صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

کفتار

زمانی سرخ می پوشید کفتار
خرششو می پراند در بین گفتار

به یاد توده ها بر لب بروت داشت
به جرم ریش سر می برد، بر دار

«دن آرام» و «مادر» در قفس داشت
«دیالکتیک» و «مانفیست» بود، بار

سلام و والیکم بو نمی برد
و هورا می کشید در وقت کشتار
**
پس از چندی زمانه زیرو رو شد
عوض کرد او چو کفشش کار و کردار

تمام سرخ ها را سبز مالید
به فرق خالی اش پیچید دستار

بروتش را به مسواکی بدل کرد
دهان را داد بو با عطر نسوار

اصول شاشی و کنزالدقایق
ز چاپ قصه خوانی، شد خریدار

و چندی عین نافی کرد تمرین
کشید بر چشمهایش سرمه ی تار

به دستش دره ای امر به معروف
به جان مرد و زن افتاد، چون مار
++
چپه گرمک شد و ریش از کش افتاد
بسی رنگ و شرنگ آمد به بازار

کشید او سر ز دستار و به تن کرد
دریشی های رنگین فرنگ وار

هلو گویان به نزد دونران رفت
بزد در جیب، وند و فند بسیار

دموکراسی، حقوق زن، عدالت
به میزگرد و مجلس کرد نشخوار
**
اگرچه بارها پالان بدل کرد
هنوز کارش لگد مالیست، این خوار

سرش جایی و پایش جای دیگر
بگیرد روز دالر، شام کلدار

ز قاچاق دل خونین مردم
جهانش رنگ و رنگین است کفتار

هیچ نظری موجود نیست: