)، سیدالرحمن (غریبکار)، عبدالرحمن (غریبکار)، محمد الرحمن (متعلم)، سعید الله (متعلم)، محمد الله (متعلم)، وزیر محمد (دهقان)، سمیع الله (دهقان)، نور محمد (دهقان)، محصل (دهقان)، نظام الدین (نجار)، غلام محمد (دهقان)، محمد ظاهر (دهقان)، سید محمد (دهقان)، عبدالمنان (غریبکار)، گل محمد (غریبکار)، وحدت الله (غریبکار)، ذبیح الله (غریبکار)، نصرت الله (غریبکار)، مصباح الدین (غریبکار)، قیام الدین (دهقان)، فضل مولا (دهقان)، واحد الله (غریبکار)، حیدر خان (غریبکار)، سباوون (غریبکار)، میاگل (غریبکار)، تاج محمد (غریبکار)، نیاز ولی (غریبکار)، جمدر خان (متعلم)، سرور (متعلم)، شیر آغاز (غریبکار)، معراج الدین (غریبکار)، فضل خان (متعلم)، شاهد الله (غریبکار)، گل زمان (غریبکار)، محرالدین (غریبکار)، محمدالرسول (غریبکار)، صاحب زاده (غریبکار)، امیر زاده (غریبکار)، محمد لایق (غریبکار)، محمد حسن (دهقان)، جانان (دهقان)، عبدالرزاق (گلکار)، محمد یونس (دهقان)، شاه فقیر (دهقان)، گل خان (دهقان)، حمیدالله (دهقان)، یار ولی (غریبکار)، سید ولی (غریبکار)، میر حسن (غریبکار)، صالح محمد (متعلم)، سید محمد (متعلم)، عاشق الله (دهقان)، میر احمد (دهقان)، ښایسته (دهقان)، محمد الله (دهقان)، محمد سلیم (دهقان)، عزت الله (غریبکار)، امان خان (غریبکار)، میر حسن (غریبکار)، فقیر محمد (غریبکار)، محمد امیر (دهقان)، احمدالله (غریبکار)، سلطان جان (غریبکار)، زر محمد (غریبکار)، محمد سلی (غریبکار)، صدیق الله (غریبکار)، عبدالرحمن (غریبکار)، ضیا الرحمن (متعلم)، گل الرحمن (متعلم)، فضل ولی (متعلم)، حبیب الرحمن (دهقان)، سردار (دهقان)، محمد قایل (گلکار)، رحمان جان (دهقان)، فضل الرحمن (دهقان)، میرزا محمد (دهقان)، ناصر خان (دهقان)، محمد ثناء (دهقان)، زیر علم خان (غریبکار)، عالم زیب (غریبکار)، محمد شعیب (غریبکار)، جان ولی (دهقان)، واحد الله (متعلم)، فردول (متعلم)، شهنواز (متعلم)، پښتون (دهقان)، کامران (دهقان)، جمشید (غریبکار)، طلا محمد (مامور دولت)، پیرمحمد (دهقان)، شیرزمان (دهقان)، محمد امین (دهقان)، محمد یوسف (دهقان)، محمد ظریف (دهقان)، سید ولی (دهقان)، شیدا گل (دهقان)، رحمت گل (دهقان)، محمد (غریبکار)، سردار (غریبکار)، امین جان (غریبکار)، فیروز (دهقان)، عبدالرحمن (دهقان)، عبدالنبی (دهقان)، محمد نبی (متعلم)، جان آغا (متعلم)، ولی محمد (متعلم)، یار محمد (دهقان)، خیر محمد (دهقان)، شاه ولی (دهقان)، رمضان (دهقان)، عتیق الله (دهقان)، ثناء الله (دهقان)، غریب (دهقان)، عزت الله (غریبکار)، محمد جان (غریبکار)، حبیب الله (غریبکار)، سید شریف (غریبکار)، دلبر (غریبکار)، محمد عمر (غریبکار)، سلطان محمد (غریبکار)، کریم الله عبدالغفار (غریبکار)، گل جان (غریبکار)، عبدالقدیر (غریبکار)، جان محمد (غریبکار)، خان محمد (غریبکار)، سید محمد (دهقان)، عبدالولی (دهقان)، سیف الله خان (دهقان)، مطیع الله (دهقان)، هدایت الله (دهقان)، عبدالخالق (دهقان)، میا جان (دهقان)، سید احمد (دهقان)، افغان (دهقان)، رحمت الله (دهقان)، گل سید (متعلم)، شیر امین (متعلم)، بارز خان (متعلم)، فقیر محمد (دهقان)، علی محمد (دهقان)، شاه محمود (دهقان)، عزیزالله (دهقان)، شفیق الله (غریبکار)، گل الرحمن (غریبکار)، عطا الله (غریبکار)، واحد الله (غریبکار)، شاه فقیر (غریبکار)، جمدر خان (غریبکار)، محمد امین (دهقان)، عبدالقدوس (دهقان)، مجیب خان (متعلم)، عبدالاکبر خان (متعلم)، میر اکبر خان (دهقان)، اکرام الله (دهقان)، رحمت الله (دهقان)، شمس الدین (غریبکار)، حسین شاه (غریبکار)، محمد عمر (غریبکار)، محمد امین (غریبکار)، اکبرخان (غریبکار)، محمداکرم (غریبکار)، پیرمحمد (غریبکار)، سید احمدجان (غریبکار)، خیرمحمد (غریبکار)، سیدمحمد (غریبکار)، غیاث الدین (غریبکار)، محمد صدیق (غریبکار)، عزیزالرحمن (غریبکار)، فضل الله (غریبکار)، کبیر (غریبکار)، معصوم (غریبکار)، محمد شیر خان (غریبکار)، بادام (غریبکار)، نظام الدین (غریبکار)، محمد حسن (غریبکار)، ضیاء الله (غریبکار)، سید عالم (غریبکار)، گل محمد (غریبکار)، نوروز خان (غریبکار)، امان الله (غریبکار)، عبدالله (غریبکار)، محمد هاشم (غریبکار)، نور الرحمن (غریبکار)، حضرت علی (غریبکار)، منورخان (غریبکار)، داد محمد (غریبکار)، مسافر (غریبکار)، عبدالوکیل (غریبکار)، عبدالولی (غریبکار)، محمد عارف (غریبکار)، ملنگ (غریبکار)، ضیاءالرسول (غریبکار)، سید هاشم (غریبکار)، فضل الله (غریبکار)، سید الرحیم (غریبکار)، بریالی (غریبکار)، عصمت الله (غریبکار)، شاه امین (غریبکار)، گل میران (غریبکار)، سید ولی (غریبکار)، امیر حمزه (غریبکار)، شاه حسین (غریبکار)، سید حبیب (دهقان)، فضل خالق (متعلم)، محمد نبی (معلم)، وزیر محمد (غریبکار)، فاروق (غریبکار)، سمیع الله (غریبکار)، محمد حسن (غریبکار)، عتیق الله (غریبکار)، کریم الله (غریبکار)، موسی خان (غریبکار)، رحمت الله (متعلم)، شمس الدین (گلکار)، محمد اکبر (دهقان)، جان محمد (دهقان)، زلمی (معلم)، گل محمد خان (متعلم)، غلام محمد (گلکار)، محمود (دهقان)، حبیب الرحمن (غریبکار) او...
د دغو شهيدانو وينې د كونړ په سيندونو كې څپې ووهلې، د دغو شهيدانو د وينو سكروټو په دنګو دنګو غرونو كې ځلانده شوې، د دغو شيهدانو آواز په ناړو كې، انګازې جوړې كړې او د پرچميانو او خلقيانو له مخې نه يې د «انسانيت» نقاب ليرې كړ او د دې ځناورو وحشي څيره يې ټولو ته بربنډه كړه.
د دې شهيدانو ماشومان، ميندې، ميرمنې، خويندې او سپين ږيري پلرونه او ترونه او ماماګان، د غرونو له څوكو تير شول او ځانونه يې باجوړ ته ورسول او هلته میشت شول چې د «كرهالې كمپ» په نوم یادیده. دغه بیوزلي خلک لا ميشت شوي نه وو چې تنظيمې سوداګر د هغوې ښكار ته راورسيدل. د دغو ځوريدلو انسانانو درد چا وانه وريد، د هغوې درد په سوداګرۍ بدل شو، لکه څرنګه چې نن د شينډنډ، بالابلوك، كندهار، كونړ، ننګرهار، خوست، ميدان وردك، كندز، زابل، ارزګان، هلمند او نورو سیمو د دردمنو او رنځيدلو خويندو، ميندو او زياركښو انسانانو درد په سپينه ماڼۍ او بكينګهم ماڼۍ كې خرڅيږي.
د افغانستان ټول جنايتكاران، كه خلقي وو او كه پرچمي، كه جهادي دي كه طالبي، كه امريكايي دي كه ناټويي، كه دولتي دي كه نادولتي، يوازې ولس محاكمه كولاې شي، نه «نړيواله محكمه» او نه هم ««ملي» محكمه». هر هغه څوك چې ولس دوكه كوي او د «نړيوالې محكمې» چيغې وهي، د ولسونو پر ټپونو مالګه شيندې او بايد د خاین په توګه وپيژندل شي.  
د «پيشرو» خپرونه، د كرهالې د شهيدانو كورنيو ته ډاډګيرنې تر څنګ، باور لري چې د افغانستان د ولس د شهيدانو د وينې د هر څاڅكي پوښتنه كيدونكې ده او ډير ژر به د خپلواكۍ، آزادۍ او هوساينې بيرغ په هسكو څوكو په رپيدو شي او غليمان به د ولس په وړاندې په ګونډو او د «ډاكټر برايدن» تاريخ به بيا وليكل شي.

قاتل کیست، کوریای شمالی یا امریکا؟

بیش از یازده سال است که امریکا با هم پیمانان ناتویی و مزدوران خرد و بزرگ دیگر در افغانستان می کشد، بم می ریزد و عساکر وحشی و دیوانۀ آن بر اجساد مرده ها ادرار می کنند و کودکان و زنان را به رگبار می بندند. این نخستین جنایت امریکا نیست و آخر آن هم نخواهد بود. تاریخ امریکا با جنایت، وحشت، بربریت، قتل و کشتار و ستم بر ملل دیگر عجین شده است و ثروت های بادآوردۀ امپراتوری امریکا، با خون ملل و خلق های فقیر و نادار جهان رنگین است. اگر حرف از استعدادی برای انباشت سرمایه در اقتصاد بازار، این سیستم غارت و چپاول زحمتکشان، هم در میان باشد، این استعداد چیزی نیست جز استعداد کشتار.
امریکا بزرگترین قاتل جهان است. همین چهرۀ قاتلانه امریکا سبب شده است که با تأسف مردم فقیر و نادار و تهیدست سراسر جهان به دیدۀ انزجار و نفرت به امریکایی ها نگاه کنند، در حالیکه باید بدانیم که توده های امریکایی و حتی کارمندان عادی دولت آن نباید با تنفر سایر توده ها روبرو شوند، این فقط سیاستمداران هستند که با طرح های اشغال، کشتار و غارت، دنیا را به دوزخی برای زحمتکشان تبدیل کرده اند و هر حسابی که صورت می گیرد، باید با این طراحان تصفیه شود. ولی باید یادآوری شود که نقش توده های امریکایی در مخالفت با استعمار، استثمار و غارت و چپاول ملل دیگر، بخصوص افغانستان و عراق، نقش پسیف و در مواردی حمایتگرانه از سیاست های امریکایی بوده است. آرزومندم مردم این کشور بتوانند با انزجار از دولت ستمگر شان، همبستگی خود را با توده های ملل دیگر، استحکام بیشتر ببخشند.
جیمی کارتر رئیس جمهور سابق امریکا در مورد اهمیت تبلیغات گفته بود که هر دالری که در عرصۀ تبلیغات به مصرف می رسد، مؤثرتر از هر دالری است که برای تسلیحات استفاده می شود. و اینک اهمیت تبلیغات امریکا را هم در افغانستان، هم در عراق و در این اواخر در مسئله کوریای شمالی به خوبی می بینیم. امریکا با راه اندازی تبلیغات دروغین و سرمایه گذاری هنگفت در بخش تبلیغات در کشور ما، راه را برای یورش خود هموار ساخت و اینک در صدد شکم انداختن دایمی بر خاک ما می باشد که رسانه های مزدورش در این راستا بطور خستگی ناپذیر میزگرد و بحث می گذارند و گزارش تهیه می کنند.
کوریای شمالی نیز در اولویت تبلیغات امریکا قرار داد. این تبلیغات شامل شیطان خواندن، تهدید برای جهان، استفاده از سلاح اتمی، شلیک راکت های دوربرد، دولت غیر مسوول، رهبران احساساتی و ویرانگر... می باشد، که هدف تمام این تبلیغات، زمینه سازی برای حضور بیشتر امریکا در منطقه می باشد.
در این نوشته بطور گذرا به این موضوع اشاره می کنم که کی تهدید اصلی برای جهان است، آیا کوریای شمالی بزرگترین قاتل است یا ایالات متحدۀ امریکا که بی وقفه بر کشورهای دیگر یورش می برد و مردم را به خاک و خون می کشاند؟ و ما (توده های افغانستان) باید در کنار کی قرار بگیریم؟
امریکا کشتار را وظیفۀ خود می داند، چنانچه بر دروازۀ ورودی پایگاهی در ویتنام نوشته بود: «کارها به خوبی پیش میروند و کار ما کشتن است.» جنایت امریکا در کوریای شمالی، ویتنام، جاپان، عراق و افغانستان خود گواه اینست که ما با کشوری روبرو هستیم که در مقام کشتار بر سکوی اول ایستاده است.
امریکا در جریان جنگ سه ساله در کوریای شمالی (از 1935 تا 1950) 30 فیصد نفوس این کشور را کشت. یعنی از هشت تا نه ملیون کوریایی آن زمان، نزدیک به یک بر سوم آنان توسط نیروهای امریکایی کشته شدند، 78 شهر نابود شد و هزاران قریه به خاک تبدیل شد. این بزرگترین کشتاری است که در تجاوز نظامی یک کشور بر کشور دیگر ثبت تاریخ شده است. در حالیکه در جنگ سه ساله اشغالگرانه امریکا 30 فیصد نفوس کوریا کشته شد، در جنگ جهانی دوم بریتانیا تنها 0.94 فیصد، فرانسه 1.35 فیصد، چین 1.89 فیصد و ایالات متحده امریکا 0.32 فیصد نفوس خود را از دست دادند، و این به خوبی فاجعۀ قتل و کشتار در کوریای شمالی توسط امریکایی های فاشیست و استعمارگر را نشان می دهد.
 جنرال کرتس لی می که فرمان جنرال مک آرتر مبنی بر سوزاندن و کشتن کوریایی ها  را در سال 1950 اجراء می کرد، می گوید: «در کوریا کسی بی گناه نبود. آنان حکومتی داشتند و ما با مردم می جنگیدیم، ما با کدام نیروی مجهز دیگر نمی جنگیدیم، از اینرو هیچ نگران نبودم که مردم بی گناه را می کشتم، هیچ نگران نبودم.» او می افزاید: «ما تمام شهرکها را در کوریای شمالی و حتی بعضاً در کوریای جنوبی طعمۀ حریق ساختیم.» جنرال کرتس لی می، جلاد ارتش امریکا بود که قبل از آن از دهم مارچ تا 15 اگست 1945 جاپان را با بم های آتشزا بمباران کرد که در نتیجۀ آن 63 شهر بزرگ و یک ملیون جاپانی کشته شدند. جنایتی را که این اوج «تمدن» و قلۀ «دموکراسی» در زمان اشغال ویتنام انجام داد، تا هنوز هم کشتار می آفریند و ویتنامی ها را به کام مرگ می کشد. جنایتی که تاریخ بشریت هرگز آن را فراموش نخواهد کرد.
این قساوت بی نظیر که به پای استعمارگران امریکایی نوشته شده، هنوز به پایان نرسیده است. امریکا همین اکنون در افغانستان بی وقفه کشتار می کند، سالانه بیش از 50 هزار عملیات هوایی انجام می دهد، صدها هزار تن در این جنگ تا اکنون کشته، زخمی، اسیر و آواره شده اند. تمام این درد و رنج، این بدبختی و ناهنجاری، این اسارت و بمباران به خاطری صورت می گیرد که به گفتۀ جان کِری وزیر خارجه «امریکایی ها نور دانش و علم را به افغان ها ببرند» و به قول عروسک های جامعه مدنی «دموکراسی و حقوق بشر در کشور ما نهادینه شود»!!!

کشتار عراقی ها توسط امریکا نشان می دهد که ایالات متحده با گذشت نزدیک به هفتاد سال، قاتل درجه یک انسانهاست. مرکز مطالعات لانست تعداد کشته شده های عراقی را پس از اشغال عراق توسط امریکا (میان سال 2003 و 2006) بطور مجموعی 655000 تن تخمین کرده است. این به خوبی نشان می دهد که دولت امریکا جز کشتار و غارت هیچ ارزش انسانی دیگر ندارد که بخواهد آنرا توسعه دهد، فقط فواحش سیاسی می توانند این جلاد جهان را نگهبان صلح، دموکراسی و حقوق بشر بخوانند!!
چه دردناکتر از این بوده می تواند وقتی جلاد جهانی برای ما افغان ها و سایر ملل که تاریخ درخشان مبارزه علیه بیگانگان و اجانب دارند، «دموکراسی» و «حقوق بشر» بیاورد؟ چه دردناکتر از این بوده می تواند که چند تا زن سرکاری به دور هیلری کلنتن حلقه بزنند و از این خاله زنک غارتگر «حقوق بشر» تکدی کنند؟ و چه دردناکتر از این بوده می تواند که هیلری کلنتن پس از مرگ کیم جونگ ایل رهبر کوریای شمالی بگوید که «ما عمیقاً برای آسایش و رفاه مردم کوریای شمالی نگران هستیم و دعاهای ما در این وضعیت بغرنج متوجه مردم کوریای شمالی است»!!
در این وضعیت که کوریای شمالی با بزرگترین قاتل جهان روبروست، قاتلی که همین اکنون کودکان، زنان و مردان کشور ما را با بیرحمی تمام می کشد، خانه های مردم را بمباران می کند و با ادرار بر اجساد مردم، به افغان ها توهین روا می دارد، بر ماست تا در کنار مردم کوریای شمالی بایستیم و به دفاع اخلاقی از کشوری برخیزیم که نه مردم ما را می کشد، نه بمباران می کند، نه در امور داخلی ما مداخله می کند و نه هم به حیث مزدور در خدمت غارتگران ناتویی قرار دارد.

«نړیواله ټولنه» د فساد زیږونکې

له 2001 میلادي کال راهیسې په افغانستان کې د جوړې شوې ډرامې ډیرې صحنې نه راسپړو، ځکه د لمر په څیر روښانه دي. دا چې د دغې ډرامې اصلي لوبغاړی څوک دی، څرنګه یې د بن غونډې ته بڼه ورکړه، کومه ناروا لوبه یې د افغان د رنځیدلي ولس په تاوان او خپلې ګټې لپاره د سیاست په برخه کې پلې کړه، همدې لوبغاړي د سیاست په څنګ کې په اقتصادي او نورو برخو کې کوم رول ولوباوه، ټولو ته څرګند دی.
هغه هیواد او هغه ولس چې د کلونو رنځونو او کړاونو پای د بن غونډې په هنداره کې لیده، څرنګه بیرته د هماغو وینه څښونکو په ولکه کې یرغمل شو چې څه دپاسه درې لسیزو په بهیر کې یې د هیواد، ملي حاکمیت او خلکو په ژوند او مال منګولې ښخې کړې وې. د بن غونډې د سیاسي او اقتصادي مافیا نوې بڼه په اصطلاح د غربي دموکراسۍ په اډانه کې چې په واقعیت کې د انسان او انسانیت د اسارت او غلامۍ یو بل ډول دی، رامنځته کړه.
دا څرګنده ده چې په یوه هیواد کې اقتصاد د پرمختګ، سوکالۍ، سیاسي او ټولنیزې ودې اساسي عامل ګڼل کیږي او زموږ هیواد او خلکو تر هرڅه دمخه اقتصادي رغونې ته اړتیا درلوده، له دې کبله د خلکو د تیرایستلو لپاره د بن په غونډې کې د اقتصادي رغونې بې شمیره ژمنې وشوې، آن د هیواد د ودې او پرمختګ لپاره د مارشال پلان په څیر نغاره وډنګول شوه، هیلې او امیدونه راژوندي شول، خو پایله څه شوه؟
د کرزي د ګوډاګي حکومت په اډانه کې د بهرنیو په خوښه داسې ادارې، موسسې او کمیسیونونه رامنځته شول چې واګې یې د تیرو وینو څښونکو او خاینو تکنوکراتانو په لاس کې ورکړل شوې. څه ناڅه «مرسته» شوې پیسې په یوه نوم او بل نوم د زورواکو او امپریالیستي ګوډاګیانو او لاس پوڅو لخوا حیف او میل شوې. کله چې د دغو ټولو کړیو جیبونه ډک شول او خپل راتلونکی ژوند یې په بیلابیلو ډولونو تضمین شو، د کرزي په دولت کې له هرې خوا په ځانګړي ډول د بهرنیانو لخوا چې په خپله تر ټولو ستر فاسدان دي، د فساد ډنډوره ګرمه کړه. دواړو خواو یو بل په پراخ مالي فساد تورن کړ. ویلیم ډال اِمپل، کرزي ته په ځواب کې وویل: «دی په هغو لاسونو غاښونه لګوي چې ده ته ډوډۍ ورکوي.» امریکا او نور یرغلګر د دې لپاره چې په خپلو هیوادونو کې خلکو ته د قناعت ځواب ورکړي، تل هڅه کوي د کرزي اداره په فساد تورنه کړي. د شک هیڅ ځای نشته چې د کرزي دولت له سره تر پایه په فساد کې ډوب دی، خو دا چې د دغه فساد اصلي لوبغاړي او عاملین څوک دي، باید لومړی یرغلګرانو ته ګوته ونیول شي، بیا د هغوی لاسپوڅي دولت ته. د «هشت صبح» ورځپاڼې رپوټ په ډاګه کوي چې «نړیواله ټولنه» او د دولت چارواکي تر کوم حد په فساد کې ککړ او ښکیل دي. دا د دواړو خواو د ستر فساد یوه کوچنۍ بیلګه انځوروي.
«نړیواله ټولنه» وایي چې په افغانستان کې یې میلیاردونه ډالر لګولي، خو څرګنده نه ده چې دغه میلیاردونه ډالر په کوم ځای او کومو برخو کې لګیدلي، ځکه د دوي خپلې ګومارل شوې ډلي په دغو لګول شویو پیسو کې د پراخ مالي فساد خبرې کوي. که بهرنیانو افغان چارواکي په فساد اخته کړي نه واي، په هیڅ ډول نه توانیدل چې دومره ژر خپلو ستراتیژیکو موخو ته ځان نږدې کړي. د دې لپاره چې د هغوی خولې بندې وساتي، باید په قصدي او عمدي ډول په فساد کې ښکیل شي، څو د ویلو لپاره کومه خبره ونلري. فاسد دولت او فاسد چارواکي په ښه ډول کولای شي بهرنیانو ته خدمت او غوړه مالي وکړي او په بدل کې بهرنیان هم هغوی په خپل څنګ کې تر هغه وخته وساتي چې ورته اړتیا ولري.
مالي او اداري فساد د اوسني دولت او «نړیوالې ټولنې» لازمه برخه ده. دوی دواړه له فساد پرته خپلې بقا ته دوام ورکولای نشي. دواړه د هرې ورځې په تیریدو سره نور هم په فساد کې ډوبیږي او دغه لړۍ به تر هغو دوام ومومي، تر څو چې د دواړو خواو شر د افغانانو له سره کم شوی نه وي.

کشوری با ثروت های هنگفت طبیعی، اما فقیر

از «برکت» سناریوی 11 سپتمبر 2001 و به تعقیب آن هجوم بیش از 40 کشور جهان زیر نام «جنگ» علیه «القاعده و تروریزم» این دشمن فرضی که همچون نوزاد بدجنس و ناقص الخلقه با دستان خونریز سازمانهای جاسوسی سیا و آی. اس. آی تربیه و پرورش یافته بود، بیش از یازده سال می گذرد. در این مدت کشور ما از زمین و هوا مورد تاخت و تاز قرار گرفته و هر روز خون توده های ستمدیدۀ ما با دستان این جلادان تاریخ به زمین می ریزد.
امروز با گذشت بیش از یک دهه، این «جنگ» خاتمه نیافته و هر روز به شدت و حدت آن افزوده می شود و کماکان این «قصه» دنباله دارد. اخیراً هیاهوی خروج اشغالگران غربی بعد از 2014 و کوبیدن بر طبل خالی «صلح» با «مخالفین»، حلقه های دیگری از زنجیر اسارت توده های زحمتکش و ستمدیدۀ ما نمایان گردیده تا بلکه تیوریسن های کاخ سفید و نظامیان پنتاگون بتوانند از این طریق زمینه را برای تطبیق دهۀ چهارم ستراتیژی آسیایی خود فراهم نمایند.
امضای پیمان اسارتبار «امنیتی» بین دول واشنگتن و کابل و جابجایی بیشتر از 15 هزار عسکر مطابق به مفاد پیمان «امنیتی» و هزاران تن دیگر خارج از این پیمان در پیشرفته ترین پایگاه های نظامی که در این مدت اعمار گردیده، نه تنها همچون شمشیر دموکلس بر سر کشورهای آسیایی مخصوصاً چین، روسیه، ایران، هند، پاکستان و کشورهای نفت خیز آسیای میانه قرار داشته بلکه از جانب دیگر جهانخواران حریص سرمایه از طریق جابجایی «جواسیس» خود در وزارت های مختلف از جمله معادن و سایر ادارات دولت کابل به فکر انداختن  شکم بر ثروت های طبیعی کشور ما نیز می باشند.
موجودیت بیش از 1400 نقطه از ساحات معدنی و ذخایر طبیعی که مطالعات اخیر آن را تثبیت نموده و ارزش آن به هزاران ملیارد دالر میرسد، به وضوح نمایانگر آن است که افغانستان یکی از غنی ترین کشورهای جهان از لحاظ داشتن منابع طبیعی می باشد. این موضوع خواهی نخواهی حرص و آز سرمایه را به خود جلب نموده و هر یک از کشورهای اشغالگر می خواهد از این خوان، لقمه ای به دست آورد و یا امتیاز خود را از طریق شرکت در «جنگ» افغانستان در جای دیگری از جهان از امریکای اشغالگر نصیب شود.
چون ارزش ثروت های طبیعی افغانستان سر به هزاران ملیارد دالر میزند، به همین خاطر «دوستان خارجی» با استخدام «مشاورین» خود در وزارت معادن تلاش دارند تا سهمی از این نعمت بزرگ را به دست آورند. افشاگری های اخیر روزنامۀ هشت صبح گوشه ای از واقعیت های نهفته در پس پردۀ چور و چپاول معادن کشور را نشان میدهد.
پرداخت یک ملیون (1.000.000) دالر امریکایی معاش ماهانه به 40 مشاور خارجی، 37 هزار دالر به نام کرایۀ مهمانخانۀ وزیر، صدها هزار دالر به بلی گویان و نزدیکان وزیر تحت نام معاش ماهانه، استبداد وزیر معادن در استخدام و انفکاک افراد و اشخاص در واقع گوشه هایی از این فساد را در بخشی از دولت نشان میدهد، اما اینکه در بخش قراردادها و داوطلبی های معادن به چه میزان خیانت صورت گرفته، از حوصلۀ این مقال خارج است.
اگر به صورت گذرا به چند معدن در کشور اشاره شود، می بینیم که ارزش های نهفته در این معادن سر به ملیاردها دالر می زند. تنها معدن آهن حاجی گک با داشتن بیش از دو ملیارد (2.000.000.000) تن آهن که سنگ آن بیشتر از 62 درصد آهن دارد، یکی از غنی ترین معادن آهن در جهان تثبیت شده است. در صورت موجودیت دولت مردمی و مستقل، این معدن میتواند برای 200 سال، هر سال پنج ملیارد (5.000.000.000) دالر نصیب دسترخوان های مردم این سرزمین نماید. همچنان  معدن مس عینک یکی دیگر از معادن غنی کشور است که ده ها ملیون تن مس به ارزش ملیاردها دالر در آن نهفته است. به همین ترتیب ده ها معدن کوچک و بزرگ دیگر نیز در اطراف و اکناف کشور دست نخورده باقی مانده و «دوستان خارجی» تلاش دارند تا با استفاده از ترفندهای مختلف آنها را تصاحب نمایند.
دولت کابل که یکی از فاسدترین دولت های جهان شهرۀ عام و خاص است، چون نمایندۀ واقعی مردم این سرزمین نمی باشد، نه تنها قادر به کنترول ثروتهای نهفتۀ این کشور بوده نمی تواند بلکه با وابستگی هایی که تعداد زیادی از مقامات بلندپایۀ آن به دولتهای دور و نزدیک دارند، هر روز این ثروت های نهفته را لیلام می نمایند. در صورتیکه اوضاع سیاسی کشور تغییر نخورد و دولت مردمی و دموکراتیک که نمایندۀ اکثریت 95 درصد مردم باشد، سر قدرت نیاید، مطمئناً برای نسل های آیندۀ این کشور، چیزی جزء بدبختی، فقرو بیچارگی باقی نخواهد ماند.
به همۀ نیروهای آزادیخواه، روشنفکر، مترقی و استقلال طلب است که از هر طریق ممکن نگذارند تا ثروت های طبیعی این کشور به تاراج رفته و یا اشغالگران خارجی از طریق مشاورین (جواسیس) و سایر وابستگان خود کشور ما را لیلام نمایند. افغانستان امروز بیشتر از هر زمانی به این نیروهای آزادیخواه و استقلال طلب ضرورت دارد.