صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

زنان كار گر، ارزان ترین كالا در نظام های سرمایه داری

جا دارد كه در روز تجلیل و بزرگداشت از كار و كار گر نوشته ام را با درود به زنان مبارز آغاز كنیم. چه آنان كه در تاریخ نام شان ثبت گردید و چه آنان كه بی نام و نشان مبارزه كردند و در زیر خاك ها خفته  و خاموش شدند.
یقیناً زنان در طول تاریخ با گفتار، كردار و نوشتار شان از طبقۀ رنج دیده و محروم جامعه دفاع كرده و به مبارزه برخاسته اند. از آن جمله پروین اعتصامی است. زن مبارزی که دوران کودکی را زیرچتر پدرش که مردی مبارزومشروطه خواه بود بزرگ شد. او نیز ازجمله مبارزان راه آزادی خواهی بود، و با قلم خود به طبقه حاكم زورمند حمله نمود، چنانچه نوشت:
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی ، فریاد شوق بر سر هر کوی و بام برخاست
پرسید زان میان یکی کودکی یتیم، کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست، دانیم آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت وگفت: این اشک دیدۀ من و خون دل شماست
این شعرها بسیار نزدیك است با آن ذهنیت و نگرش اسپارتاكوس نسبت به طقه زورمند حاكم. ذهنیتی كه باعث شد در 73 سال قبل از میلاد، یك مشت برده ای ستم دیده با دستان خالی در مقابل ارتش تا دندان مسلح روم برای به دست آوردن آزادی و حقوق انسانی شان قیام نمایند.
 البته مبارزات عدالت خواهانه در طول تاریخ وجود داشته است همیشه افراد معدودی بوده اند كه در راه رسیدن به حقوق انسان های محروم و محكوم جنگیدند و مبارزه كرده اند. آنان با عشق به توده های زحمت كش و محروم، درمقابل طاغوتهای زمان ایستادند. طاغوت های که به گفته ی داكتر علی شریعتی درهردوره ای به شکلی مختلف از ستم دیدگان استثمار و بهره كشی نمودند. هرم ها، قصرها، معابد و مساجد به وسیله ما ساختند. حتا بجای سنگ و خشت برادران و پدران ما را در بین دیوار ها گذاشتند. ما را برای جنگیدن بسوی قومی فرستاند كه حتا آنان را نمی شناختیم. كسانی را كشتیم كه آنان را نه دیده بودیم و نمی شناختیم. در این میان همیشه خون ما ریخته شد، پدران و مادران ما به عزای مانشستند ولی اگر پیروز هم شدیم افتخارآن را اشخاص دیگری کسب کردند و به نام شان ثبت نمودند.
آن روز گناه ما برده بودن بود و برده و بنده به دنیا می آمدیم و ازهرگونه آزادی محروم بودیم. ولی امروز بنام آزادی ودموکراسی استعمار و استثمار می شویم. حتا ارسطو می گفت« برده ها باید برده بمانند تا آقایان آقای نمایند». چیزی را كه امروز بزرگترین فیلسوف نظام سرمایه داری كارل پوپر می گوید « ما كشور های مستعمرات را كه همانند كودكستان بود زود به حال خودشان رها كردیم».
مارا به رخت وچوب شبانی فریفته اند ، این گرگ سالهاست که با گله آشناست
گرگ همان گرگ است فقط نام ولباسش تغییر کرده است. آن زمان فقط ازجسم ما استفاده می کردند ولی حال ذهن، عقاید، افکار، اراده، زبان  و فرهنگ مان همه وهمه تحت استعمار اربابان مان قرار گرفته است.
متأسفانه هرباری که شخصی ازما برخواسته است تا از شرف و آزادی مان دفاع نمایند، با خنجر ها و تیغ های جلادان تاریخ تكه تكه و پاره پاره شدند.
هر بار که به گفتۀ سپارتاکوس خواستیم تا جهانی بدون غلام و ارباب، بدون طبقه، بدون ارزش های نژادی، بدون مذهب، بدون... داشته باشیم، گنهکار و یاغی شناخته شدیم. اگر گناه این است و گنهکار این پس درود بر تمام گنهکاران تاریخ، و تا ابد نام آنان جاوید خواهد ماند.
بله با تغییراتی که درطول تاریخ به وجود آمد. هرروز استثمار گر چهره عوض كرد و استثمار شكل دیگر به خود گرفت. اما خطرناک تر از گذشته محرومان را به بند كشیدند و بر بیچارگان شلاق ستم نواختند.  امروز نیز با به میان آمدن نظام سرمایه داری وکاپیتالیستی هر كس ثروت بیشتر دارد، قدرت بیشتر بدست می آورد. و انسان هایی كه زر ندارند زور نیز ندارند. پس مجبور اند تا کار خویش را به ازای دستمزد به زور مندان زر مند ببخشند و خود را به عنوان کالای به صاحبان سرمایه و وسایل تولید بفروشند.
دراین میان می توان گفت زنان بیشترین قربانی ها را تقدیم كرده اند زیرا زنان چون زر ندارند زور نیز ندارند. بناء این ها بدترین، بی ارزشترین و آرزانترین کالا بودند، فقط شی شدند درخدمت نظام های سرمایه داری قدرتمند قرار گرفتند و چون برده ها بهره كشی شده و می شوند. امروز كار گران زن در مدرن ترین  كشور های دنیا با بدترین وضعیت زندگی می نمایند. حتا مزد زنان كارگر نسبت به مردان كارگر كمتر است. برای اینكه این مناسبات نا عدلانه شكسته شود ضرورت به یك عصیان معصومانه و جسورانه است. پس زنان باید طغیان و عصیان نمایند.
نویسنده: فاطمه علوی
×××××××××××××××××

دولت وسیلۀ سرکوب زحمتکشان

دولت در کل به گروهی از انسان هایی گفته می شود که در محدودۀ معین جغرافیایی سکونت داشته و به اساس قوانین نافذۀ آن کشور به طور مستقل و دایم زندگی نمایند. عناصر کلیدی دولت قلمرو، جمعیت، حکومت و حاکمیت می باشد؛ اما به صورت مشخص دولت وسیله ای است در دست صاحبان وسایل تولید که برای تأمین و حفظ منافع خود از آن کار می گیرند.
در مورد چگونگی به میان آمدن دولت ها، بین دانشمندان و مدافعان شکل بندی های مختلف اقتصادی اجتماعی نظریات متعددی وجود دارد. طرفداران نظریۀ طبیعی یا فطری که از اعتقاد ارسطو سرچشمه می گیرد، به این باور است که در طبیعت هیچ چیز بدون حکمت خلق نشده است و اولین مرحلۀ تشکیل دولت قریه هاست. به باور این نظریه پردازان، طبیعت نوعی غریزۀ اجتماعی را در نهاد همۀ آفریدگان به ودیعه گذاشته است. در این نظریه، وظیفۀ دولت اصلاح عیوب اخلاقی شهروندان و تلقین فضایل نفسانی به آنانست. به باور ارسطو، بدون دولت ممکن نیست که اشخاص سعادتمند و نیکبخت گردند، چرا که انسان موجودی اجتماعی است و بدون موجودیت دولت نمیتواند به زندگی اش ادامه دهد.
تعدادی از نظریه پردازان، تشکیل دولت را ناشی از حکمت الهی و ارادۀ خداوندی می دانند. اکثر نویسندگان قرون وسطی با اعتقاد به نظریۀ الهی، دولت را ناشی از ارادۀ خداوند دانسته و مدعی اند که ادارۀ کشور باید در دست نمایندگان دین قرار داشته باشد. ابن سینا نیز برای دولت منشاء الهی قایل بود و میگفت که باید مقنن از طرف خداوند مبعوث گردد.
نظریۀ قرارداد اجتماعی برای اولین مرتبه از جانب هوگوکروسیوس هالندی اظهار گردید و سپس ژان ژاک روسو، امانوئل کانت، توماس هابز، بوفندروف و جان لاک آن را وسعت دادند. علمای این نظریه به این باور بودند که انسان ها در ابتدا به حالت طبیعی و بدون اجتماع زندگی می کردند، بعداً با موافقت همدیگر قراردادی بستند و دولتی تشکیل نمودند. بوفندروف یکی از طرفداران این نظریه اعتقاد داشت که افراد بشر به منظور تشکیل دولت دو قرارداد جداگانه، یکی قرارداد اتحاد برای تشکیل جامعه و سپس قرارداد تابعیت بستند. هابز معتقد بود که انسان ها برای جلوگیری از برخوردهای دایمی و داشتن احتیاج به امنیت، صلح و نظم، ناگزیر به قرارداد روی آوردند.
نظریۀ تکامل، منشاء دولت را نتیجۀ بسط و تکامل خانواده میداند. پیروان این نظریه معتقدند که در ابتدا، از اتحاد زن و مرد خانواده به وجود آمد، در رأس خانواده پدر امور خانواده را اداره می نمود و بر سایرین ریاست داشته و پس از اتحاد چند خانواده و تشکیل قوم، یکی از بزرگان قوم سمت ریاست آن قوم را پیدا نموده و در اثر اتحاد چند قوم ملت و در نتیجه دولت بوجود آمد.
یکی دیگر از نظریه های به میان آمدن دولت، نظریۀ غلبه است که لودویگ گومپلویچ، مهمترین نظریه پرداز این نظریه به شمار میرود. او معتقد است که دولت در نتیجۀ غلبۀ یک قوم قوی بر یک قوم ضعیف بوجود آمده است. نظریه پردازان مشهور غلبه عبارت از فریدریش راتسل، نیچه و اپنهایمر می باشند. نیچه به این باور است که دولت به وسیلۀ غلبۀ شکارچیان بر زارعین به وجود آمده است. اپنهایمر معتقد است که با پیدایش بردگی اولین بنیان دولت و حکومت گذاشته می شود که عبارت از استثمار سیستماتیک بشر توسط بشر است.
نظریات و دیدگاه های بالا، دلایل گوناگونی را برای پیدایش و منشاء دولت بیان داشته و در مجموع خواسته اند تا دولت را مافوق منافع افراد جامعه قلمداد نموده و منحیث نیروی بی طرفی که صرف مسوولیت کنترول نظم و امنیت در جامعه را به عهده دارد، معرفی نمایند؛ اما دقیق ترین نظریه ایکه توانسته به صورت سیستماتیک و علمی راز به میان آمدن دولت ها را تشریح نماید، نظریۀ اقتصادی است. مشهورترین عالم این نظریه، فردریش انگلس یکی از بنیانگذاران فلسفۀ علمی می باشد که این نظریه را به شکل علمی آن برای اولین بار در کتاب (منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت) با تفصیل بیان نموده است. انگلس در این اثر خود با صراحت کامل می نویسد: «دولت نیرویی نیست که از خارج بر جامعه تحمیل شده باشد، بلکه محصول جامعه در پلۀ معینی از تکامل آن است. وجود دولت اعترافی است به اینکه جامعه سردرگم تضادهای لاینحلی با خود گردیده و به نیروهای متقابل آشتی ناپذیر منشعب شده است که رهایی از آن در توان اش نیست. برای اینکه این نیروهای متقابل یعنی این طبقات دارای منافع اقتصادی متضاد، در جریان مبارزۀ بی ثمر، یکدیگر و در نهایت جامعه را نبلعند، نیرویی لازم آمد که ظاهراً مافوق جامعه قرار گرفته باشد، نیرویی که از شدت تصادمات بکاهد و آن را در چهارچوب «نظم» محدود سازد. همین نیرویی که از درون جامعه بیرون آمده ولی خود را مافوق آن قرار میدهد و بیش از پیش با آن بیگانه می شود، دولت است.»
یکی دیگر از بنیانگذاران فلسفۀ علمی در اثر «دولت و انقلاب» خویش تذکر می دهد که دولت در آنجا، در آن زمان و در حدودی پدید می آید که تضادهای طبقاتی در آنجا، آن زمان و در آن حدود به طور فعال دیگر نمی توانند آشتی پذیر باشند. وجود دولت ثابت می کند که تضادهای طبقاتی آشتی ناپذیر اند.
از نظر نظریه پردازان اقتصادی، نظام های طبقاتی به وجود آورندۀ دولت ها اند و این دولت ها برای حفظ منافع اقلیت صاحبان سرمایه و ثروت، نه تنها باید وجود داشته باشند، بلکه با ایجاد زندان ها، تعلیم و تربیۀ نیروهای نظامی، تولید انواع جنگ افزارهای سبک و سنگین برای جلوگیری از تعرض طبقات زحمتکش بر مال و دارایی پولداران، تصویب قوانینی که بیشتر از 99 درصد آن به نفع طبقات بالایی جامعه نوشته شده و سایر وسایل سرکوب باید هرچه بیشتر آمادگی مقابله با خشم و انقلاب توده های تحت استثمار که اکثریت جامعه را می سازند، داشته باشند. در یک کلام، دولت آله ایست در دست یک طبقه برای سرکوب طبقۀ دیگر. در بسیاری از کشورهای جهان، دولت ها همواره در خدمت طبقات استثمارگر قرار داشته، حامی منافع آنان بوده و شیرۀ جان زحمتکشان و تهیدستان جامعه را می مکند. فقط دولت هایی حامی منافع زحمتکشان و اکثریت جامعه اند که زحمتکشان و تهیدستان جامعه در آن شامل و آن را به وجود آورده باشند، در غیر آن دولت ها، کاری جز سرکوب زحمتکشان و تهیدستان جامعه ندارند. این نظریه تصریح میدارد، تا زمانیکه طبقات وجود دارند، دولت نیز برای حفظ منافع طبقات حاکم و استثمارگر وجود دارد و با محو طبقات دولت نیز کارآیی خود را از دست داده و محو می گردد.
××××××××××××××××××××××

نقش رسانه ها، از وابستگی تا بیدار سازی مردم

درین روزها بار دیگر اتهام وابستگی رسانه ها به کشورهای خارجی، از سوی حکومت افغانستان مطرح شده و تصور کلی بر آنست که نیات سوئی در پی این اطهارات نهفته می باشد. حکومت بدون آنکه نامی از این رسانه ها ببرد، یا مدارکی از وابستگی آنان ارائه کند، با این روش می خواهد تا منتقدین خود را تحت فشار قرار داده و یا آنانرا وادار به سکوت نماید.
رسانه ها به عنوان ابزار تبلیغاتی و آگاهی دهی، جایگاه  مهمی را در زندگی مردم کسب کرده است. کشورهای بزرگ جهان بنا به اهمیت و درکی که از این موضوع دارند، سرمایه گذاری های کلانی را روی آن معطوف داشته اند.
کشورهای بزرگ جهان روی اهداف توسعه طلبانۀ که در پیش رو دارند رسانه های بیشماری را در این زمینه تمویل و تقویت نموده و با این وسیله کوشش می کنند هر عمل خود را موجه، مفید و به خیر بشریت تبلیغ نمایند.
در کشور ما که درحدود 50 تلویزیون، 100 رادیو 400 نشریه و دها آژانس خبری سایت انترنتی درفعالیت می باشند. این رسانه ها اگر از یکسو مبلغ افکار و اهداف منابع خاص و کشور های معین می باشند، از جانب دیگر نقش مهمی در ارتقای آگاهی مردم از اوضاع جاری کشور و جهان ایفا نموده اند.
رسانه ها را در افغانستان میتوان به سه دسته که در سه جهت عمل می نمایند، تقسیم نمود:
·        در ردیف اول رسانه هایی قرار می گیرند که از امکانات خوب مالی بهره مند بوده و اکثراً ناف شان به ناف کشور های بزرگ وابسته می باشد. این رسانه ها با آنکه در پهلوی برنامه های اساسی شان یک تعداد از برنامه ها فرعی مانند برنامه های موسیقی، تفریحی و سرگرم کننده را نیز ارائه می کنند، اما فعالیت اساسی این رسانه ها را عمدتاً تبلیغ به نفع اهداف سیاسی و سلطه جویی قدرت های بزرگ تشکیل می دهد. این رسانه اکثراً از کاه کوه ساخته و واقعیت ها و رویدای سیاسی را مطابق اهداف دونر های شان تبلیغ می کنند.
·            دسته دوم این رسانه ها بر مبنای پالیسی کشور های همسایه در افغانستان ایجاد شده و بیشترین تمرکز را برای تحقق اهداف آنان مبذول داشته اند.
·        ایران بیشترین سرمایه گذاری را روی رسانه ها و فعالیت های فرهنگی معطوف داشته؛ این کشور که در عرصه مداخله نظامی نسبت به پاکستان یک گام عقب می باشد، تلاش می کند تا این کمبود را از طریق به خدمت گرفتن شمار زیادی از رسانه های تصویری و چاپی تلافی نماید.
رسانه های وابسته به ایران را همۀ مردم ما از ورای پخش برنامه های تلویزیونی و سایر نشرات شان که کاملاً رنگ و بوی ایرانی دارد به خوبی تشخیص می دهند. بیننده های این تلویزیون ها را بیشتر کسانی تشکیل می دهد که مدتی را در ایران مهاجر بوده اند.
رسانه های وابسته به پاکستان و حلقات معین آن. این رسانه با آنکه نسبت به رسانه های وابسته به ایران کمرنگتر بوده اما در قالب کلمات ضد اشغال و دفاع از مقدسات، زیرکانه در پی تحقق اهداف خاص دونران خود می باشند.
رسانه های وابسته به ایران و پاکستان بیشتر از طریق تنظیم های وابسته به خود تلاش می ورزند تا با استفاده از آب گل آلود افغانستان و دامن مسایل قومی، زبانی، سمتی و مذهبی در کشور ما، منافع خود را تأمین کنند.
·        اما در ردیف سوم رسانه هایی قرار می گیرند که هدف شان انعکاس واقعیت های افغانستان و جهان بوده و تلاش می کنند تا مردم را از اتفاقات و تحولات سیاسی آگاه ساخته و توطئه های دشمنان مردم و کشور را به اسرع وقت افشاء نمایند؛ تجاوز و اشغال را محکوم می کنند؛ مداخلات همسایه ها و وابستگی مقامات دولتی و جنگسالاران به آنانرا بیان می نمایند؛ بر کاستی ها و فساد نظام حاکم انگشت انتقاد می گذارند. این رسانه به اینکه تعداد شان انگشت شمار اند، اما از اینکه مستقلانه و بدون وابستگی عمل می کنند، به مثابه خارچشمی برای نظام و حامیان خارجی اش قرار داشته و دست اندرکاران آنان همواره تحت فشارهای مختلف رنج می کشند.
ازآنجاییکه دم و دستگاه این نظام با هزار و یک رشته به کشورهای همسایه و بیرونی وابسته بوده و رسانه های وابستۀ آنان نیز از حمایت بی دریغ شان بهره مند می باشند، بناءً هیچ مقامی جرئت نخواهد کرد تا نامی از اینگونه رسانه ببرد. اما همچو اظهارات می تواند زنگ خطری باشد برای رسانه هاییکه حد اقل چیزی برای گفتن دارند؛ رسانه هاییکه منافع ملی و مردم را هیچگاه فدای مصلحت های نظام موجود نخواهد کرد، اما نه حامی بیرنی دارند و نه تکیه گاهی در مقامات بالایی دولت.
××××××××××××××××××

تاريخ، سير گرسنگی در ميان فروانی

( به مناسبت اول ماه می روز جهانی كارگر) 

تاريخ دفترچۀ خاطرات رنج‏های ما محرومان و ستم‏دیدگان است، اما هرگز این تومار تلخ با دستان تهی و پر آبلۀ خودمان روایت نگردیده است، بلكه خاطرات رنج‏های مان را دیگران برای ما روایت كردند. آنانی‏ كه سرنوشت شوم را برای ما رقم زدند، نام ما را نیز سیاه در تاریخ ثبت نمودند. به همین خاطر است كه اكنون ما بیشتر تاریخ امپراتوری‏ها را داریم و در كنار تاریخ امپراتوری‏ها، تاریخ تمدن‏ها را نیز داریم، اما به گفتۀ امه سزر این «تمدن‏ها با نیروی بازوان ما ساخته شد ولی در تاریخ تنها نام آن‏ها ثبت گردیده است». دیوار چین، تاج محل هند، اهرام مصر، وغیره همه و همه محصول دستان پر آبلۀ برادران و پدران بی‏نام و نشان ما اند. آری، در طول تاریخ این سرگذشت ما بود و سر گذشت اكثریتی كه رنج كشیدیم و اقلیتی كه از ما گنج كشیدند.
در روم، سپارتاكوس از تبار ما بردگان ایستاد شد و بر خدایان قدرت و ثروت شمشیر كشید؛ زیرا او نظاره می كرد بردگانی را كه همه عمر برای خدایان زور و زر تولید می‏كردند و برای پر كردن شكم‏های گرسنۀ شان مجبور می‏شدند حتا دزدی و راهزنی نمایند. بردگانی كه در تولید و تهیۀ مواد خوراكی كار می‏كردند، برای این ‏كه نتوانند از خوراكه‏هایی ‏كه خود آنان تولید می‏كردند بخورند، اربابان ‏شان وسایلی ساخته بودند كه در هنگام كار از آن استفاده می‏كردند تا از خوردن آن‏ها جلوگیری گردد. برده‏ها در حالی‏كه مواد خوراكی تولید می‏كردند، خودشان با شكم گرسنه به سر می‏بردند و نمی‏توانستند از آن استفاده نمایند. مهم‏تر از آن، برده‏های شجاع و قوی به سخت‏ترین تمرین‏های جنگی می‏پرداختند و در روزهای جشن و شادی برای لحظه‏ای شاد نگه داشتن صاحبان قدرت و ثروت با همدیگر می‏جنگیدند و همدیگر را می‏كشتند. به‏ همین خاطر سپارتاكوس به دفاع از طبقۀ مولد محروم به ‏پاخاست، ولی دیری نپایید كه او را بر صلیب ستم كشیدند و فریادی‏كه برای برابری و آزادی طنین افكن بود، خاموش گردید.
بعدها نیز عده‏ای برای دفاع از تهیدستان سخن راندند؛ علی گفت: «هیچ سرمایه‏ای انباشته نشده، مگر این‏که در كنار آن حقی پایمال شده باشد». ابوذر غفاری در مقابل خلیفه و قصر سبز دمشق ایستاد شد و گفت: «اگر این قصر را از پول خودت ساخته‏ای اسراف كرده‏ای و اگر از پول بیت‏المال است دزدی كرده‏ای». ولی دیدیم این ‏بار اشرافیت اسلامی و كاخ های هزار و یك شب بغداد، مجلل تر از كاخ فرعون مصر سر برآورد و به‏ گفتۀ شریعتی این ‏بار «تیغ، تسبیح و طلا» یا «زور، زر و تزویر» و « قصر، مسجد و ملا» همه در اختیار عدۀ معدودی قرار گرفت و در كنار استثمار و بهره‏كشی، استحمار دینی نیز افزوده شد. این بار مردم به‏ نام زكات غارت شدند و به‏ نام جهاد قتل عام. عدۀ معدودی به ‏نام خلیفۀ خداوند در قصرها به عیش و نوش مشغول شدند و در اطراف قصر نیز حلقه‏ای از ملا و مطرب صف بستند و در كنار خلیفه بهشت زمینی را تجربه نمودند.
در قرن هجده و نزده با رشد عقلانیت ابزاری در بسیاری از كشورها که تكنولوژی، صاحبان زور و زر را از نیروی بازوان ما بی نیاز ساخت، فاصلۀ ما با آنان نیز بیشتر شد. در یك طرف به گفتۀ ماركس؛ سرمایه اندوخته می شد و در طرف دیگر فقر، بدبختی، تباهی، جنایت و روسپی‏گری.
در این عصر مواد خام كشورهای استعمار زده، لشكری از تكنولوژی و «دموكراسی» و «آزادی» را به رهبری استعمارگران به‏ سوی كشورهای آنان كشاند و این‏بار به‏ نام نظام‏های دموكراتیك، دیكتاتوری پنهان سرمایه‏داران و قدرتمندان را بر ما تحمیل كردند. به گفتۀ ماركس، «انگیزۀ نهان طبعیت آدمی، یعنی گرسنگی» ما و به گفتۀ فروید، «مهر و میل جنسی» سرمایه‏داران و به گفتۀ آدلر «قدرت‏خواهی» استعمارگران، جهنمی برای ما روی زمین برپا كرد كه تا امروز در آن می‏سوزیم.
اكنون كه ما در دنیای اقلیت برخوردار و اكثریت محروم زندگی می‏كنیم، مسئولیت داریم، اما سؤال اساسی این‏جاست كه چه باید كرد و ما كه شاهد گرسنگی در میان فراوانی هستیم چه باید بكنیم. در جهانی ‏كه از یك طرف به علت فساد و غارت کشورهای تحت ستم ملیارد‏ها دالر به جیب بورژواها و شركت‏های بزرگ سرمایه‏داری می‏ریزد و از طرف دیگر در یک شب هفت صد و بیست میلیون انسان در دنیا گرسنه می خوابند، چه چیزی امكان پذیر است؟ عصری ‏كه نظام‏های سرمایه‏داری از فرهنگ و اندیشه گرفته تا هنر و همه چیز را به اشیایی برای معامله كردن و سود جستن تبدیل كرده اند، چه چیزی امكان پذیر است؟ و از همه بدتر با این نسل چه مرهمی می‏توان برای دردهای نامرهم شدۀ ‏مان ساخت؟ نسلی ‏كه دیگر در بین‏ شان نه عصیان سپارتاكوس به چشم می خورد و نه عشق جنون آمیز ماری كاترین به برابری تا با دیدن بچۀ گرسنۀ سیاه پوست دست به خودكشی بزند. اکثریت مرده، محافظه‏كار، خفته و خاموش اند.
نسلی‏ كه شاهد تورم شدید اقتصادی، گرسنگی، بیكاری، نابرابری، فقر و فلاكت و بدبختی است، ولی هیچ عكس العملی از خود نشان نمی‏دهد و عكس آن ساعت‏ها گرسنه و برهنه بر كفش و پیراهن هنرمندی خیره می شویم كه نظام سرمایه‏داری برای احمق ساختن ما آن را به‏ تن او پوشانده است، تا با خرید آن سودی بر سرمایه‏ی‏ شان بیافزاییم. با جیب خالی و دستان تهی به سر می‏بریم، از حد اقل امكانات برای زندگی محرومیم، ولی در همین شرایط غافل از دردها و محرومیتهای ما و مردم ما، ساعت ها به «میسی» و «كاكا» كف می‏زنیم و جنون آمیز هیاهو می‏كنیم. نفهمیده عكس‏های هنرمندانی را بر سر و سینه و دیوارمان می‏چسبانیم كه در پشت سر آنان غول‏های اقتصادی دنیا برای به ‏دست‏آوردن پول این «جوجه های شیطان» و « این خدای نظام سرمایه‏داری» صف بسته اند.
بدترین شرایط بهترین مبارزان را در خود می پروراند. شاید کمون دیگری از راه برسد. وقتی كارد به استخوان رسید كاسۀ صبر لبریز گردد. شاید سپارتاكوس هایی پیدا شوند و این حصار آهنین زور و زرداران كابل را فرو ریزند. شاید «یك شاخه پیدا شود تا در تاریكی جنگل به ‏سوی نور بشتابد». شاید کسانی پیدا شوند تا تاریخی را پایان بخشند كه با گرسنگی در میان فراوانی آغاز شده و تا به امروز ادامه دارد. تاریخی ‏كه اكثریت مولد و محروم با گرسنگی دست و پنجه نرم می‏کنند و اقلیت سیر و مرفه به عیش و عشرت می‏پردازند. به ‏راستی تاریخ طبقاتی چیزی نیست جز سَیرِ گرسنگی در میان فراوانی. می توان به این تاریخ پایان بخشید. می توان به دنیای بهتری كه از حركت و مبارزۀ طبقۀ كارگر و محروم به‏ وجود خواهد آمد، باور داشت و تاریخ جدیدی را رقم زد. 
نویسنده: محمد عظیم بشرمل
×××××××××××××××