صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۸۵ مهر ۱۸, سه‌شنبه

جلادانو بس دی

ما می لپه نیولې
راتوییږی سره غمی په ناوه کې
یو ماشوم
ناست پر بلۍ
جامې یې سوځیدلی
شونډې یې چاودیدلې
سترګې یې سپوږمۍ سره
                      نښلولی
په لاس کې یې غوړیدلی
                       سکروټې.
ما مې لپه نیولې
د ویر سره ږلۍ راتوییږی
                  له اسمانه
یو ماشوم
ناست د مړی تر څنګ
سترګې یې اوښکنې
په کرکه ګوری اسمان ته
په لاس کې یې غوړیدلی
                       انګارونه.
ما مې سترګې پرانیستی
د شیطانانو لښکرې تیریږی
په جامو یې سرې رټې د وینو
یو ماشوم
ناست د یو ټپی تر څنګ
اننګی یې رپیږی له کرکې
چیغې وهی
جلادانو،
بس دی

تصویب منشور "مصالحه ی ملی"

 خون ناحق دست از دامان قاتل برنداشت - دیده باشی لکه های دامن قصاب را

بعد از تصویب منشور مصالحه ی ملی توسط ولسی جرگه و بعد مشرانو جرگه، کسانی که از سوی مجامع بین المللی به نقض حقوق بشر در سه دهه ی گذشته متهم شده بودند، به تصویب آن بسنده نکرده و تجمعی را در غازی ستدیوم کابل راه اندازی کردند. اینان قبل از تجمع خود از طریق تلویزیون اعلان نمودند که صدهزار نفر را گرد هم خواهند آورد، اما طبق آماری که از سوی وزارت داخله اعلان شد، تعداد اشتراک کنندگان گردهمایی به ده تا دوازه هزار نفر می رسید که از روی آمار می توان به محبوبیت این جمع، حداقل در کابل پی برد. 
مسئله ای  که درین مورد مهم است، این است که وقتی این جمع جنایتی را مرتکب نشده، خانه ای را ویران نکرده و چور و چپاول نکرده است، چرا برای برائت خود، خود را به زمین و زمان می کوبد؟ حتی اولین رییس جمهور دولت "مجاهدین" هم از تصویب نمودن طرح  مصالحه ی ملی خجالت کشید و از جنایات صورت گرفته یادآوری نمود. در جریان این گردهمایی هم افتراق بین تنظیم ها مشهود بود، هیچ عضوی از تظیم مربوطه، عکسی یا شعاری از تنظیم غیر را بلند نکرده بود. گفته می شود که  سران یکی از تنظیم ها یک هفته قبل از جلسه برای 1500 نفر، مهمانی ای را در هوتل قصر مهتاب ترتیب داده و از آنان خواسته بود تا در گردهمایی شان اشتراک نمایند. مصرف  این رهبر تنظیمی بالغ بر صدها هزار افغانی بود.
آیا "منشور" نامبرده (ما آن را منشور خود بخشی نام نهاده ایم) تنها در مورد تنظیم های جهادی صادق است، یا در مورد خلقی ها، پرچمی ها، طالبان و حزب اسلامی هم؟ غیر از تنظیم های حاکم جهادی، دیگران در غازی ستدیوم هیچ نماینده ای نداشتند. این چگونه "مصالحه" ای است که غیر از تنظیم های جهادی، دیگران آن را به ریشخند می گیرند؟
مردم افغانستان شاهد بودند که تنظیم هایی که کابل را به خاک و خون کشیدند، در یک حرف همزبان شدند و آن بخشیدن خود  بود.  وقتی کابل در میان جنگ های تنظیمی به حمام خون مبدل شده بود و تکه و پارچه می شد، همین رهبران تنظیم ها برای تصرف ساحات بیشتر، یکدیگر خود را زیر شلیک توپ و هاوان و راکت گرفته بودند، نه صلحی ارزش داشت و نه قسم و قرآن خوردن در مکه، اما امروز برای اینکه از چنگ عدالت فرار نمایند، دم از صلح و اسلام می زنند و با اینکار مانند گذشته بر تمام خون های ریخته شده پا می گذارند و در جشن "همبخشی" خود را می بخشند و این درحالیکه آقای کرزی چندی قبل از برنامه ی عدالت انتقالی صحبت نموده بود.
برای کسانی که در جریان سی سال گذشته خون انسان های بیگناه را ریخته اند، کشور را به تباهی کشانده و آن را از هست و بودش ساقط کرده اند، همبخشی جز ریشخند زدن و پا گذاشتن به خون بی گناهان معنایی ندارد و قرار است اکثریت همین جمع، قانونگذاران کشور ما باشند!
تصویب منشور "مصالحه ی ملی"، آقای کرزی را در تنگنا قرار داده است. وقتی او به کمپاین انتخاباتی اش می رفت، همواره از طرد جنگسالاران و ناقضان حقوق بشر در دستگاه دولتی حرف می زد، اما به محض تکیه بر اریکه قدرت، همه را در آغوش گرفت و دست نوازش بر سر شان کشید. امروز او در بین دو سنگ آسیاب خورد می شود: مردم و جنگسالاران. اگر از همان ابتدا جنگسالاران را رانده بود، امروز به چنین سرنوشتی دچار نمی شد. کسی که مار در آستین نگاه می کند، روزی حتماً توسط مار گزیده می شود.
کسانی که کشتند، بستند، سوختند، چور کردند،  تجاوز کردند و کشور را به مخروبه ای مبدل نمودند و بر خون های ریخته شده خندیدند، فراموش مردم نخواهند شد. امروز اگر فریاد مردم در گلوی شان خفه شده و قاتل خود را به پای میز محاکمه کشانده نمی توانند، این به آن معنی نیست که ناقضان حقوق بشر و قاتلان مردم، لکه های دامن خود را پنهان نموده و از محاکمه ی مردم فرار کرده می توانند. روز حساب با جنایتکاران و ویرانگران سه دهه حتماً رسیدنی است. حنای پنهان نمودن زیر نام اسلام دیگر رنگش را باخته است و هر جنایتکاری نمی تواند با سوء استفاده از معتقدات مردم، جنایات خود را ببخشد. این نه در صلاحیت پارلمان افغانستان است و نه رییس جمهور. این حق از آن مردم است، مردمی که زجر دیده اند و جگرگوشه های شان را طی سه دهه ی گذشته از دست داده اند و  بر عفت شان تجاوز شده است. جنایتکاران هر قدر کف بر دهان آرند، طناب دار مردم، روزی گردن شان را حلقه خواهد زد.

۱۳۸۵ مهر ۴, سه‌شنبه

زن ماشین چوچه کشی نیست

 هشتم مارچ از مبارزه با ستم و تبعیض سر برآورد
  هشتم مارچ را در سراسر جهان گرامی می دارند. انتخاب این روز به ستم بر زنان کارگر نساجی نیویارک در 1857 بر می گردد که به اعتصاب و اعتراض سازمان یافته، دست زده بودند. 50 سال بعد کارگران زن کارخانة کتان نیویارک با خاطره ای اعتصاب به دلیل تبعیض، محرومیت و حقوق کمباز هم اعتصاب کردند. اما مالک کارخانه با نگهبانان، این زنان را در کارخانه محبوس نموده که بعد آتشی شعله ور گردید و 129 تن آنان را سوزاند. بالاخره در دومین کنفرانس بین المللی زنان سوسیالیست در 1910 به پیشنهاد کلارازتکین زن مبارز و پیشرو، هشتم مارچ بهعنوان روز جهانی زن، برای دفاع از حقوق شان در مقابل تبعیضات مختلف برگزیده شد.
هشتم مارچ بیانی از استبداد بی حد و تاریخی بر زنان است که عمق آن را ما در کشور استبداد زده ای خود تا مغز استخوان حس می کنیم. اگر هشت مارچ از درون استبداد کار، سرمایه، مبارزه وطبقه برخاست، در وطن ما تا هنوز زنان به عنوان کالا، برده، وسیله ای اطفای شهوت و ماشین چوچه کشی استعمال می گردند و برای بسیاری آنان فقط خودکشی و خودسوزی راه رهایی از چنین زندگی دوزخ آسایی قرار می گیرد.
ما در حالی به پیشواز هشتم مارچ می رویم که عده ای تفنگ به دست بر عفت زنان یورش برده، آنان را به نام دین و سنت در پشت دیوارهای بلند به چارمیخ کشیده، در خریطه ای محصور و با "چندزنی" اطفای شهوت می نمایند. بدمستانی که تا دیروز پستان می بریدند، زایمان تماشا می کردند و زنان را به رگبار سنگ و سنگسار می بستند، امروز با میزان نمودن لباس و قیافه شان با خواهشات غرب و دموکرات جلوه دادن و سمبول قرار دادن زنان در نهادهای مختلف قدرت به تحقیر و توهین آنان به شیوه دیگر می پردازند.
زنان پیشرو فقط با آگاهی می توانند مدعی پیشاهنگی شده، قفس هایی را که مردان فیودال برایشان ساخته اند، تکه پاره نمایند ورنه همچنان به بد داده خواهند شد، چون بنجل های نابکار فروخته خواهند شد، حق کار، تحصیل و انتخاب همسر از آنان همچنان گرفته خواهد شد و برده وار دختر شانزده ساله به عقد مرد هفتاد ساله در خواهد
آمد. این ستم و استبداد متأسفانه در پیشرفته ترین و دوردست ترین نقاط کشور ما هم اکنون بیداد می کند و بسیاری "مردانه" از چنین برخورد هایی احساس غرور کرده، با پولی که از فروش دختران شان کمایی می کنند، با افتخار سبیل های شان را چرب کرده، تاب میدهند.
زنان نیمی از پیکر اجتماع اند و بدون رهایی آنان از زندان مردان، ممکن نیست جامعه با هزاران شعار سبز و سرخ به ترقی نایل آید. این برابری را فقط با لگدکوب کردن بسیاری از سنت های جاهلانه، شرکت در کار و تولید و انسانی شدن زن می توان به دست آورد. در غیر آن با هر گونه اداهای روشنفکرانه و لفاظی های فیلسوفانه نمی توان زنان را به چنین موقعیتی کشاند.
در کشور ما نه تنها آنانی که گرفتار افکار عقب مانده و پوسیده قرون وسطایی اند، نسبت به زنان و دختران شان برخورد تاجرانه دارند که عده ای از دموکراتها و تحصیل کرده ها نیز به چنین چتل فکری های مهلکی مصاب بوده؛ جز عاجزه، سیاه سر، عیال، کوچ، مادر اولادها و اصطلاح عق آورتری به نام "طبقه اناث" چیزی به کار نبرده و از گفتن حتی نام زن و دختران شان دچار هیستری شده، حیای عیال خود را برباد رفته می انگارند!
بسیاری از چپ های ریویزیونیست که در عمل بدتر از هر فیودالی به پوسیده فکری گرفتار اند و اصطلاحات محقق، سرمحقق، کادر و منشی را در پس و پشت نام شان یدک می کشند، بی شرمانه بر توشک دخترفروشی با سبیل های پرپشت نشسته، به چانه زنی های نفرت انگیزی دست می زنند و ازچندزنی ابایی ندارند و هم عده ای از چپ های به اصطلاح انقلابی نیز درین مورد به گنده فکری های استفراق آوری مبتلا بوده، از زنان شان چون ماشین های چوچه کشی سود می برند. با نفرت از دختر به تولید یک درجن طفل می پردازند و با هزار چهره گی و لفاظی های شرم آوری تلاش می کنندتا این گناهان نابخشودنی خود را نیز به گردن زنان شان که جاهلتر از خودشان اند، بار کنند وخود را برائت دهند! این افراد که با چنین ادعا هایی هزار بار مستوجب تف باران اند، با بی شرمی و بی حیایی خود را بزرگان و منجیان تفکر چپ انقلابی وانمود می کنند و دردناک تر آن که چند دختر وپسر جوان را نیز که متأسفانه به قضایا سطحی برخورد می کنند، درس برابری جنسیت می دهند!! و با چنین بادرفتگی عریان مفتش وار درجه انقلابی بودن دیگران را ترازو کرده، چون شیخان سالوس فتوا می دهند. اینان که با تظاهر به چپ پیروان واقعی قاضی حسین احمد اند (اولاد زیاد، مجاهدزیاد) چون پهلوان پنبه ها در هشت مارچ شانه می کشند که اگر لیبرال ترین افرادی در غرب بدانند که چنین مردانی با "یک درجن اولاد" ادعای برابری زن و مرد و پیشاهنگی چپ را در ملک ما دارند، زهره ترق شده، آنان را رهروان مارکس هم به حساب نخواهند آورد.
هشتم مارچ ازدرون خون و آتش سر برآورده و تجلیل از آن بر قامت زنان و مردان مبارز و پیکارجو می زیبد، نه زنان و مردان ارتجاعی که با اظهار چند کلمه خنثی و اخلاقی ماهیت این روز بزرگ را به تمسخر می گیرند و آنرا با این شعار که "زن مادر است" خلاصه کرده، از یک طرف نقش زن را در حد وظیفه زاد و ولد خلاصه نموده و از سوی دیگر "چوچه کش" های زن ستیز را عوض نفرین، برائت می دهند.

د امریکا او انگلیس تر منځ د تضادونو جرړې


د امپریالیسم له پنځه ځانګړتیاو څخه یوه یې هم د امپریالیستی هیوادونو تر منځ د نړۍ د ویشلو پای او د بیا ویشلو پیل دی.
امپریالیسم هڅه کوی چې د کودتاګانو، پوځی تړونونو، اوږد مهاله لاسلیکونو، مرستو، پورونو، د وسلو سیالی، پوځی نیواک او په  نورو لارو چارو پر هیوادونو برلاسی ومومی او د هیوادونو دولتونه په خپلو لاس پوڅو بدل کړی. دا وخت د آسیا، سویلی امریکا او افریقایی هیوادونو شتمنۍ د امپریالیستانو لخوا لوټیږی اوامپریالیستی هیوادونه په لټه کې دی چې د هرې وسیلې په کارولو سره دا هیوادونه مطیع کړی.
امپریالیستان په ټولیزه توګه د څلورو موخو لپاره پر نورو هیوادونو یرغل کوی. امپریالیستان یا د هیوادونو د اومه توکو د لوټلو، ارزان کاری ځواک، بازارونو او یا هم د هیواد د سیاسی استراتیژیک موقعیت په موخه نورو هیوادونو ته لښکرې کاږی او د وینو ویالې بهوی.
که څه هم دا وخت امپریالیستی هیوادونه په ډله ایزه توګه د خپلو امپریالیستی ګټو د خوندیتوب په موخه نور هیوادونه تر نیواک لاندی نیسی او ګډې ټلوالې جوړوی، خو له دې سره سره اقتصادی او اوږدمهالې ګټې لامل کیږی چې د امپریالیستی هیوادونو تر منځ د تضادونو کچه سیوا شی. که له یوې خوا د شمالی اټلانټیک د تړون سازمان د پانګوالو هیوادونو ګډه ټلواله ده، خو په افریقایی هیوادونو، عراق او افغانستان کې کولای شو د دې امپریالیستی تضادونو بیلګې ومومو. دا مهال د بریټانیا او د
امریکا د متحدو ایالتونو د ګډې همکارۍ تر څنګ د دواړو هیوادونو تر منځ ځینې تضادونو هم سر راپورته کړی دی او همدا ډول اروپایی اتحادیه او د امریکا متحد ایالتونه  سره په یوه ښکاره او څرګند تضاد کې مخامخ دی.
     د امریکا د متحدو ایالتونو او بریټانیا د ګډې امپریالیستی مرستې او تضادونو شالید دویمې نړیوالې جګړې ته رسیږی. د دویمې نړیوالې جګړې پر مهال پخوانیشوروی اتحاد، د امریکا متحدو ایالتونو او بریټانیا په ګډې جبهې کې د هیټلری فاشیزم په وړاندې جګړه کوله. د دویمې نړیوالې جګړې پر مهال د بریټانیا ډیرۍ اقتصادی بنسټونه ویجاړ شول او دا هیواد له اقتصادی کړکیچ سره مخ شو. له دې جګړې وړاندې د بریټانیا د امپراتورۍ لمر په لویدیځ او ختیځ کې وړانګې وهلې او د پانګوالې ستر مرکز ګڼل کیده. خو له جګړې وروسته بریټانیا له هغې اقتصادی شونتیاو څخهبرخمنه نه وه چې وکړای شی خپله امپراتوری وساتی او د ستر پانګوال په توګه خپلې مستعمرې په ورغوی کې ولری. همدا لامل و چې د امریکا متحد ایالتونه، چې په دویمه نړیواله جګړه کې له  اقتصادی زیانونو څخه څنډې ته پاتې شوی وو، د بریټانیا په اقتصادی ګټو کې ورګډ  شول او دواړو هیوادونو په ګډه توګه،  په ټاکلو سلنو په مټروپول هیوادونو کې په پانګې اچونې پیل وکړ او د بریټانیې او امریکې یو مختلطاقتصاد رامنځ ته شو.
     همدا ګډ او مختلط اقتصاد دی چې بریټانیا یې د امریکا د متحدو ایالتونو تر څنګ درولې او د اروپایی اتحادیې سره یې مخامخ کړې ده. اروپایی اتحادیه چې د امریکا متحدو ایالتونو د اقتصادی ځواک د ګواښ له امله زیږیدلې ده، دا مهال د امریکا په وړاندی د اقتصادی او سیاسی ځواک په توګه بدل شوې ده. اروپایی اتحادیه له دې امله له بریټانیا سره تضاد لری چې له امریکاسره یوځای د دې اتحادیې اقتصادی او سوداګریزه ګټې په عراق، افریقایی هیوادونو او سویلی امریکا کې ځپی. له دې تضادونو سره سره،  اروپایی اتحادیه عملاً په ناټو کې  د امریکا د ګټو د خوندیتوب ملاتړ هم کوی.
    په نړۍ کې د څلورو عمده تضادونو څخه یو تضاد هم د امپریالیستی هیوادونو تر منځ را څرګندیږی. د امپریالیستی هیوادونو تر منځ تضادونو په تیرو کې دوه نړیواله جګړې را منځ ته کړی او لسګونه میلیونه خلک یې د جګړو په اور کې سوځولی دی. دا ګړۍ هم د اقتصادی ګټو له امله د امپریالیستی هیوادونو تر منځ د تضادونو بهیر یو ځل بیا ګړندی شوی دی. په افغانستان او عراق کې د دې تضادونو نښې نښانې په ښکاره توګه راټوکیدلی دی. د اروپایی اتحادېی دوو سترو هیوادونو (آلمان او فرانسه) د عراق جګړې مخالفت له دې کبله وکړ چې اړینه اقتصادی سلنه ورته په پام کې نه وه نیول شوې. د امریکا د متحدو ایالتونو ولسمشر جورج بوش ان په ښکاره ډول څرګنده کړه چې د عراق په بیارغاونې کې به یوازې د هغه هیوادونو شرکتونه  اتلس ملیارد ډالر ه    پانګه اچونه وکړی،  چې په دې جګړه کې یې د امریکا ملتیا کړې ده.
اوس چې د اروپا اتحادیه د مشترک یورو پیسو، مشترک پارلمان او مشترک بازار له لارې غواړی چې د چټک غبرګون ځواک جوړ کړی او د هرې ورځې په تیریدو سره د هغهد غړیو تر منځ مرزونه خپل رنګ بایلی، بریتانیا د اروپا او امریکا تر منځ لاپسې سرګردانه شوې او د خپل لړزیدونکی موقعیت د تثبیت په لټه کې ده ځکه چې د امریکا لویه وچه د امریکایی پانګې اچونې محل، اروپا د المان د اقتصاد تر تسلط لاندې او اسیا د چین او جاپان په شان د پیاوړی اقتصادونو تر تسلط لاندې واقع ده او هند او روسیه هم د قوت موندنې په لټه کې دی نو ځکه انګلیسان د خپل خپلواکه پانګه اچونې لپاره د حوزو په لټه کې دی نو په همدې خاطر بریتانیا نشی کولای د امریکا د اقتصادی سیاستونو حمل کونکې وی.
   بریټانیا په دې وروستیو کې څرګنده کړې چې خپل درې زره سرتیری به له عراق څخه وکاږی، د بریټانیا د سرتیرو کاږل د اړینې اقتصادی ونډې د نه ورکولو له امله تر سره کیږی. د عراق د نفتی زیرمو ډیرۍ برخه د امریکی سرتیرو لخوا څارل کیږی او د بریټانیا ونډه په دې زیرمو کې ناڅیزه ده.
    د دې سترو امپریالیستی هیوادونو تضادونو په افغانستان کې هم سر راپورته کړی دی او زموږ هیواد یې د امپریالیستی تضادونو په لومه کې ښکیل کړی دی. بریټانیا او د امریکا متحد ایالتونه د ځینو لاملونو له امله د افغانستان د لوټلو په تړاو بیلابیلې کړنلارې په پام کې نیولی دی. بریټانیا په افغانستان کې د خپل زوړ ملګری پاکستان د ګټو خوندیتوب دنده مخې ته وړی او نه غواړی په افغانستان کې د پاکستان اغیزې ته د پای ټکی کیږدی، ځکه چې په خپله په دې هیواد کې لویې او د پام وړ اقتصادی ګټې لری. حال دا چې د امریکا متحدو ایالتونو ګټې یو څه له  بریټانیا سره توپیر لری او خپلې  اوږد مهالې ګټې د سیمې په نورو هیوادونو کې ګوری.
   پاکستان په 1947 کال کې د انګلستان د کړنلارې په بنسټ د نړۍ په نقشه کې راڅرګند  شو او انګلستان تل هڅه کړی ده چې پر پاکستان خپله اغیزهوساتی او دا هیواد د خپلې مالی پانګې پر بازارونو واړوی. بریټانیا او پاکستان د دوه اړخیزه پانګې اچونې تړون لاسلیک کړی دی او دا وخت 102 بریټانیایی شرکتونه د پاکستان په نفتو او غازو، منسوجاتو، د سمنټ په تولیداتو او د صنعت په برخو کې پانګه اچولې ده او په دې ډول بریټانیا په پاکستان کې دویم لوی پانګه اچوونکی هیواد شمیرل کیږی.
  د انګلستان – هالنډ، دنفتو شِل شرکت او د انګلستان Premier Oil شرکت هغه دوه نړیوال شرکتونه دی چې په پاکستان کې یې پانګه اچولې ده. همدا ډول د انګلستان Standard Chartered Bank  د پاکستان یونین بانک تیر کال په 400 میلیونه امریکایی ډالرو وپیر. د دې دواړو هیوادونو تر منځ د سوداګرۍ کچه تیرکال 1،425 میلیونو ډالرو ته ورسیده او همدا ډول  انګلستان د پاکستان په سلو کې دولس بازارونه په خپل واککې لری. همدا اقتصادی ګټې دی چې بریټانیا هڅوی تر څو د پاکستان د ګټو څخه ننګه او ملاتړ وکړی.
    بریټانیا په افغانستان کې هڅه کوی چې د پاکستان سیاستونه د طالبانو په اړه پلی کړی. د دې سیاستونو او پالیسیو موخه د طالبانو په وړاندی د وزیرستان په څیر متارکه رامنځ ته کول دی، کوم چې د انګلستان په مشوره تر سره شوې ده او د امریکا متحد ایالتونه ورسره هوکړه نلری او دامتارکه د ترهګرو له پاره د غوره ځای موندل گڼی. بریټانیا د هلمند د موسی کلا، ګرمسیر او سنګین په ولسوالیو کې هم ورته متارکه تر لاس لاندې نیولې ده چې پایله یې پر دې سیمو د طالبانو د واکمنیدو څخه بل څه نه وو. دې واکمنیدلو یو ځل بیا پاکستان ته دا موکه ورکړې چې د طالبانو د ترهګرۍ څخه د ولسی مقاومت په توګه نوم واخلی. بریټانیا هڅه کوی  په افغانستان کې له ځایی طالبانوسره د جوړجاړی له لارې د پاکستان په ګټو کار وکړی،  خو امریکا په هڅه کې ده چې د هیواد په سیاسی قدرت کې د طالبانو د جګپوړو چارواکو په ګډون د پاکستان زړه لاس ته راوړی،  تر څو ترهګر ونشی کړای د امریکا اوږد مهالې ګټې ټکنې کړی. 
   په افغانستان کې د بریټانیا او د امریکی اختلاف یوازې د موسې کلا په چاره کې نغښتې نه دی، دې اختلاف د هلمند د پخوانی والی دفتر ته هملاره وموندله. بریټانیا د هلمند له پخوانی والی انجنیر داود څخه ملاتړ کاوه او نوموړی یې د خپلو سیاستونو پلی کونکې ګڼو. همدا لامل و چې امریکا،  ښاغلی کرزى اړ کړ تر څو د داود پر ځای اسدالله وفا وګوماری او تر یوې کچه په دې ولایت کې د انګلستان اغیزه کمه کړی. همدا ډول د ولس مشر د دفتر جوړښت  هم د دې اختلاف له امله بدلون وموند.
د امریکا او انګلیس تر منځ اختلاف د هغوی په سیمه ایزې
کتنې کې نغښتی دی. انګلیسان په افغانستان او پاکستان کې خپلې ګټې په پام کې لری پداسې حال کې چې امریکا خپله اسیایی ستراتژی تعقیبوی. امریکاییان غواړی طالبان له بره څخه په واک کې ګډ کړی پداسې حال کې چې انګلیسانو دا کار له قاعدې څخه پیل کړی دی او په هلمند کې یې د خپلې متارکې له لارې امریکاییان، هالندیان او کاناداییان په قندهار، ارزګان او فراه کې تر درانده فشار لاندېراوستی دی. 
  د امریکا متحد ایالتونه چې دا مهال ملیاردونه  ډالره د افغانستان پر ډګر لګوی، د خپلو ګټو د ټکنی کیدو زغم نلری، ځکه امریکا په پام کې لری د افغانستان ستراتیژیک موقعیت د خپلو راتلونکو اوږده مهالو ګټو لپاره وکاروی، څه چې انګلستان یې په خپله کړنلاره کې نلری او نه غواړی په پاکستان کې خپلې نغښتې ګټې د افغانستان او امریکا لپاره بلهاری کړی.
  امپریالیستی هیوادونه د خپلو اقتصادی ګټو د خوندیتوب لپاره له یو بل سره د مرستې تړونونه لاسلیک کوی او پوځی ټلوالې جوړوی او  د ناعادلانه استعماری ویش له امله د  یو بل سره اختلاف پیدا کوی او ان په غیر مستقیمه توګه جګړې پیل کوی، خو دا یوازې ولسونه دی چې د امپریالیستی جګړو په اور کې سوځوی او وینه ورکوی.

نیپالی مائویستان د ولسی واک په لور رهی دی


له تهلکه اونیزې سره د یو مائویست مشر مرکه

په نیپال کې د مائویستانو د پولیت بورو یو ارشد غړی او د نړیوالو چارو مسوول، سی پی ګجوریل تر دې وروستیو پورې په هند کې بندی و. هغه د لومړی ځل لپاره په ډهلی کې د یو ښکاره او راڅرګند مشر په توګه د راتلونکی په هکله غږیږی.
- د نیپال د روانو حالاتو په هکله مو نظر څه دی؟
په نیپال کې یو ستر کار تر سره شوی دی. موږ په یو داسې وضعیت کې یاستو چې کیدی شی یو مستبد سلطنتی رژیم د لومړی ځل لپاره د رای پاڼو له لارې راوپرځی. شاهی رژیمونه تل د خونړیو انقلابونو له لارې غورځیدلی دی؛ خو په نیپال کې، د خلکو د لس کلنې جګړې او د تیر کال 19 ورځنی ښاری پاڅون له امله، موږ پداسې وضعیت کې یاستو چې شاهی رژیم به د سولیزو لارو په مټ راوپرځول شی. دا هغه بهیر دی چې موږ یې د لاګړندی کولو په لټه کې یو. او هغه مبارزه چې مائویستانو پر لاره اچولې حتی سبب شوې چې اصلی  سیاسی ګوندونه هم د شاهی رژیم راپرځولو ته مجبور کړی. او زما په اند دا هغه څه دی چې هند یې پلوی دی، خو هند نه غواړی چې مائویستان دې اکثریت لاس ته راوړی، هند غواړی نور ګوندونه دې په اکثریت کې وی.
- تاسو دا د څه له مخې وایئ؟
ځکه چې که مائویستان یو وار اکثریت لاس ته راوړی، هند فکر کوی چې اصیل ولسی جمهوریت به رامنځ ته شی او دا به د هند د خوښې سره برابر نه وی.
- ایا ستاسو دغه خبره د کوم پیاوړی واقعیت پر بنسټ ولاړه ده؟
زه د هند د فکر په اړه کوم پیاوړی سند نلرم، خو د هند د حکومتی دستګاه سیاسی دریځ روښانه دی. دا د دواړو ډلو – حکومت او اپوزیسیون – په هکله صدق کوی. په لومړی سر کې هند د شاهی رژیم څخه پدې فکر ملاتړ کوه چې یوازې شاهې رژیم د مائویستانو په ځپلو برلاسه کیدلی شی، خو د نیپال خلکو دغه ټول ټکی له سټې بدل کړل او هند د نوی واقعیت د منلو پرته دویمه لار نلری. بیا هم، هند به په نیپال کې د یو ضعیف جمهوریت غوښتونکی وی.
- له ضعیف جمهوریت نه مو منظور څه دی؟
داسې جمهوریت چې د هندیانو (د هند حکومت)  طبع ورسره ولګیږی، لکه د هغوی د پارلمانی جمهوریت په شان.
- نو تاسو څه ډول جمهوریت غواړۍ؟
یو ولسی جمهوریت.
- پارلمانی جمهوریت نه؟
همداسې یې وبولئ. یقیناً یو پارلمان به شتون ولری، خو نه هغه ډول پارلمان چې نن شتون لری. دا باید ولسی جمهوریت وی چې کولی شی د نیپال بنسټیزې ستونزې حل کړی. د امپریالیزم او فیوډالیزم ضد یو جمهوریت.
څه چې تاسو وایی ډیر ارزښت لری. تاسو وایی چې شاهی رژیم چې اوس د له منځه تګ په حال کې دی، ستاسو د مبارزې په وړاندې تر ټولو ستر خنډ و. لدینه وروسته، ستاسو بله جګړه به تر کومه چې مونږ پوهیږو د اصلی سیاسی ګوندونو لکه د نیپال کانګرس ګوند او داسې نورو پرضد وی.
اوس موږ داسې څه نشو ویلای ځکه چې اوس هم زموږ د مبارزې اصلی نښه شاهی رژیم دی چې د پرګنو په منځ کې یې که څه هم خپل ملاتړ له لاسه ورکړی خو اوس هم پلویان لری. د بیلګې په توګه متحد ایالات له شاهی رژیم څخه ملاتړ کوی.په نیپال کې هم سیاسی ډلې ټپلې شته چې د شاهې رژیم تر خوا ولاړ دی. د هغوی په ملاتړ، شاهی رژیم د خپلې بقا لپاره لاس او پښې وهی. د ستراتژی د ارونو سره سم موږ غواړو چې په یو وخت کې یو قدرت په نښه کړو، او اوس ږموږ نښه شاهی رژیم دی. یو ځل چې مو رژیم راوپرځوه، بیا به د اصلی سیاسی ګوندونو په هکله فکر وکړو.
سیاسی بهیر ته د راتګ لپاره تاسې د یوې لسیزې اوږدې وسله والې جګړې نه لاس پر سر شوئ. اوس چې یو وار بیا شاته ګورئ، ایا تاسو فکر کوی هغه جګړه یوه تیروتنه وه او یا دا چې نیپال لدې بهیر څخه له تجربې کولو پرته بله کومه لاره ندرلوده؟
تر ټولو لومړی دا چې موږ نه خپله وسله پر ځمکه ایښودې او نه هم له خپلې وسله والې جګړې څخه لاس پر سر شوی یو. د وسله والې جګړې ستراتژی مو یوازې ځنډولې ده. وسله واله جګړه یو حتمی بهیر و؛ مونږ بې له ولسی جګړې دومره پرمختګ نشو کولی. او څه چې موږ اوس غواړو ترسره کړو د هغه بهیر یوه برخه ده چې موږ غواړو د هغه لهلارې ولسی جمهوریت رامنځ ته کړو. دا په یوه بله بڼه کې د خلکو د جګړې تداوم  دی. خو موږ وسله واله جګړه نه ده پریښودې. که بیا یې اړتیا وه، وسله واله جګړه به بیا پر لاره واچوو.
ایا تاسو کوم مهال ویش په پام کې لری؟
یقیناً چې. که هر څه په سمه پر مخ ولاړ شی، ټول ټاکنې به ترسره شی او د قانون جوړونکی ولسی جرګې لومړنۍ ناسته به د پاچا برخلیک او د نیپال د راتلونکی دولت ډول وټاکی. زه په ډاډ سره وایم چې موږ به هغه ټولټاکنې وګټو او خپلې ټولې طرحې به پلی کړو. د مې نیمایې هغه وخت دی چې ټاکنې باید ترسره شی او هغه وخت دی چې بدلون به راشی. د ټاکنو نه وروسته به موږ یو ولسی جمهوریت ولرو.
د ټاکنو د ګټلو په هکله ستاسو د ډاډ بنسټ څه دی؟ تاسو هیڅ کله هم په ټاکنو کې ګډون نه دی کړی، مونږ ستاسو د رښتنی ځواک په هکله هیڅ نه پوهیږو.
 مونږ د نیپال د خلکو د یو غوڅ اکثریت ملاتړ له ځان سره لرو، او د هیواد په سلو کې اتیا برخه زموږ په ولکه کې وه او عملاً په دغه سیمو کې موږ حکومت وو. موږ له خلکو سره کار کړی او د خپل پیاوړتیا په هکله په دقیق ډول پوهیږو. داسې نه دی چې ګوندې موږ د ټاکنو په هکله هیڅ تجربه نه لرو. کله چې نیپال ته دموکراسی راستنه شوه، موږ په لومړنی ټاکنو کې کډون وکړ؛ دا د نیپال کمونیست ګوند د انشعاب مخفی مبارزې د غوره کولو نه مخکې خبره ده. د ازاد او منصفانه ټاکنو د ترسره کیدو په صورت کې موږ ډاډه یو چې اکثریت به لاس ته راوړو.
ګڼ شمیر خلک وایی چې د نیپال په پراخه برخو کې ستاسو کنټرول د هغه ډار له امله دی چې تاسو د ټوپک د شپیلی په زور راپیدا کړی دی نه دا چې تاسې کوم رښتینی ملاتړ ولرئ.
البته یو شمیر خلک شته چې په دې اړه شکایت لری. هغوی زموږ طبقاتی غلیمان او د ولس غلیمان دی او موږ هغوی پر ګونډو کړی دی. موږ د هغوی د خوشالولو لپاره کار نه شو کولی. خو تر کوم ځایه چې پرګنې په پام کې دی، هغوی خوشاله دی ځکه چې د فیوډالی سیستم نه یې خلاصون موندلی دی.
یو ځل چې شاهی رژیم له منځه ولاړ شی، د پاچا برخلیک به څه وی؟
هیڅ ډول امتیاز به ونلری. هغه به یو عام وګړی وی. د هغه ډیر ملکیتونه په اصل کې د دولت ملکیتونه دی چې هغه ترینه شخصی ګټه اخلی. دولت به دا ترینه واخلی. تر کوم ځایه چې نور اړخونه په پام کې دی، قانون به د ګیانندرا (د نیپال پاچا) په هکله داسې پلی کیږی لکه د نورو وګړو په برخه کې.
د دې بدلون تر شا کوم لاملونه دی چې پاچا چې د ویشنو خدای ځایناستی ګڼل کیده اوس دې ورسره د یو عام وګړی په توګه چلند وشی؟
دغه د ویشنو خدای ځایناستیوالی افسانې دی. د نیپالی خلکو حقیقت دا دی چې هغوی د یو ځبیښاکی سیستم په لاس ځوریدل. دا زموږ علمی ایدلوژی ده چې د خلکو فکر یې بدل کړ. کیدایشی ډیر پخوا به پاچا د یو خدای په توګه عبادت کیده، خو له اوږدې مودې راپدیخوا د پادشاهی رژیم په خلاف مبارزه روانه ده. خو دې مبارزې یو ښه مشرتوب ندرلود. دا د مائویستی مشرتوب بریا وه چې د نیپالی خلکو دموکراتیک او جمهوریت غوښتونکی احساساتو ته یې بریالیتوب ورپه برخه کړ. او د واکمنۍ په مهال د ګیانندرا چلند خلک دې ته مجبور کړل چې د هغه پرضد لا د ټینګې ارادې سره راپاڅیږی.
ځینی ګوندونه چې تاسو ورسره ائتلاف کړی دی پخپله فیوډال او د موجوده وضعې د دوام غوښتونکی دی. دا ګډکار به تر کوم وخت پورې دوام وکړی؟
ائتلاف د هغوی مجبوری وه نه زموږ. همدې ګوندونو پخوا د پاچا سره ائتلاف کړی و تر څو زموږ پرضد جګړه وکړی. هغوی هڅه وکړه د مائویستانو غورځنګ په فزیکی ډول له منځه یوسی؛ خو هغوی اوس پوهیدلی چې دا کار به یې بریالی نه وی ځکه چې د نیپال د خلکو اراده د مائویستانو له ارادې سره تړلې ده. د سلطنت پلویان مو اړ کړل چې بدلون ومومی او، د پاچا پر ځای، موږ سره ائتلاف وګړی. همدا رنګه هغوی پوه شوی دی چې د ګیانندرا په څیر ټولواک سره چې ټول واک د ځان لپاره غواړی، کار نشی کولې.
ایا تاسو فکر کوی چې د نیپالی مائویستانو په اړه د هند بدګمانی د هند د مائویستی غورځنګ سره څه تړاو لری؟
هوکې، تړاو لری. موږ خپلې اړیکې د هند د مائویستانو سره څرګندې کړی دی.
هغه څه دی؟
موږ سیاسی او ایدیولوژیکې اړیکې لرو چې موږ یې نه پټو. دا د نړیوال پرولتاریایی غورځنک جوهر دی. او د یو مائویستی ګوند په توګه موږ باید دا اړیکې ولرو، موږ د هغې نه تښتیدلی نه شو.

شاعری که برای ملتش از جان گذشت

 ویرانگری، اساس نبرد است
  ویرانگری نوید آبادی
  هر آنچه ساختند
   از  خشت خشت
   ویران باد
  ای لاله های میهن من
  گلگونه‌های فسرده
  گو بی شما
  تاریخ را هر آنچه بسازند
  ویران باد
   آبادی ضحاک ویران باد!

خسرو گلسرخی، شاعر، منتقد و نویسنده‌ ی  انقلابی که اشعار او بیانگر دردهای ناگفته ی اجتماعی انسانهاست، بخاطر داشتن افکار و عقاید چپ به دست عمال رژیم شاه تیرباران گردید. شعرهای او بیانگر شور و دیدگاه‌های انقلابیاست. او نه تنها شاعر و نویسنده ی چیره دستی بود، بل انقلابی پرشوری بود که با فعالیت های سیاسی خود، عرصه را بر ساواک و رژیم شاه هـر روز تنگ تر می نمود.
 گلسرخی و رفیق همرزمش اش، کرامت دانشیان به اتهام توطئه در طرح گروگانگیری شاه (در حالی که آن زمان در زندان بود) در بیدادگاه  نظامی شاه  محاکمه و به اعدام محکوم شدند. این حکم در سحرگاه روز 29 دلو همان سال در میدان تیر، پارک جنگلی چیتگر، اجراء شد. جرم شان در ظاهر توطئه برای قتل شاه بود، اما در واقع داشتن عقاید چپ، سینه های ستبر شان را آماج گلوله های آتشین نمود و راه خلق را جاودانه ساختند. او و همرزمکبیرش کرامت الله دانشیان تا پایان زندگی از توده های محروم دفاع نمودند و هرگز تن به پستی جبین سایی به درگاه اربابان جنایت ندادند. آنان می توانستند زندگی راحت داشته باشند و عیش و نوش کنند، اما تعهد به توده ها، آنان را لحظه ای از راه شان غافل ننمود. چنانچه گلسرخی در دفاعیه خود با جرئت خاص که زیبنده ی انقلابیون است، بر دستگاه جنایتبار شاه غرید:
"من در دادگاهی که نه قانونی بودن و نه صلاحیت آنرا قبول دارم، از خود دفاع نمیکنم. به عنوان یک مارکسیست خطابم به خلق و تاریخ است. هر چه شما بر من بیشتر بتازید من بیشتر بر خود می بالم چرا که هرچه از شما دورتر باشم، به مردم نزدیکترم و هرچه کینه ی شما به من و عقایدم شدیدتر باشد، لطف و حمایت توده ها  از من قوی تر است. حتی اگر مرا به گور بسپارید (که خواهید سپرد) توده ها از جسدم پرچم و سرود میسازند.
اتهام سیاسی در ایران نیازمند اسناد و مدارک نیست. خود من نمونه صادق اینگونه متهم سیاسی در ایران هستم، درماه حمل چنان که در کیفرخواست آمده به اتهام تشکیل یک گروه کمونیستی که حتی
یک کتاب نخوانده‌ است دستگیر می‌شوم، تحت شکنجه قرار می‌گیرم وخون ادرار می‌کنم، بعد مرا به زندان دیگری منتقل می‌کنند، آنگاه هفت ‌ماه بعد دوباره تحت بازجویی قرار می‌گیرم که توطئه کرده ‌ام. دو سال پیش حرف زدم واینک به عنوان توطئه‌ گر در این دادگاه محاکمه می‌شوم. اتهام سیاسی در ایران اینست که زندان‌های ایران پر از جوانان و نوجوانانی است که به اتهام اندیشیدن و فکرکردن و کتاب خواندن توقیف و شکنجه و زندانی می‌شوند. آقای رئیس دادگاه! همین دادگاه‌ های شما آن‌ها را محکوم به زندان می‌کند. آنان وقتی که به زندان می‌روند و برمی‌گردند دیگر کتاب را کنارمی‌گذارند، مسلسل بدست می‌گیرند. در ایران آنان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه می‌کنند.  من از خلقم جدا نیستم و نمونه صادق آن هستم. این نوع برخورد با یک جوان، کسی که اندیشه می‌کند، یادآور انگیزیسیون و تفتیش عقاید قرون وسطایی است.
یک سازمان عریض بوروکراسی تحت عنوان "فرهنگ و هنر" وجود دارد که تنها یک بخش آن فعال است و آن بخش سانسور است که به نام اداره نگارش خوانده می‌شود. هر کتابی قبل از انتشار به سانسور سپرده می‌شود، درحالیکه در هیچ کجای دنیا چنین رسمی نیست و بدینگونه است که فرهنگ مومیایی شده کهخاسته از روابط تولیدی بورژوازی کمپرادور در ایران است، در جامعه مستقر گردیده است و کتاب و اندیشه مترقی و پویا را تحت  سانسور شدید خود خفه می‌کند، ولی آیا با تمام این اعمالی که صورت می‌گیرد با تمام این خفقان می‌توان جلوی این اندیشه را گرفت؟ آیا در تاریخ شما چنین نموداری دارید؟ خلق قهرمان ویتنام نمودار صادق آن است، پیکار می‌کند و می‌جنگد و پوزه ب-52 امریکا را بر زمین می‌مالد. در ایران،  ما با ترور افکار و عقاید روبرو هستیم.
من در این دادگاه برای جانم چانه نمی‌زنم، و حتی برای عمرم. من قطره‌ای ناچیز از عظمت و حرمان خلق‌های مبارز ایران هستم. خلقی که مزدک‌ها و مازیارها و بابک‌ها، یعقوب لیث‌ها، ستار‌خان‌ها و حیدر عموغلی‌ها، پسیان‌ها و میرزاکوچک‌ها، ارانی‌ها و روزبه‌ها و وارطان‌ها را داشته است. آری من برای جانم چانه نمی‌زنم، چرا که فرزند خلقی مبارز و دلاور هستم."
و بدینگونه گلسرخی شجاعانه در مقابل دستگاه خفقان رژیم شاه ایستاد و مردانه جام شهادت نوشید، اما در کشور ما اکثر شاعران و نویسندگان، خود را به پای جنایتکاران حلال نموده، مسایل قومی و زبانی را دامن زده و به راه مردم پشت می کنند.

په عراق کې وینه او تیل یو ځای بهیږی

پداسې حال کې چې د عراق ښارونو کې د وینو لښتی بهیږی او د تاوتریخوالی توپان له عراقیانو نه آرامی سلب کړې، جورج بوش دې هیواد ته د 21500 اضافی امریکایی سرتیرو د استونې اعلام وکړ چې "د بغداد کوڅو ته آرامی راستنه کړی". لا تر ورایه 132000 امریکایی سرتیری هورې میشت دی خو بیا هم په اونۍ کې شاوخوا 1000 تنه عراقیان پخپلو وینو کې لمبیږی. په ځینې مواردو کې پخپله امریکایی سرتیری په سیده توګه د دې وژلو لپاره ګرم دی که څه هم چې د امریکا لخوا د عراق نیواک او اشغال د دې ناورین ټوله پړه پر غاړه لری.
جورج بوش د جنوری په لسمه نیټه امریکایی ولس ته د خپلې وینا په ترڅ کې په عراق کې د پاتې راتللو ټول مسوولیت پرغاړه واخیست خو دې سره جوخت یې د متحدو ایالتونو ولس ته خبرداری ورکړ چې په عراق کې د امریکا ماتې کولی شی په ټول منځنی ختیځ او له هغه نه هاخوا د امریکا ستراتژیکې ګټې له داسې ګواښ سره مخامخ کړی چې ترینه سر راپورته کول به په کلونو هم شونی نه وی.
عراق ته د لا نور امریکایی سرتیرو استول داسې وخت کې اعلان کیږی چې د امریکا د بهرنیو چارو پخوانی وزیر جیمز بیکر تر مشرې لاندې د عراق د مطالعی ډلې وړاندیز وکړ د عراق خپل سرتیری باید د لا چټکې روزنې نه وروسته تر شونې بریده امنیتی چارې پخپله پر مخ یوسی.
سره لدې چې په امریکا کې د جګړې ضد پیاوړی ولسی غورځنګ روان دی او عراقی جګړه د ډیری امریکاییانو لپاره د منلو وړ نده، بوش او د هغه د جمهوری غوښتونکی ګوند چې مشری یې د نئومحافظه کارانو په لاس کې ده چې د "بازانو" په نامه یادیږی، د ولس اعتراضونو په وړاندې سر هم نه ګروی او د خپلې تګلارې سره سم د عراق جګړه پر مخ وړی.
عراق همداسې د تاوتریخوالی په لمبو کې ستی او د تجزیې په درشل ولاړ دی.
په پام کې ده چې بغداد او الانبار ښارونو کې د یاغیانو د ځپلو په موخه پراخ پوځی عملیات ترسره شی او بوش او د هغه د بازانو ډله او امریکا پلوه عراقی کړۍ تمه کوی چې د عملیاتو په پای کې به دې ښارونو کې چې د تاوتریخوالی او بغاوت مرکز ګڼل کیږی، امنیت تامین شی.
 د بوش ادارې د 2003 کال په مارچ کې د جګړې د پیل کیدو نه تر نن پورې د دې جګړې د پیل لپاره هیڅ موجه دلیل ندی وړاندې کړی. په لومړی سر کې د امریکا تبلیغاتی دستګاه ټینګار کوه چې ګوندې صدام حسین ډله ایزې وژنې وسله تولید یا یې په لټه کې دی یا دا چې د صدام رژیم له القاعدې سره نژدې تړاو لری. خو د دې هیڅ یوې ادعا لپاره د منلو وړ شواهد لاس ته ندی راغلی.
عراق د نړۍ د تیلو دریمه ستره زیرمه لری چې دا زیرمې په عمده توګه په شیعه میشته سهیل او کرد میشته شمال کې واقع دی، چې پدې ډول په مرکز او لویدیځ کې پراته سنیان د عراق لدې باد راوړی ثروت نه بې برخی کیږی.
یوازینې دلیل چې د امریکا له لورې د داسې پراخه پوځی یرغل بنسټ کیدلی شی، د تیلو پراخه زیرمې دی. بوش او ډله یې چې د امریکا بورژوازی د درندو صنایعو د جناح استازی کوی او د کلونو لپاره یې په تیلو صنایع کې پانګه اچولې، نو ځکه یې پر عراق تیرې وکړ چې د هغه له لاری خپل انحصار د تیلو پر نړیوال بازار لاپسې ټینګ کړی.
دا اوس یو څرګند حقیقت دی چې امریکایی سرتیری په عراق کې پاتې راغلی نو ځکه بوش د نوی نظامی فشار لپاره 21500 اضافی سرتیری ته استوی او غواړی په عراق کې بغاوت سږکال کابو کړی او د خپل اوږد مهال حضور او پوځی هډو لپاره ځمکه هواره کړی.
یو ټکی چې له پامه غورځول کیږی او ډیری امریکایی رسنۍ هم پرې خوله پټه کړې او نه غواړی چې د امریکا ولس پرې پوه شی، هغه د امریکایی نیواک پرضد د عراقیانو یو رښتونی مقاومت او پاڅون دی. دا پاڅون نه زرقاوی او نه صدام حسین پورې تړلی دی. اوس چې نه زرقاوی او نه صدام پاتی دی، دا پاڅون د ورځې په تیریدو سره ځواک مومی.
تر اوسه له درې زره نه زیات امریکایی سرتیری په عراق کې وژل شوی، او په ملیاردونو ډالره مالی خساره امریکا ته رسیدلې؛ که څه هم د دې مسالې مالی اړخ د هغه عراقی تیلو له حسابه پوره کیږی چې امریکا یې په خپل واک کې لری.
روان کال له ستراتژیک پلوه یو ټاکونکی کال دی او ښکاره به شی چې عراق پر کوم لور روان دی او کارونه تر کومه بریده د امریکا د مراد پر وفق مخې ته ځی.
خو یو ټکې چې لا له اوس نه څرګند دی هغه دا دی چې د ټول ټظاهر او زرګری جګړې سره سره، د امریکا واکمن جمهوری غوښتونکی ګوند او په کانګرس کې د دموکراتانو اکثریت د عراق پر سر په ټولیزه توګه یو شان نظر لری. اکثره دموکراتانو چې په ډله کې یې د هغوی د ولسمشرۍ نوماند جان کری هم راځی، د عراق د جګړی پیل سره هوکړه کړې وه. خو دا چې د دوی دا په ظاهره اختلاف او په عمل کې اتفاق به تر کومه د عراقی پاڅون پر وړاندې مقاومت وکړی، راتلونکی به یې راښکاره کړی.

مینا، زنی که برای آزادی فدا شد

 
و تو ای اسوه
که بر قله ای، فرزانه شدی
باش تا یاد تو
بر صفحه ای جاوید کنیم
گرچه خون تو و تسخیر فلک
                   شاهد ماست
نیک، تا نام تو
بر لوحه ی هر دید کنیم
مینا، قهرمان زنی که درفش رزم رهایی زنان افغانستان را به دوش گرفت و تا لحظه ای که قطرات خونش با چنگال های اهریمنان  ضد آزادی و انسانیت ریخته شد، آنرا بر زمین نگذاشت و راه آزادگی را با خون و تسلیم ناپذیری تصویر کرد.
مینا که ستم را بر زنان میهنش و استبداد را بر زحتمکشان وطنش با سلول سلول بدن لمس کرده و هنوز محصل جوانی در فاکولته شرعیات پوهنتون کابل بود، به سال  1356 «جمعیت انقلابی زنان افغانستان را بنیان گذاشت. چون میدانست که فقط زنان خود باید متشکل شوند و برابری با مردان که حق انسانی شان است را خود بدست آورند.
بعد از اشغال کشور به وسیله سوسیال امپریالیزم شوروی، با عده ای از همرزمانش به پاکستان رفت و فعالیت های انقلابی خود را با سازماندهی نشریه، کارگاه و مکتب آغاز نمود و برای زنان و اطفال محروم کشور در دیار آوارگی شایسته ترین کارهایی را انجام داد. او در کشوری به کار و پیکار آغاز کرد که زندگی برای روشنفکران، مخصوصاً انقلابیون زن بی شباهت به دوزخی از سوی بنیادگرایان که سایه هر فعالیت انقلابی را به گلوله می بستند، نبود و مینا نترس از همه تهدیدها، شجاعانه به راهش ادامه داد.
مینا گرچه شهر کویته را مرکز کارش انتخاب کرد و آن را به مجمری از فریادهای آزادیخواهانه زنان مبدل نمود، ولی این بار خنجری نه از سوی بنیادگرایان که از جانب عمال شوروی بر او حواله گردید و با نفوذ خاد در تشکیلات اش، بالاخره در 4 فبروری 1986 جان او را با دو تن از همرزمانش گرفتند.
شهادت مینا عده ای از عقده مندان را در آزمون سختی برد و با این بی باوری که او به مبارزه پشت کرده و در راه زندگی غیر سیاسی گام نهاده، روحش را سخت آزردند، اما بعد از دو ماه که دستان بسته و گیسوان خون آلودش با جمجمه سوراخ شده از لای آوار کشیده شد، او سربلند و سر افراز از امتحان رزم و مبارزه بیرون آمد و خجلت و سر افکندگی را  نصیب ناسزا گویانش کرد.
گرچه قاتلان مینا مدت ها بعد در کویته توسط دولت پاکستان به چوبه دار سپرده شدند، اما تناور سدری در نیمه راه زندگی بشکست. سدر بلندی که میتوانست برای امروزیان رهبر کبیر و پیشوای والایی باشد که اگر پدرود نمیگفت.

غبار، ژمن او مخکښ تاریخ لیکونکی

د فبروری پنځمه د افغانستان د تر ټولو مخکښ او ژمن تاریخ لیکونکی غلام محمد غبار نهه ویشتم تلین و. غبار د نیمې پیړۍ نه ډیر وخت د افغانستان د تاریخ وړۍ ټوټې سره یو ځای کیښودې او لس ګران بیه تاریخی اثرونه یې وپنځل چې تر ټولو وتلی او پیژندل شوی یې افغانستان د تاریخ په بهیر کې (افغانستان در مسیر تاریخ) ګڼل کیږی. د دې کتاب نوم د غبار له نوم سره مترادف ګڼل کیږی. دا کتاب د افغانستان په هکله لومړنۍ علمی او ژوره تاریخی څیړنه ده.
غبار د خپل اغیزمن ژوند په موده کې د زندان تورو تمبو شا او بیا په تبعید او وروسته د بې وسۍ نه ډک ژوند کې دا ټکی ثابت کړ چې هغه یو ژمن او مخکښ روښاند دی او له نورو لفاظو او فرمایشی لوستو سره توپیر لری چې یوازې د ژمنې او روښاندیتوب پیښې او اداوې کوی.
دې ستر تاریخ لیکونکی په عملی سیاسی ډګر کې هم یوه روښانه څیره درلوده؛ د ملی شورا په اومه دوره کې د کابل ښار د اوسیدونکو استازی و چې په رښتونی توګه یې د خپلو هیوادوالو د حقونو لپاره او د شاهی استبداد پرضد غږ پورته کړ.
غبار چې د تنګ نظره قومی دریځ نه هاخوا پراخ او انسانی دریځ او فکر درلود د وطن ګوند بنسټ یې کیښود او په همدې نوم یې یوه خپرونه هم چلوله. غبار په همدې خپرونه کې د افغانستان انقلابی ادبیات لاپسې وروزل.
غبار د تاریخ لیکنې ځانګړی سبک درلود. د افغانستان تاریخ یې په زړه پورې، روان، خوږ او بې تکلفه نثر کې د کیڼ اړخه دریځ او خپلواکۍ روحیې سره لیکلی دی. کله چې د شورویانو ګوډاګی رژیم پر کابل واکمن شو د غبار ستر او باارزښته کتاب (افغانستان در مسیر تاریخ) یې له کتابتونونو نه ځکه راټول کړ چې د خپلواکۍ روحیه په کې داسې ځلیده چې د راتلونکی هر تیری او ښکیلاک په وړاندې یې د خلکو فکر وسله وال کوه.
هغه یو نه ستړی کیدونکی مبارز و چې مخکښه تیوری او پراتیک یې سره تلفیق کړی وو.
غبار سره لدې چې په برلین کې دیپلوماتیک موقعیت درلود، د نادرشاهی استبداد د واکمنیدو سره سم هیواد ته راستون شو ترڅو د مبارزې په عملی ډګر کې ونډه واخلی. هیواد ته د راستندو سره سم، زندان ته واچول شو او بیا د تبعید اوږده موده یې په فراه ولایت کې تیره کړه؛ خو هیڅ یو یې هم د غبار اوچته اراده ماته نه شوه کړی او غبار د ژوند تر پایه خپلې لارې او دریځ ته ژمن پاتې شو.
د داسې ستر انقلابی او مبارز په وړاندې د درناوې سر ټیټوو.  

محمودی، اسطوره ی مقاومت و پایداری

داکتر عبدالرحمن محمودی یکی از فرزانگان دانش، قلم و مبارزه بود که نسلی را در دامان افکار و مبارزاتش پرورد و هرگز در برابر استبداد و خفقان زانو نزد و صخره وار در مقابل نابرابری ها ایستاد.
داکتر محمودی رهبر حزب خلق و پیشوای طیف وسیعی از مردم افغانستان بود که در زمان دموکراسی شاه محمود خان ندای خلق را منتشر می ساخت و در آن از عدالت و آزادی می نوشت، خواهان حکومت مشروطه بود و در مخالفت با سرمایه های غربی که بنیادهای اقتصاد ملی کشور را فرو می ریخت، قرار داشت و با این طرز تفکر میان شهروندان کابل از اعتباری برخوردار بود که تا اکنون بسیاری مردم کابل از عزم و پایداری او صمیمانه یاد می کنند و به آن مباهات می نمایند.
یکی از مشخصات داکتر محمودی توانایی او در سخنوری و زبان آتشینش بود که هر فردی را به احساسات وامیداشت و محصور کلامش می ساخت. او که استبداد هاشم خانی را با تمام وجودش لمس کرده بود، به مجردی که دموکراسی شاهی شاه محمودخانی اعلان شد، دست به تشکیل حزب و نشریه ندای خلق زد و اوج فعالیتش در انتخابات دورة هفت شورای ملی بود که با بیانات انتخاباتی اش ماهیت رژیم پوسیدة شاهی را برملا ساخت و توانست با کسب بیش از 13 هزار رأی، دوشادوش همرزم فداکارش غلام محمد غبار به پارلمان راه پیدا کند. کابلیان تیزبین و هوشیار که از قبل با فداکاری های محمودی در انجام وظیفه و رسیدگی به تداوی زحمتکشان و فقرا آشنایی داشتند و او را مبارز راه رهایی خلق می شناختند و غبار را چون او چنین مبارزی می دانستند، با وجودی که چند تن از متنفذین و روحانیون نامدار خود را کاندید این نمایندگی کرده بودند ولی نتوانستند مانند چون این دو شهسوار عرصه دشوار مبارزه، اعتماد مردم کابل را بدست آورند و به وکالت از شهر کابل برسند.
محمودی با 50 تن از روشنفکران و مبارزانی که از نقاط مختلف کشور به شورای ملی راه یافته بودند، ولسی جرگه را به مجمری از خواست های توده های مردم در برابر استثمارگران لمیده بر قدرت تبدیل نمودند. اما در آغاز انتخابات دورة هشت که خاندان پوسیدة شاهی از دموکراسی سخت ترسیده بود و کانون مبارزه و مقاومت را در وجود داکتر محمودی و غبار می دیدند، بر تمام وعده های شان پا گذاشته و این دو را به زندان انداختند. داکتر محمودی چندین سال را در قفسی در زندان دهمزنگ گذراند، ولی کنده و زندان عزم آهنین و فکر بلند او را از پا درنیاورد. محمودی روزتاروز با اعتماد بیشتر به اعتقاداتش، دیوارهای زندان و شلاق زندانبانان را تسخیر می کرد و بالاخره مانیفیست زندگی اش را که تأکید بر پایداری، اتکا بر توده ها و اعتقاد به دانش رهایی خلق بود، نوشت و وقتی از زندان رهایی یافت، مکروب سل بر سلول سلول بدنش مستولی گشته بود و دیری نگذشت که زندگی را پدرود گفت و کابلیان را در اندوه عمیقی فرو برد. بقایای ندای خلق بالاخره اصالت شانرا با بنیانگذاری جریان شعله جاوید در مبارزه با استثمار، ارتجاع، امپریالیزم و دفاع از زحمتکشان افغانستان ادامه دادند.

۱۳۸۵ شهریور ۴, شنبه

ریگا، دستاوردی نداشت


بعد از یازده سپتمبر که پای نیروهای امریکایی و اروپایی بی هیچ سند و مدرکی به افغانستان باز شد، نه تنها فضای افغانستان بی آنکه هیچ افغانی بداند که بر آن چه میرود و چه می آید، در اختیار آنان قرار گرفت. از رفت و آمد تعداد نیروهای زمینی، جابجایی، زندان و زندانبانی آنان نیز اجازه و خبری به کسی نداده شد و نداده می شود.
ناتو که ضرورت وجودی آن جز انگلیس برای اکثر کشورهای عضو اروپائیان بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، زاید به نظر می رسید و فرانسه و آلمان نیروی 60 هزار نفری واکنش سریع اروپایی را برای اروپای متحد پیشنهاد کرده بودند، می رفت تا آخرین میخ بر تابوت این پیمان کوبیده شود.
دکترین مهار اژدها های کوچک جمهوری خواهان در امریکا و ستراتیژی کنترول بازارها، نیروی کار، مواد خام و مخصوصاً حوزه نفت و گاز آسیا در پیش از یازده سپتمبر به طور محدود و بعد از یازده سپتمبر به صورت گسترده، پای امریکائیان را در آسیا باز کرد و با اشغال آشکار عراق (باتلاقی که تا کمر در آن فرو رفته است) این ستراتیژی تکمیل گردید و با موجودیت 20 هزار سرباز امریکایی در افغانستان، پای ناتو را نیز کشید و به این ترتیب برای حفظ پیمان ناتو روزگار چندی هزینه شد.
کشورهای عضو ناتو که با تضاد های مهلکی بین هم درگیر اند و بسیاری از آنها نمی خواهند، جان سربازان شان فدای منافع ستراتیژیک امریکا در افغانستان گردد، تلاش می نمایند تا  دیگران را گوشت دم توپ کرده خود به جاهای امنی بخزند که این تضاد و تزلزل وحدت میان اعضای آن را به شدت کاهش داده، آلمان ها از شمال به جنوب نمی روند، ایتالوی ها کنفرانس شبیه بن می خواهند، کانادایی ها و هالندی ها از تلفات شان واویلا دارند و انگلیس ها در خوش وبش با طالبان می خواهند هر طوری شده از تلفات جلوگیری کنند و امریکایی ها که میدان هوایی بگرام و کندهار را پایگاه گرفته، 12 هزار سرباز در ناتو و هشت هزار آماده عمل خارج از آن و قوای هوایی بی52 و هلیکوپتر های پیشرفته در اختیار داشته که باز هم حرف اول را در معادلات افغانستان می زنند و ازین رهگذر کشور های مقتدر اروپایی راضی به نظر نمی رسند.
در حالیکه هر سرباز خارجی به اندازه 30 سرباز اردو و پولیس افغانستان ماهانه مصرف بر میدارد، سربازان افغان زیر فرمان ناتو با تجهیزات عقب مانده، لوژستیک ضعیف، افراد غیر فنی و تعلیم نادیده، معاش بخور نمیر، بدون پوشش هوایی و وسایل زرهی در خط مقدم جبهه می جنگند و تلفات سنگینی را متحمل می شوند و به این خاطر فرار میان صفوف آن (به قول همایون فوزی) نامهار وجود دارد. اینکه چرا این همه مصرف برای نیروهای خارجی صورت می گیرد ولی ارتش افغانستان را با این تنگدستی روانه کارزار میسازند، طلسمیست که باید خود خارجی ها آنرا باز نمایند.
ناتو در ریگا تلاش کرد تا بر اختلافات اعضایش پرده بر اندازد و هم در مورد فرماندهی این نیروها که هر وقت بخواهد در هر منطقه از هر نیرویی استفاده کند وهم در صورت ضرورت به ازدیاد نیرو در افغانستان بپردازد، به شکلی قوغ اختلافات زیر خاکستر نگهداشت و بر فرق این وضعیت شیفر گفت که تا 2008 تأمین امنیت به اردوی افغانستان واگذار خواهد شد!!
ناتو حال در افغانستان 33 هزار نیرو دارد، هشت هزار نیروی امریکایی با تجهیزات پیشرفته و پوشش هوایی قوی، خارج ازین پیمان در کنار 80 هزار نیروی اردو و پولیس افغانستان در مقابله با طالبان جابجا می باشند. این در حالیکه فقط در چهار ولایت گهگاهی جنگ رویارویی میان گروپهای طالب که هیچوقت تعداد جنگجویان آنان از 200 نفر تجاوز نکرده قرار می گیرند و در 9 ولایت دیگر با حملات ایذایی، انفجاری و انتحاری رو به رو هستند که هرگز ضرورت به نیروی منظم قوی را نمی طلبد و صرف استخبارات و اطلاعات در مهار آنها موثر می باشد. تمرکز نیمی از نیروهای ناتو و سوم حصه ارتش و پولیس افغانستان درین ولایات به خوبی قادر خواهند شد، امنیت ضعیف کنونی را به درجه دلخواه برسانند، ولی ناتو همیشه از کمبود داد می زند، در حالیکه بیش از شش هزار نیروی آن در کابل خفته و در کوچه پسکوچه های شهر پرسه می زنند و به عنوان اهداف متحرک در میان شهر طعمه انتحار شده، غیر نظامیان بسیاری به کام مرگ فرستاده می شوند. این در حالیکه دروازه های کابل را به قضا سپرده کنترولی بر آنها ندارند. هستند دهها گروپ ناتو که تا حال یکبار هم ماشه نچکانده و در گوشه های بی هیچ جنگ و درگیری به تأمین امنیت می پردازند!!
با این وضعیت ناتو از اکتوبر به اینسو با ضد ونقیض گویی های به اعتبار نظامی اش سخت لطمه زده که اگر عمدی نباشد، ناآگاهانه طالبان را تقویت کرده، مورال حامیان دولت را تضعیف نموده است. غربی ها گاهی اظهار نظرهایی می نمایند که با استقرار امنیت در افغانستان مغایرت دارند، اینکه چه طلسمی در پشت چنین اظهاراتی نهفته، گمانه زنی های مختلفی مبنی بر منافع خاص اظهار نظر کنندگان وجود دارد، ورنه آقای نیومن سفیر امریکا در کابل اعلان نمی کرد که سال خونینی پیشرو داریم و در میان اقشار مختلف جامعه افغانستان دلهره و اضطراب خلق نمی کرد.
ناتو و امریکا اگر واقعاً خواهان امنیت و ثبات در افغانستان اند، باید در ساختار دولت افغانستان که اکثر جنگسالاران شیفته قدرت و مکیدن خون مردم بر پله های مختلف آن لمیده اند، مخصوصاً در ولایات تغییرات بنیادی به وجود آورند. زیرا ساختای کنونی دولت افغانستان باعث شایع فساد نامهار در ادارات، گسترش مواد مخدر، افزایش فقر و بیکاری گردیده و این سبب شده تا قدمی در راه آبادی و خدمت به خلق برداشته نشود، بگذریم ازینکه هم امریکا و هم ناتو در زد و بندها و اشتراک منافع تنگاتنگ با پاکستان قرار دارند و نه تنها کوچکترین برخوردی با آن به خاطر مداخله اش در افغانستان نمی کنند که نوازشش کرده، ملیاردها دالر و فانتوم برایش هدیه می کنند!! به این خاطر این نظر در نزد بسیاری از افغانها روز تا روز قوت می یابد که امریکا و متحدان غربی او جهت تثبیت پایگاههای شان در آسیا، ضرورت به حفظ وضعیت کنونی دارند و این با دکترین جمهوری خواهان که در زمان ریگان تدارک دیده شده، نیز منطبق می باشد.
و در آخر باید خاطرنشان ساخت که تاریخ تمامی ملت های جهان نشان داده، تا اینکه خود مردم جهت امنیت و ثبات، بالندگی و پیشرفت به پا نخیزند، هیچ خارجی ای قادر به ایجاد بهشتی برای دیگران نیست و هیچکس برای دیگران بی اینکه منافع خاصش در نظر باشد، خون نمی دهد.

فساد اداری، ننگین ترین داغ

فساد اداری که انحطاط اخلاقی سنگینی بر ادارات افغانستان حاکم نموده، اساس آنرا مشکل ساختاری می سازد. تا زمانی که بنیاد این ادارات فرو نریزد، ممکن نیست هیچ جهادی بر آن پیروز گردد. اقدامات اخیر لوی حارنوال درین زمینه به شوخی ای می ماند که فقط برگ های کوچکی ازین درخت بزرگ را قیچی زد. مردم اتهام به دستگیری چند مامور دون رتبه در حارنوالی ها و گمرک ها را برتاب سنگریزه ای به سوی مردابی میدانند که حتی صدای آن، به گوش کوسه ها نمی رسد.
وقتی چکری از اولین اتهام برائت یافت و لوی حارنوال ابراز داشت که او گاهی به خانة ربانی و گاه به خانة احمدضیا پناه می برده، بعد شاروال هرات در پناه سیدحسین انوری، صبغت الله مجددی و اسماعیل خان قرار گرفت و لوی حارنوال باز هم گفت که آقای مجددی از فساد بد نمی برد و به عکس مجددی، ثابت را دیوانه خواند و بعدتر هم ادارة بلخ که بیشتر از اعضای جمعیت اسلامی ترکیب یافته و بر فرق آن عطامحمد خان نور قرار دارد و لوی حارنوال را متهم به عضویت در حزب اسلامی کرد و شامگاه او را مجبور به خروج از آن ولایت ساخت، بازهم حارنوال گفت که عطامحمد جنگسالار، امپراتوری را در بلخ بنا نهاده و خود سالها پول عاید حیرتان را دزدیده و فاسدان در پناه او قرار دارند، بسیاری از ساده لوحانی که در ابتدا ظواهر امر را دیده، ذوقک زده فکر می کردند که این جهاد ریشة فساد را خواهد خشکاند، به نتیجه رسیدند که بزرگان و زورمندان فاسد را کسی از جای شان تکان داده نمی تواند. فقط آنانی متهم و دستگیر می شوند که پناهی ندارند و بر اساس روابط گروهی، تنظیمی، خانوادگی و سمتی وارد دستگاه دولت نشده اند. افراد بی پناه عموماً از مدیرهای عمومی پایین تر اند و فسادشان از پشیزی تجاوز نمی کند، در حالیکه فساد تنها شاروالی هرات به سه و نیم ملیارد افغانی می رسد و می توان از روی آن دزدی های بالاتر ها را حدس زد.
ساختار رده های بالایی قدرت، در قوای سه گانة افغانستان را اکثر افرادی می سازند که با گروههای خاصی در ارتباط بوده، از آن دهلیز وارد ساختار قدرت شده اند. آنانی که نه تنها دست شان تا بالاتر از مرفق در خون مردم گور است که تفکری غیر از چپاول دارایی های دولت و مردم ندارد و بعضی ها هم دُم شان به جاهای خاصی بسته بوده، پولهای کلان دالری را می دزدند و درین گیرو دار معلوم است که دست آقای ثابت تا کجا دراز شده می تواند.
اقدامات لوی حارنوال به شکل زخمهای خونین اختلافات تنظیمی را زنده کرده و هر زورمندی با این تمسک، با وجودی که خون توده های مردم را میمکد و بر سینة زحمتکشان کشور لگد می زند حاضر به پاسخگویی نشده، به زودی مورد حمایت بزرگان گروهی خود قرار می گیرند. لوی حارنوال در لندن گفته است که زمانی از اعضای حزب اسلامی بوده است ولی وقتی در بدل هشتصد هزار دالر در امریکا خانه خریده و با وجود فعالیت های نفوذی اش به نفع حزب اسلامی در صدای امریکا، گلبدین حاضر به دادن سه صد هزار دالر پول باقی ماندة قسط خانه اش نشده، لذا از حزب اسلامی بریده است و حال با آقای سیاف در تمام مسایل مشوره می کند و به رهنمایی های او عمل می نماید، وی رأی آوردن در پارلمان را هم مدیون آقای سیاف می داند.
تجربة اقدامات لوی حارنوال در محو فساد به روشنی نشان می دهد که ادارات افغانستان با حضور جنگسالاران، مافیای مواد مخدر و خیانتکاران به خلق افغانستان از چه ساختاری برخوردار می باشند و تصفیه آنان در وضعیت کنونی با ابزاری مثل آقای ثابت که بسیاری به حکمش پیاز پوست نمی کنند، چقدر ناشد و ناممکن می باشد. زیرا اگر این زورمندان با فرمایشات، روابط و واسطه بازی هایشان ازین ساختار رانده نشوند، آرزوی تصفیه ادارات را باید پله خورد.
درین میان نقش آقای کرزی که از یکطرف اعلان حمایت از جهاد لوی حارنوال می کند و از جانب دیگر بر مقرری دزدان و اختلاسگران مهر و صحه می گذارد خود به خود این اقدامات را به مسخره گرفته، مثل اینکه فقط از گرفتاری ماموران بیچاره و دون رتبه حمایت می نماید. این شیوة کار در تمام رژیم های فاسد معمول است که با کرنای کرکننده از اقدامات خاصی نام می برند ولی در عمل خاک به چشم مردم می پاشند که مصداق آن را در جهاد کنونی بر ضد فساد به روشنی می توان دید.

یگانه

                    شعر از داد نورانی
 شکوفه هـا به سلام سحـر روانه شده
شرار شعـله، نگاه هـای جاودانه شده
سلام ما به تب و تــاب آفـتاب، رسان
که سیبل جان تو از هر کجا، نشانه شده
من استوار بــرین صـخره، پای باور تو
شهاب اشـک بـه پاهات، دانه دانه شده
زموج شط نهنگ خیز عـشق، مدیونم
درود و درد من اینگونه، عاشقانه شده
نگاه سرخ که بر فرق موج می تازد
سرود فتح او، آوای هـر کـــرانه شده
ستاره ایکه سحر رخ به آفتاب نهاد
چراغ روشن تاق و سـریـر خانه شده
مرا قسم به سکاندار رزم و این پیمان
که پای شب بنویسم، شفق جوانه شده
سبک سرانی که در دشت راز، بی هیچ اند
شکوه نام تو، بر یک یکی بهانه شده
و من بهانه شکـن باشـم و بهانه ستیز
فروغ سرخ کلامم، ببین که تازیانه شده
مگو که لانه ی خفاش، بی فروغ و بی رنگ است
که سردی ویژه ای خفاش و هرچه لانه شده
ببین چگونه یلان، در کــمند راز من اند
دلاورانی که یک یک، همای آشیانه شده
چه آشیانه که چون قوغ درد، بیتاب است
به چشم اهل ظفر، بنگری یــگانه شده
یگانه ایکه سکاندار نــور و شور و امید
چراغدار حقایق، تـــلالوی شبانه شده
به بارگاه حقیقت، جــواب راز من این
که درد شعر من، آهنگ هر تـرانه شده