زمانی
سرخ می پوشید کفتار
خرششو
می پراند در بین گفتار
به
یاد توده ها بر لب بروت داشت
به
جرم ریش سر می برد، بر دار
«دن
آرام» و «مادر» در قفس داشت
«دیالکتیک»
و «مانفیست» بود، بار
سلام
و والیکم بو نمی برد
و
هورا می کشید در وقت کشتار
**
پس
از چندی زمانه زیرو رو شد
عوض
کرد او چو کفشش کار و کردار
تمام
سرخ ها را سبز مالید
به
فرق خالی اش پیچید دستار
بروتش
را به مسواکی بدل کرد
دهان
را داد بو با عطر نسوار
اصول
شاشی و کنزالدقایق
ز
چاپ قصه خوانی، شد خریدار
و
چندی عین نافی کرد تمرین
کشید
بر چشمهایش سرمه ی تار
به
دستش دره ای امر به معروف
به
جان مرد و زن افتاد، چون مار
++
چپه
گرمک شد و ریش از کش افتاد
بسی
رنگ و شرنگ آمد به بازار
کشید
او سر ز دستار و به تن کرد
دریشی
های رنگین فرنگ وار
هلو
گویان به نزد دونران رفت
بزد
در جیب، وند و فند بسیار
دموکراسی،
حقوق زن، عدالت
به
میزگرد و مجلس کرد نشخوار
**
اگرچه
بارها پالان بدل کرد
هنوز
کارش لگد مالیست، این خوار
سرش
جایی و پایش جای دیگر
بگیرد
روز دالر، شام کلدار
ز
قاچاق دل خونین مردم
جهانش
رنگ و رنگین است کفتار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر