صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

دولت وسیلۀ سرکوب زحمتکشان

دولت در کل به گروهی از انسان هایی گفته می شود که در محدودۀ معین جغرافیایی سکونت داشته و به اساس قوانین نافذۀ آن کشور به طور مستقل و دایم زندگی نمایند. عناصر کلیدی دولت قلمرو، جمعیت، حکومت و حاکمیت می باشد؛ اما به صورت مشخص دولت وسیله ای است در دست صاحبان وسایل تولید که برای تأمین و حفظ منافع خود از آن کار می گیرند.
در مورد چگونگی به میان آمدن دولت ها، بین دانشمندان و مدافعان شکل بندی های مختلف اقتصادی اجتماعی نظریات متعددی وجود دارد. طرفداران نظریۀ طبیعی یا فطری که از اعتقاد ارسطو سرچشمه می گیرد، به این باور است که در طبیعت هیچ چیز بدون حکمت خلق نشده است و اولین مرحلۀ تشکیل دولت قریه هاست. به باور این نظریه پردازان، طبیعت نوعی غریزۀ اجتماعی را در نهاد همۀ آفریدگان به ودیعه گذاشته است. در این نظریه، وظیفۀ دولت اصلاح عیوب اخلاقی شهروندان و تلقین فضایل نفسانی به آنانست. به باور ارسطو، بدون دولت ممکن نیست که اشخاص سعادتمند و نیکبخت گردند، چرا که انسان موجودی اجتماعی است و بدون موجودیت دولت نمیتواند به زندگی اش ادامه دهد.
تعدادی از نظریه پردازان، تشکیل دولت را ناشی از حکمت الهی و ارادۀ خداوندی می دانند. اکثر نویسندگان قرون وسطی با اعتقاد به نظریۀ الهی، دولت را ناشی از ارادۀ خداوند دانسته و مدعی اند که ادارۀ کشور باید در دست نمایندگان دین قرار داشته باشد. ابن سینا نیز برای دولت منشاء الهی قایل بود و میگفت که باید مقنن از طرف خداوند مبعوث گردد.
نظریۀ قرارداد اجتماعی برای اولین مرتبه از جانب هوگوکروسیوس هالندی اظهار گردید و سپس ژان ژاک روسو، امانوئل کانت، توماس هابز، بوفندروف و جان لاک آن را وسعت دادند. علمای این نظریه به این باور بودند که انسان ها در ابتدا به حالت طبیعی و بدون اجتماع زندگی می کردند، بعداً با موافقت همدیگر قراردادی بستند و دولتی تشکیل نمودند. بوفندروف یکی از طرفداران این نظریه اعتقاد داشت که افراد بشر به منظور تشکیل دولت دو قرارداد جداگانه، یکی قرارداد اتحاد برای تشکیل جامعه و سپس قرارداد تابعیت بستند. هابز معتقد بود که انسان ها برای جلوگیری از برخوردهای دایمی و داشتن احتیاج به امنیت، صلح و نظم، ناگزیر به قرارداد روی آوردند.
نظریۀ تکامل، منشاء دولت را نتیجۀ بسط و تکامل خانواده میداند. پیروان این نظریه معتقدند که در ابتدا، از اتحاد زن و مرد خانواده به وجود آمد، در رأس خانواده پدر امور خانواده را اداره می نمود و بر سایرین ریاست داشته و پس از اتحاد چند خانواده و تشکیل قوم، یکی از بزرگان قوم سمت ریاست آن قوم را پیدا نموده و در اثر اتحاد چند قوم ملت و در نتیجه دولت بوجود آمد.
یکی دیگر از نظریه های به میان آمدن دولت، نظریۀ غلبه است که لودویگ گومپلویچ، مهمترین نظریه پرداز این نظریه به شمار میرود. او معتقد است که دولت در نتیجۀ غلبۀ یک قوم قوی بر یک قوم ضعیف بوجود آمده است. نظریه پردازان مشهور غلبه عبارت از فریدریش راتسل، نیچه و اپنهایمر می باشند. نیچه به این باور است که دولت به وسیلۀ غلبۀ شکارچیان بر زارعین به وجود آمده است. اپنهایمر معتقد است که با پیدایش بردگی اولین بنیان دولت و حکومت گذاشته می شود که عبارت از استثمار سیستماتیک بشر توسط بشر است.
نظریات و دیدگاه های بالا، دلایل گوناگونی را برای پیدایش و منشاء دولت بیان داشته و در مجموع خواسته اند تا دولت را مافوق منافع افراد جامعه قلمداد نموده و منحیث نیروی بی طرفی که صرف مسوولیت کنترول نظم و امنیت در جامعه را به عهده دارد، معرفی نمایند؛ اما دقیق ترین نظریه ایکه توانسته به صورت سیستماتیک و علمی راز به میان آمدن دولت ها را تشریح نماید، نظریۀ اقتصادی است. مشهورترین عالم این نظریه، فردریش انگلس یکی از بنیانگذاران فلسفۀ علمی می باشد که این نظریه را به شکل علمی آن برای اولین بار در کتاب (منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت) با تفصیل بیان نموده است. انگلس در این اثر خود با صراحت کامل می نویسد: «دولت نیرویی نیست که از خارج بر جامعه تحمیل شده باشد، بلکه محصول جامعه در پلۀ معینی از تکامل آن است. وجود دولت اعترافی است به اینکه جامعه سردرگم تضادهای لاینحلی با خود گردیده و به نیروهای متقابل آشتی ناپذیر منشعب شده است که رهایی از آن در توان اش نیست. برای اینکه این نیروهای متقابل یعنی این طبقات دارای منافع اقتصادی متضاد، در جریان مبارزۀ بی ثمر، یکدیگر و در نهایت جامعه را نبلعند، نیرویی لازم آمد که ظاهراً مافوق جامعه قرار گرفته باشد، نیرویی که از شدت تصادمات بکاهد و آن را در چهارچوب «نظم» محدود سازد. همین نیرویی که از درون جامعه بیرون آمده ولی خود را مافوق آن قرار میدهد و بیش از پیش با آن بیگانه می شود، دولت است.»
یکی دیگر از بنیانگذاران فلسفۀ علمی در اثر «دولت و انقلاب» خویش تذکر می دهد که دولت در آنجا، در آن زمان و در حدودی پدید می آید که تضادهای طبقاتی در آنجا، آن زمان و در آن حدود به طور فعال دیگر نمی توانند آشتی پذیر باشند. وجود دولت ثابت می کند که تضادهای طبقاتی آشتی ناپذیر اند.
از نظر نظریه پردازان اقتصادی، نظام های طبقاتی به وجود آورندۀ دولت ها اند و این دولت ها برای حفظ منافع اقلیت صاحبان سرمایه و ثروت، نه تنها باید وجود داشته باشند، بلکه با ایجاد زندان ها، تعلیم و تربیۀ نیروهای نظامی، تولید انواع جنگ افزارهای سبک و سنگین برای جلوگیری از تعرض طبقات زحمتکش بر مال و دارایی پولداران، تصویب قوانینی که بیشتر از 99 درصد آن به نفع طبقات بالایی جامعه نوشته شده و سایر وسایل سرکوب باید هرچه بیشتر آمادگی مقابله با خشم و انقلاب توده های تحت استثمار که اکثریت جامعه را می سازند، داشته باشند. در یک کلام، دولت آله ایست در دست یک طبقه برای سرکوب طبقۀ دیگر. در بسیاری از کشورهای جهان، دولت ها همواره در خدمت طبقات استثمارگر قرار داشته، حامی منافع آنان بوده و شیرۀ جان زحمتکشان و تهیدستان جامعه را می مکند. فقط دولت هایی حامی منافع زحمتکشان و اکثریت جامعه اند که زحمتکشان و تهیدستان جامعه در آن شامل و آن را به وجود آورده باشند، در غیر آن دولت ها، کاری جز سرکوب زحمتکشان و تهیدستان جامعه ندارند. این نظریه تصریح میدارد، تا زمانیکه طبقات وجود دارند، دولت نیز برای حفظ منافع طبقات حاکم و استثمارگر وجود دارد و با محو طبقات دولت نیز کارآیی خود را از دست داده و محو می گردد.
××××××××××××××××××××××

هیچ نظری موجود نیست: