صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۱ مرداد ۱۱, چهارشنبه

لاس



داد نورانی


شاید دا فصل
چې وينه، د هغه د پيغام ځانګړتيا وه
د يوه سهار د خندا پر شونډه
                               پای ته ورسيږی
  
*             *             *

د تقدير لاس
د دې ښار پر هندارې رامات شو
وينه راوڅڅيده او
په هرې زاويې کې سل غاټوله وغوړيدل

*              *           *

د شپې لاس ماتيږي
که زه، له تا سره
سهار، د لمر په باور کې
                            له يو بل سره لاس ورکړى

روزی روزگاری


روزی روزگاری

روزی، روزگاری
در شهر گٌر گرفته ی کابل
قلب روشن تو با هزار دریچه می تپید
و از هر دریچه اش
شبانه مهتابی
و روز خورشیدی
                        فروزان بود.

روزی روزگاری
در شهر گر گرفته ی کابل
قلب تو می تپید با هزاران رودِ سرشار از عسل
و هزاران مجمر مالامال از آتش.

روزانه از تراشه های کلامت خشت می ساختی
برای دیوارهای ناتمام و
                        خانه های بسر نرسیده
و شامگاهان با تارهای زرین عشق
پاره های گریزان آزادی را
                                    بی وقفه
                                                مادروار
بخیه می کردی.

فرزند زخم های بیشمار دی
و مردمک چشمهای روشن فردا بودی
نبض گرسنگان و پا برهنگان بر سرانگشتان داغت می تپید
و غبارگونه
دهلیزهای تار سرگذشت ما را چراغان می کردی.

دستی در آتش و
دلی در دریا
چون تندری بر پیشانی روزگاران دویدی و
                                    رفتی
آگاه از روزی
روزگاری
که ابرهای بارور
تن تفیده ی این زمانه ی  بی داد را
خواهند شست.

سرطان 1391

××××××××××××××××××

نورانی شهدای یکاولنگ را فراموش نکرد٬ ما او را فراموش نخواهیم کرد



یك سال پیش از امروز انسان بزرگ و غمخوار ملیت های محروم و فقیر، داد نورانی از میان ما رفت و ما را با كوهی از مشكلات تنها گذاشت. گرچه از نزدیك ندیده بودیم اما به كار و تلاش و حق طلبی و صداقتش به تمام معنا باور داشته و آنرا با گوشت و پوست خویش احساس كرده بودیم و از این كار غریب نوازی او هیچ كس به جز دشمنان جبون و بزدلش دیگر كسی انكار كرده نمیتواند. داد نورانی بدون توقع پولی، جلب موسسات داخلی و خارجی و یا شهرت طلبی عكسهای شهدای مظلوم ولایت بامیان را كه نه روز به روی برفها و داخل منبرها یخ زده و دست بسته بدون قبر و كفن ماندند، در پیشرو، نشریه ی وزینش چاپ نمود. برای همه ی ما روشن است كه شماری از نهادها و افراد بارها خون شهیدان ما را به امریكایی ها، ایتالیایی ها و فرانسوی ها فروختند و از خون شهیدان بامیان صاحب انجو و امکانات شدند. این افراد برای بدست آوردن پول از قبر شهیدان و خانواده های بی سرپرست و بیوه بامیان فلم ساختند و نماز تقلبی خواندند. اما نورانی با این افراد متفاوت بود. فكر میكنم وظیفه ی ایمانی و وجدانی خود میدانست كه در غم و شادی مردم زحمتكش شریك باشد و این را در زندگی خود یك اصل قرار داده بود. در روز نوزده جدی سال 1389 كه مصروف تجلیل یادبود شهیدان مظلوم خود كه توسط نیروهای خون آشام طالب و تنظیمی به شهادت رسیده بودند، در مدرسه صادقیه بودیم كه ناگهان عكس برادر و پدر و داماد خود را در نشریه پیشرو دیدم، از جای خود برخاستم و نگاه كردم كه اكثر وارثان شهیدان نشریه ی پیشرو را در دست دارند و همگی از نورانی به عنوان مرد خوب یاد می کنند. این اولین شخص مبارز و دلسوزی بود كه با متانت و شجاعت عاملان کشتار شهیدان را بی پرده بیان کرد و از حق ما دفاع نمود و نامش به عنوان یك شخصیت مبارز بر دل بامیانی ها نشست.
بعد از آن روز تا 19 جدی سال 1390 فكر می كردیم كه دیگر كسی از شهیدان بامیان با صداقت و بدون استفاده جویی یادبود نمی کند. اما در اشتباه بودیم، چون آن مرد مبارز شاگردانی را تربیه نموده كه هرگز راه و هدف وی را ترک نخواهند کرد. چنانچه دیدیم در 19 جدی سال 1390 از شهیدان بامیان به گونه ی باشکوه یادبود به عمل آوردند. آنان با چاپ عكسهای شهیدان به شكل رنگه و ساختن فلمی از شهیدان ولسوالی یكاولنگ بامیان و شهدای فراه، كنر، ننگرهار و لغمان كه در بمباردمان های هوایی نیروهای ناتو کشته شده بودند، نشان دادند که راه نورانی را ادامه میدهند. ما وارثان شهدای یكاولنگ برای دست اندركاران نشریه ی وزین پیشرو و رهروان خط داد نورانی تعهد میسپاریم، تا زمانیكه شما از این ابرمرد مبارز رو نگردانید، با شما هستیم. یاد داد نورانی گرامی و راهش پر رهرو باشد!

از سوی بازماندگان شهیدان یکاولنگ




*************************

نورانی، تعهد در ادبیات


بهرام
داد نورانی را بسیاری از روی فعالیت های روزنامه نگاری و سیاسی اش میشناسند و گوشه ی دیگری از کارهای وی نزدشان کمتر روشن است: سرایش شعر. نورانی در کنار کارهای سیاسی و روزنامه نگاری، در شعر نیز دست توانمندی داشت و از آغاز مبارزه تا زمان مرگ، در فرصت های بدست آمده به آن توجه کرد. اما از آنجایی که مصروفیت های دست و پاگیر سیاسی زیادی داشت نتوانست آنگونه که خود آرزو داشت، به شعر و ادبیات رسیدگی کند. با اینهمه، وقتی واژه ها به سراغ انسان متعهد و انقلابی که عشق به فرودستان و رنجبران پاره ی اساسی زندگی اش است، می آید و وی را مجبور می کند تا آنها را بسراید، نمیتواند به سادگی از کنار آن بگذرد. شعر نورانی مانند فعالیت های انقلابی اش هدفمند و جانب دار بود و وی شعر و ادبیات را ابزار موثر مبارزه طبقاتی میدانست و از آن به نفع زحمتکشان بهره می برد. جایگاه اندیشه و مضمون در شعرهای نورانی بیشتر از سایر ارکان و اجزای شعری برجسته است و لذا این نوشته ی کوتاه نیز به مضمون شعر وی سر و کار دارد نه آرایه های ادبی و سازه های شکلی که از نظر سیاسی کم اهمیت تر است و در فرصت دیگری به آن پرداخته خواهد شد.
دیدگاه نورانی نسبت به شعر و شاعر مانند سایر دیدگاه هایش طبقاتی و سیاسی بود و به باور وی شاعر به عنوان روشنفکر آگاه و واژه پرداز، رسالت مهم و بزرگی برای بیداری فرودستان دارد و از این دید شعر باید روشنگر و سیاسی باشد و به گفته ی خسرو گلسرخی پرچم، خمپاره، طناب و دار باشد، نه یاوه گویی و پرنوگرافی زیر لحافی.
نورانی در مقدمه ی "ساطوری از خشم"، آخرین مجموعه ی شعری اش، شاعران را به دو دسته ی ارتجاعی و مبارز تقسیم می کند و بر شاعران ارتجاعی این گونه می تازد: " بعضی از این شاعران با بدترین حاکمیت استبداد که کاری جز تبر زدن به ریشه ی علم، فرهنگ، دانش و انسانیت ندارد، چنان جان و جگر میشوند و نظاره گر آونگ شدن سرچپه هموطنانشان بر "ناژو ها"میگردند و تابلوی ملک الشعرایی چنین دورانی  را به گردن می آویزند که گویی خون این کشال شدگان نه سرخ که چون آب کنار خیابان خاکی و گندیده است و بدینگونه به چنین نظامی شکلک بخشیده، به استمرار آن خدمت میکنند و آنرا غنیمت روزگار مینامند. این شاعران نه خود و یا شعر که خوانندگان شعرشان را هم فریب میدهند، مضمون شعر چنین شاعرانی در هر دوره یی یکسان بوده، ظاهراً نه به خسی آسیب میرسانند و نه منجی خسی از غرقاب میگردند."

نورانی، شاعر اندیشه
نورانی جایگاه اندیشه را در شعر بسیار برجسته میدانست و به این باور بود که شعر در نبود اندیشه ی مترقی و انقلابی به هذیان می ماند و کاری از آن ساخته نیست. شاعری هم که در نبود اندیشه ی سالم به سرایش می پردازد، در انزوای بیهوده یی می بافد و می لافد و سرانجام در این تنگنا می پوسد و میمیرد. 
هم اکنون در افغانستان به نرخ ارزن و ارجل "شاعر" داریم که به دلیل نداشتن اندیشه ی یک پارچه و سالم، بیشتر به انسان های مالیخولیایی میمانند تا انسانهایی که دغدغه یی دارند و شوری در سر. آنان فقط یاد گرفته اند که با اکت سیگار کشی و پوشیدن کلاه چه گوارا میتوان مبارز و شاعر شد، همین. آنان به اشاره ی امپریالیزم و ارتجاع دفتر و "کاشانه" میسازند و به باور شان تعهد دیگر به افسانه مبدل شده است و شعر باید از سیاست دور باشد، در غیر آن به کلیشه مبدل میشود. بورژوازی به گونه ی گسترده از آنان سود می برد و پولهای هنگفتی را در اختیار شان قرار میدهد تا هرچه هذیان دارند به نام "شعر" بریزند بیرون و چاپ کنند. در حالیکه خودشان هم میدانند، مردم آنرا نخوانده به آشغال دانی ها می اندازند.
نورانی در چنین شرایط و اوضاعی به جنگ شاعران بازاری رفت و شاملووار شعر را حربه ی خلق کرد.               
تو ای جلاد خون آشام
تو ای اهریمنِ بدنام
دگر مشتت
چو گُرزی بر درِ چشمان نافرمان من
                                     هرگز مکوبانی
که من از های و هوی بی معانی خداوندان نمیترسم
منم یک همنبردِ کوکب اندر عرصه ی آبی
چرا بیهوده بر آیین من زنجیر میتابی
(...)
من از تیغِ شرر کارِ  شررکاران
                                                   نمیترسم
نهال عمر من
در انفجارِ لحظه ها بر بار بنشسته
نگاهم در سکوت و گرمی صد درد
                                         بشکسته
(...)
من از شلاق و کُنده
                      در ته ی زندان
                                        نمیترسم
                                        نمیترسم 

جلاد، ساطوری از خشم، صفحات 136 و 137

در روزگاری که غرب و ارتجاع گندیدگی های سیاسی عده یی از شاعران خاین و پوشالی را به همه ی شعر و شاعر تمامیت داده و وظیفه ی شاعر را تفنن میدانند نه فعالیت سیاسی، نورانی شاعر را به مبارزه ی انقلابی فرا میخواند؛ کارزاری که او باید همیشه در پیشاپیش آن حضور داشته باشد و به
گفته ی احمد شاملو، کفن پوش شود و درد مشترک فرودستان و رنجبران باشد.
آهای !
شاعرانِ بسته به دیوار جسم خویش
از خود رها  شوید
آنسوی حلقه های رها گشته پا شوید
(...)
از خود رها  شوید
جام رهایی تا خط فریاد سرکشید
آنسو ترک، نگاه ز گریبان بدر کنید
کابوس زندگی بشر را نظر کنید

نورانی و فراخوان بیداری
نورانی مبارزه ی انقلابی را در روزگاری آغاز کرد که جهان کثیف و آلوده با لوث سوسیال امپریالیزم و امپریالیزم بود. تاریکی سایه اش را می گستراند، جنگ، تجاوز و اشغال، پولیگون، شکنجه و کشتار و بنیادگرایی تکیه کلام قرن فاسد و متروک بیست بود. نورانی در آن روزگار دست به قلم برد و شعر را ابزاری برای بیان اندیشه های ممنوع کرد و از نیاز پیشروی و دگرگونه دیدن به جهان پیرامونی گفت و چکامه ی "مشعل راه بشر" داد. در شرایط و اوضاع امروز نیز که امپریالیزم فرهنگی از هر راه ممکن تلاش می کند تا انسان ها را به پدیده مصرفی، بی خاصیت و مرده مبدل کند، در شرایطی که سرمایه داری تمام ابزارهایش را به کار می برد تا به اصطلاح جاویدانگی خود را به عنوان آخرین نظام اقتصادی_سیاسی "انسانی" در جهان جا بزند، نورانی انسان را به بیداری فرا میخواند و ممکن بودن جهان دیگری را امید میدهد:
هان اگر بیدار بود
هان اگر کوچک ستونی بر مسیرِ کوچه ی آوار بود
میتوان فریادی را بر کوه کاشت
میتوان از دشت غفلت دسته دسته لاله چید
میتوان دریایی را آواز داد
میتوان تالاب خونِ لحظه را برپا نمود
میتوان آوای رزم خفته را احیا نمود
هان اگر بیدار بود
هان اگر صدها صدا، در یک گلو
چون چوبه چوبه دار بود
میتوان خاری به چشمِ صاحبِ تکفیر  بست
میتوان اخطار شستِ باد را درهم شکست
میتوان ابر سیاه را تا پسِ خورشید راند
هان اگر بیدار بود
هان اگر یکدست
رستم واره بر آوردگاه تبدار بود
میتوان غوغایی را بر پا نمود
میتوان لب بستگان ترس را گویا نمود
میتوان بر پا نمود
میتوان بر پا نمود
میتوان، ساطوری از خشم، صفحه 178


نورانی، شاعر افشاگر
نورانی در عرصه ی فعالیت های سیاسی اش با برخی گروه های سیاسی که خود را چپ جا می زنند، به شدت درگیر بود. نورانی خوب میدانست که مدارا در برابر چپ های پوقانه یی و آنانی که به اندیشه ی انقلابی پشت کرده اند خیانت به محرومان و رنجبرانی است که سالها است داستان های رنج و اندوه شان مواد خام پروپوزل ها بوده است. درگیری سیاسی نورانی با چنین گروه ها به گستره ی شعر نیز کشیده شد. وی انجوبازان را این گونه افشا می کند و به خمپاره ی شعر می بندد:
اگر 60 تن حنا بندان
بر دامنه ی "هسکه مینه" کشته شدند
و یا در "عزیز آباد"
90 تن را در ثانیه یی کشتند
و در "زیر کوه" 59 تن دیگر،
و یا  در "زرمت"
زنان را تکه و  توته به چاه انداختند
و یا در "نادعلی"
جسد 19 تن  را به درِ حاکم شهر آوردند
و یا در "خوست"
طفلکان را به سگان لیساندند
قدر این "فرصت" را 
فقط "شیرزنی" میداند            
وقتی مدالی در "کلیفورنیا"
و یا "لندن" و "سیول" و "فلورانس"
به سینه می آویزد
چه پُر "درد"
با زبانی که عطر حجله وزان میخیزد
پای یک پرچمِ خون
گردنِ دوستی را
"خم و خم و خم" میدارد
و  همه کُشت و جنایت را
                      به مدالی می بخشد
(...)
ساطوری از خشم، صفحه 181

نورانی در جنبش روشنفکری افغانستان نه تنها به عنوان نویسنده و فعال سیاسی مطرح است بلکه در شعر و ادبیات نیز جایگاه ویژه یی دارد و فعالیت های سیاسی و ادبی وی به یقین فراموش شدنی نیست. مبارزه یی که نورانی به آن پیوست و زندگی اش را وقف آن کرد، همچنان ادامه دارد و یاران وی پخته تر و سامان یافته تر از گذشته مشعلی را که نورانی و سایر جانباختگان انقلابی روشن نگهداشتند، همچنان شعله ور نگه خواهند داشت.         



                                                      *************************
 

جای نورانی تا سال ها پر نخواهد شد




                                                                                                                                                       بریالی

فکر می کردم گذر زمان می تواند بار سنگین از دست دادن عزیزی را کمتر کند. اما شاید سالها نیاز است تا اندوه از دست رفتن داد نورانی اندکی کم شود. نورانی چندین سال معلم من بود. یکسال گذشت اما هنوز هم احساس می کنم که چند لحظه پیش به من گفته اند که نورانی دیگر نیست. شنیدن این خبر  در لحظات اول ناراحت کننده بود اما بعد از گذشت یکسال فکر می کنم این خبر بیشتر نگران کننده است تا ناراحت کننده.
نگران کننده است چون در زمانی که عده ای به جان و مال این مردم تاخته اند و به طفل و کلان این کشور رحم نمی کنند، حضور او در محافل سیاسی قوت قلبی بود برای کسانی که به دنبال نشانه هایی از سیاست مدافع حقوق مردم بودند. یکسال است که مردم رنجدیده کمتر صدایی را از رسانه های افغان در دفاع صادقانه از خود می شنوند. مردم رنجدیده در چند سال اخیر با شنیدن صدای داد نورانی قوت قلبی می گرفتند و او را مدافع خود می دانستند.
روزی با زنده یاد نورانی، سوار بر تکسی به جایی می رفتیم و در جریان راه با هم درباره مسایلی صحبت می کردیم. راننده تکسی که مرد میانسالی بود، با دقت به ما نگاه می کرد و به حرفهای ما گوش می داد. راننده تکسی با شک و تردید به نورانی گفت: "صدای شما آشناست. فکر می کنم صدای شما را خیلی شنیده ام." داد نورانی هم توضیح داد که شاید در رادیو شنیدی چون من گاهی با رادیوها مصاحبه می کنم. راننده وقتی که نام نورانی را شنید با خوشحالی و احساسات گفت: "بسیار می خواستم شما را از نزدیک ببینم. این آرزوی من بود چون هر وقت از این وطنفروشان خسته و ناامید می شوم، با شنیدن حرفهای شما به روشنفکران وطنم امیدوار می شوم." آن روز را هرگز فراموش نمی کنم که برای مدت طولانی راننده تکسی از گرفتن کرایه از کسی که او را مدافع حقوق خود و امثال خود می دانست خودداری کرد.   
نگران کننده است چون وقتی در زمان تبلیغات سیاست های زهرآگین از هر طرف برای یافتن تعریف درست و درک مسایل با مشکل روبرو می شوم، دیگر داد نورانی نیست که ابعاد گنگ مساله را برایم تشریح کند. افراد بیشماری مانند من منتظر بودند تا بدانند داد نورانی درباره مسایل روز چه نظری دارد. در روزگاری که "دهه تحول" قرار است زندگی سیاسی و اجتماعی این مرز و بوم را تغییر بدهد، جای خالی او نگران کننده است.
با گذشت یکسال فهمیدم که از دست دادن نورانی در کنار اندوهی که برجای گذاشت، نگران کننده بوده است چون  شماری از مدعیان دروغین دفاع از حقوق زحمتکشان بعد از رفتن او به شادی پرداختند چون در گمانشان دیگر کسی نیست تا روبرویشان قد علم کند و سیاست های عوام فریبانه شان را رسوا کند. 
داد نورانی رفت اما شماری از شاگردانش را می شناسم که می توانند از نگرانی از دست رفتن او بکاهند. کسانی که می کوشند مانند او صدای محروم ترین انسان های جامعه باشند. کسانی که می خواهند در کنار مردم برای رسیدن به جامعه ای انسانی و عاری از ظلم طبقاتی مبارزه کنند.



***************************

رویداد های سیاسی، اشغال و فجایع طالبان در یک سال گذشته



یک سال از درگذشت زنده یاد داد نورانی شاعر، نویسنده، آزادیخواه و انقلابی کشور ما می گذرد. وطن ما کماکان شاهد بربادی و خونریزی است که به این زودی ها هم راه نجاتی برایش سراغ نیست. در جریان یک سال گذشته مردم ستمدیده و زحمتکش ما با فجایع بی مانندی روبرو گردیده و بدترین توهین ها را متحمل شده اند. نورانی در سراسر عمرش قلم را برای روشنگری و بی نقاب ساختن به کار برد.
اکنون به مناسبت سالگرد درگذشتش نگاهی گذرا به رویداد ها و حوادث سیاسی یکسال گذشته کشور خویش می اندازیم.
در جریان یک سال گذشته، حملات طیاره های بی پیلوت اشغالگران خارجی بار ها متوقف نگردید و ده ها تن از زحمتکش ترین و فقیر ترین انسان های این سرزمین را به خاک و خون کشیدند. در اکثر این حملات بیشترین کشته ها و زخمی ها را زنان و کودکان تشکیل میدهند. به گزارش هیأت ویژه سازمان ملل در امور افغانستان، با کشته شدن بیش از 3000 غیر نظامی در درگیری‌های مختلف در افغانستان در سال 2011، شمار تلفات غیرنظامیان از سال 2001 به این طرف، به بالاترین حد رسیده است. این سازمان مجموع تلفات ثبت شده ای روستاییان را در جریان 5 سال گذشته به بیش از 11864 نفر تخمین می زند، در حالی که واقعیت به مراتب بالاتر از این را نشان میدهد.
فرو ریختن هزاران کیلوگرام از پیشرفته ترین و مرگبار ترین بم ها بر مزارع و کشتزار های کشور ما در یک سال گذشتهادامه داشته و لحظه ای متوقف نگردیده است. استفاده از سلاح های کشتار جمعی مانند موشک ها و نارنجک های دارای گاز فاسفورس سفید در ساحات مسکونی نیز در این سال در لست سلاح های استفاده شده ثبت گردیده است.
 عملیات های شبانه و "خودسر" امریکایی ها به ظاهر یکی از پر جنجال ترین اقدامات نظامی است. عملیات اخیر امریکایی ها در ولایت لوگر که باعث کشته شدن شدن 18 تن از افراد ملکی گردید، "فغان" حکومت افغانستان را "یکبار" دیگر بلند کرد و ادامۀ عملیات "خودسر" که منجر به کشته شدن غیر نظامیان بگردد را به معنی تجاوز به افغانستان تعریف نمود!
حملات انتحاری و سازمان یافتۀ طالبان که با تمسک به بربریت آنان کشور ما مورد یلغار ناتو قرار گرفت٬ از دیگر وسایل کشتار وسیع هموطنان ماست. بیشترین حملات در ولایت های کابل، قندهار، لوگر، کاپیسا، کنرها، خوست، هرات، زابل، غزنی، پروان، زابل و میدان وردک صورت گرفته و بیشتر از 95 فیصد قربانیان را توده های زحمتکش و فقیر ما مخصوصاً زنان و اطفال تشکیل میدهند. حملات ماین های کنار سرک در سال گذشته به شکل بی سابقه یی افزایش یافته و تعداد زیادی از مردم ملکی از اینطریق نیز به کام مرگ فرستاده شده است.
یکی از بدترین و بی شرمانه ترین توهین های نوع بشر، در جریان یک سال گذشته، شاشیدن عساکر امریکایی بر اجساد کشته شده ها در میدان جنگ است. این عمل به صراحت نشان داد که برای ماشین جنگی سرمایه داری هیچ حد و مرزی وجود ندارد و تحقیر و توهین در کنار تسلیحات پیشرفته به مثابه حربه به کار گرفته می شود.
این عمل غیر انسانی قسماً انعکاس در رسانه های سرکاری و وابسته به دولت های غرب انعکاس یافت، اما علل و عوامل بروز همچو رویدادها در اردوی به شدت عقده یی امریکایی چنانکه باید از دید نیرو های آزادیخواه و مبارز افشا نگردید.
«لویه جرگه عنعنوی» که تمامی اشتراک کنندگان آن را افراد وابسته به دولت کرزی تشکیل میداد، مهر تائید خود را به پای امضای پیمان ستراتیژیک با امریکا گذاشت. این لویه جرگه فرمایشی که هیچ نشانه یی از وجود و علایم استقلال خواهی و آزادی خواهی در افکار اشتراک کنندگان آن دیده نمی شد، زمینه را برای امضای پیمان ستراتیژیک فراهم نمود که به تعقیب آن اوباما و کرزی این سند را در تاریکی شب امضا کردند.
متن این پیمان با جملات مبهم و رد گم کن طوری تحریر و ترتیب گردیده که انسان های خوش باور، ذوق زده و بی خبر از همه چیز شادی مرگک شده اند و امضای آن را بزرگترین "دستاورد" یازده سال اخیر قلمداد می کنند. این خوش باوری را نیروهای وابسته به امریکا بیشتر از پیش در افکار عمومی با تبلیغات وسیع و گسترده یی رسانه یی دو چندان ساخته تا جائیکه آن را "فرصت طلایی" برای افغانستان جار می زنند. 
«خروج» نیروهای امریکایی و ناتو بعد از 2014 که با برگزاری کنفرانس شیکاگو سر و صدای آن گوش فلک را کر نمود و هر روز تبلیغات وسیع برای آن صورت می گیرد، یکی دیگر از موضوعاتی است که در جریان یک سال بیشتر از هر زمانی تبلیغ گردیده تا جائیکه تنظیم های جهادی، تکنوکرات ها، بقایای حزب منحوس دموکراتیک و جواسیس حسرت سال های زندگی با خارجی ها را که در جریان 10 سال گذشته، افغانستان را برای آنها بهشت روی زمین و برای توده های زحمتکش و ستمدیدۀ ما دوزخ روی زمین ساخته است، چنان می خورد که خواب را از چشمان حتی "ضد" غربی ترین آنها نیز ربوده است.
در یک سال گذشته٬‌ اشغالگری و فجایع طالبان کماکان ادامه دارد. سرخ و سفید شدن دولت کابل و موضع گیری های خنثی و غیر جدی احزاب و جریانات رسمی و ثبت شده در برابر عساکر خارجی و اخطار دادن های کرزی هیچ تاثیری نکرده است. امریکایی ها با قلدری از کنار  سر و صدا های آنها گذشته و همیشه نشان داده اند که برای شوخی به افغانستان نیامده اند.  


********************

برخورد علمی با مسئله زن



                                                                                                                      ملالی٬ یکتن از شاگردان داد نورانی

کشور ما در مناسبات میان مرد و زن پیچیدگی های خاصی داشته و دشواری های زیادی در عرصه های مختلف همواره زنان را تهدید می کند. مبارزه برای حقوق زن و رهایی زنان از ستم روز افزونی که بر گردۀ آنان سنگینی می کند، از شعار های روز پسندی بوده که زینت بخش سرلوحۀ اکثر سازمان ها، انجمن ها، انجوها و نهادهای به اصطلاح مدافع حقوق زنان شده و هر یکی به زعم خود در این راه تلاش می کنند.
زنده یاد داد نورانی از جمله کسانی بود که در مورد زنان و رهایی آنان از بند ستم های گوناگون دیدگاه علمی داشت. او عقیده داشت که مشکلات زنان کشور بخشی از مشکلات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جامعه می باشد که رابطه نا گسستنی با مشکلات سایر زحمتکشان افغانستان دارد و تا زمانیکه جامعه در کل از این مشکلات رهایی نیابد، زنان به تنهایی قادر به بیرون رفت از این همه مصایب و بدبختی نخواهند بود.
نورانی باور داشت که مصائب و مشکلات زنان افغان زمانی حل خواهد شد که آنان به خود آگاهی سیاسی رسیده و در کنار سایر بخش های اجتماعی و در وحدت و همبستگی با طبقات زحمتکش کشور به حقوق خود دست یابند.
او می گفت: "زنان هیچگاهی با سخاوت و الطاف دیگران و در محافل پر زرق و برق نخواهند توانست به حقوق شان دست یابند. آزادی و حق چیزی نیست که انتظار داشت تا دیگران به تو عنایت کنند بلکه حق به مبارزه و اعمال زور بدست خواهد آمد و این زمانی میسر خواهد شد که زنان به خود آگاهی و خود باوری لازم برسند."
نورانی از سازمانها و تشکلاتی که از زنان استفاده ابزاری نموده و ظاهراً با عنوان کردن حقوق زنان می خواهند به پول های کلان و اهداف کاسبکارانه برسند به شدت متنفر بود. به باور وی اینگونه تشکلات خیانت بزرگی را به زنان روا داشته و آنان را از مسیر اصلی مبارزه شان منحرف می سازند.
نورانی با نوشته هایش ترفندهایی را که باعث اغفال زنان می گردید، افشاء می کرد؛ از عناصر و افردی که در تشکلات به ظاهر "چپ" و "انقلابی" خزیده و از زنان شان به خاطر نداشتن پسر به مثابه ماشین چوجه کشی استفاده نموده و با یک درجن اولاد خود هنوز ادای رهبری این تشکلات را می نمودند به شدت انتقاد می کرد.
زنانی که با نورانی در دفتر همکار بودند به صداقت او در امر مبارزه برای دستیابی به حقوق شان باور داشتند. این مسئله زمانی به باورم تبدیل شد که بعد از مرگ زنده یاد ویژه شماره پیشرو را به دفتر بردم. همکاران وی به مجردی که از انتشار نشریۀ پیشرو آگاه شدند، برای دریافت آن هجوم آوردند، هریکی در مورد اوصاف نورانی چیزی می گفت؛ خانم مسنی که به نظر می رسید یکی از خدمه های آن اداره بود نفس زنان وارد شد، گفتمش چرا دویدید؟ به جوابم گفت "تشویش داشتم که مبادا دیر برسم و یک شماره هم دستگیرم نشود" گفتم نورانی را زیاد دوست داشتید؟ در پاسخم گفت: "مرحوم نورانی بهترین دوست، برادر و انسان خوبی بود که هرزمان به اداره می آمد با همه صمیمیت داشت و از احوال و مشکلات ما پرسان می کرد، جای نورانی را هیچ کس نمی تواند پر کند."
خلاصه هر یکی در مورد نورانی با تأثر و اندوهی که گویا عزیز ترین دوست خود را از دست داده باشند احساس خود را بیان می کردند؛ یکی از او به عنوان انسان مهربان و دلسوزی یاد می کرد که دانش خود را به خدمت دیگران قرار داده و از رهنمایی صادقانه دریغ نمی کرد؛ دیگری او را انسان فراقومی توصیف می کرد. زنی از همکاران نورانی گفت: "انسانهای فراقومی در وطن ما زیاد است اما نورانی انسانی بود که مرز جنسیتی را از بین برده بود و فرقی میان زن و مرد قایل نبود، و زنان را با نیروی واقعی شان باورمند می ساخت."
در یک کلام میتوان گفت داد نورانی انسان مبارز و وطندوستی بود که لحظه ای از درد و اندوه مردمش غافل نبود، انسان زحمتکش را دوست داشت و زندگی را برای دیگران می خواست، رنج دیگران به خصوص زنان زحمتکش را بیش از دیگران درک می کرد. با آنکه کمبود نورانی در میان همه دوستانش به شدت حس می شود، ولی اثرات آموزنده ای که او بر طیف وسیعی از همفکران، همکاران و دوستانش در نقاط مختلف افغانستان و اقشار گوناگون مردم بجا گذاشته است، حضور او را جاودانه کرده است.


************************************

کله چې د یو مبارز زړه ودرید



مراد پرتم
نن د داسې چا یاد تازه کوو چې د مینې، ایثار او سرښندنې بیلګه وه، د هغه چا یاد ژوندی ساتو چې په خپل ایمان، کلکې ارادې او وجداني غږ سره، د تیارو په وړاندې ودرید، د ټولنې او خلکو د ژوند په سرګردانه او لالهانده شیبو کې یې د داد آواز اوچت کړ او د نیکمرغه ژوند په لورې لاره یې چې د رڼایي او نورانیت لاره ده، لا نوراني کړه.
د ظلم، استبداد او ځانځاني تورو وریځو له ډیرو کلونو راهیسې زموږ د ځورول شوي ولس ژوند د بدمرغیو او ناخوالو په لومو کې را ایسار کړی دی، په داسې یو فضا او حالت کې به د ګوتو په شمیر سرښندونکي وي چې په خپل قلم او قدم سره د دغو تورو لړو په وړاندې ودریږي. د دغو سرښندونکو له شمیر څخه یو هم زموږ د ټولنې او خلکو زړه سوانده مبارز داد نوراني و چې نن یې د پرتمین او ثمر لرونکي ژوند د پای لومړنی تلین لمانځو، د هغه یاد تازه کوو او د هغه یاد ژوندی ساتو.
تاریخ ښودلې چې د ټولنې او خلکو د نیکمرغۍ د لارې او د ظلم، وحشت او استبداد پر ضد د مبارزې د لارې مخکښان او لارویان د زیږیدو او مرګ نیټه نه لري، هغوی تل ژوندي وي او یاد یې تلپاتی وي. د هغوی ژوند او یاد د هغوی په کارنامو، مقاومت، سپیڅلې عقیدې او کلک هوډ کې نغښتی وي، چې ګران نوراني هم له همدې ډلې څخه دی.
د هغه د قلم ژبه، د هغه سیاسي او ولسي تهور او د هغه وسپنیزه اراده، د هغه یاد دی، د هغه ماضي ده او د هغه راتلونکې. د تلیاد داد نوراني د قلم تیره څوکه د ظلم، وحشت، استبداد، استعمار او جهالت پر ضد وه، د هغه د قلم خوږه ژبه په وینو کې د لمبیدلي وطن او ځورول شویو خلکو د دردونو او ارمانونو انعکاس و.
د تلیاد نوراني یاد به له ظلم، استعمار، استبداد، تیارو او تیري څخه د خلکو د خلاصون او ژغورنې او د بسیاینې هنګامې لاګرمې کړي. د هغه د سپیڅلي وجدان غږ به د هیواد په کلیو او بانډو، په غرونو او رغونو، دښتو او بیدیاو کې لا انګازې وکړي.


د تلیاد نوراني یاد دې تلپاتی وي!
                                                   ******************************

نورانی نیاز بود٬ نورانی نیاز است


هیئت تحریر نشریۀ «پیشرو» و عده ای از همفکران و دوستان زنده یاد داد نورانی٬ روز پنجشنبه٬ ۲۲ سرطان٬ به مناسبت اولین سالگرد درگذشت وی بر مزارش در سمنت خانۀ قلعه زمان خان ادای احترام کردند و یادش را گرامی داشتند. قلب زنده یاد نورانی در ۲۲ سرطان سال گذشته از تپش بازماند و صدها متعلم آن انسان بزرگ را سوگوار کرد.
مطلبی که در زیر می آید توسط یکتن از اعضای هیئت تحریر پیشرو در آن گردهمایی خوانده شد.

 
 
نورانی نیاز بود٬ نورانی نیاز است

درست یک سال از درگذشت زنده یاد داد نورانی می گذرد. یک سال قبل در همین روز، مرگ یک زندگی پربار٬ متعهد٬ آگاه٬ خلاق و فداکار را از ما گرفت. درین مدت٬ دوستان٬‌ همراهان٬ همفکران و شاگردان آن عزیز٬‌ سنگینی نبود او را احساس نموده و این واقعیت را با گوشت و پوست خود لمس کرده اند که امروز تا چه اندازه به او نیاز دارند. همه با حسرت فریاد بر می آرند: کاش این انسان بزرگ و معلم خوب در کنار ما بود.
آنانی که از نزدیک با زنده یاد نورانی کار می کردند او را به آگاهی٬‌ پشتکار، خستگی ناپذیری٬ دور اندیشی، درایت و مصمم بودنش می شناختند. با آغاز زندگی سیاسی از دورۀ محصلی تا آخرین دقایق زندگی٬ او در راه تحقق آرمان خود که دفاع از منافع زحمتکشان کشور ما بود لحظه ای از تلاش باز نایستاد؛ هر چه در توان داشت در خدمت همین آرمان گذاشت و زندگی خود را وقف همین راه نمود. راهی که پر پیچ و خم است٬ سنگلاخ دارد و پر از خار است که فقط با نیروی ایمانِ محکم پیموده می شود. این خصوصیات از او چنان انسان متفاوت ساخته بود که دیگران به زودی شیفتۀ شخصیت او می شدند.
زنده یاد نورانی نه تنها از تحصیلکردگانی که تنها به منافع شخصی و خانوادگی خود فکر می کنند٬‌ فرسنگ ها فاصله داشت٬‌ بلکه انتخاب چنین زندگی را برای خود ننگ می دانست. او روشنفکر مبارز و مردمی بود و تا آخر در کنار محروم ترین افراد جامعه زندگی کرد. او با دستیابی به علم مترقی اجتماعی که بر ریشه های مصایب و آلام اجتماع مرهم می گذارد و علم رهایی زحمتکشان است٬‌ می دانست که گسستن زنجیرهای استبداد حاکم و استعمار و غارتگری وطن ما از سوی اجانب که بر جسم و جان مردم ما سنگینی می کند٬‌ از راه روشنگری٬ آگاهی دادن و مبارزۀ عملی پیگیر میسر است تا زحمتکشان و محرومان ملیونی کشور ما به رهایی٬‌ برابری و زندگی انسانی برسند. نورانی از اولین روزهای محصلی تا آخرین روزهای زندگی به این بار سنگین شانه داده بود و با کار و تلاش شباروزی می کوشید در به فرجام رساندن این امر خطیر سهم بگیرد. او تا پایان با همان شور و شوق کار کرد و عرق ریخت که در آغاز به آن عهد بسته بود.
نورانی به مردم و وطنش عشق می ورزید. او می دید که این هر دو به استثنای دورۀ نسبتاً درخشان تجدد امانی در طول تاریخ تن خونین داشته اند و قربانی صدها خیانت گشته اند. زنده یاد نورانی که در مکتب وطن پرستی و آزادی خواهی پرورده شده بود٬ می دانست که از استبداد داخلی و استعمار اشغالگران نباید انتظار ارمغانی بهتر از برباد رفتن افغانستان را داشت. وی در محکوم کردن جنگ های تنظیمی جهادی و دورۀ قرون وسطایی طالبان پیشقدم بود اما وقتی کشور ما زیر نام «مبارزه علیه تروریزم» اشغال گردید٬‌ با صراحت نوشت: استعمار بدتر از استبداد است٬ و نشان داد این حاکمیت طالبان و یازده سپتامبر نبود که پای غرب را به افغانستان کشاند بلکه بر اساس ماهیت جنگ افروزانۀ غرب و بازوی نظامی اش ناتو٬‌ باید تمامی کشورها از کشمیر تا مدیترانه در آتش جنگ افروزی ها بسوزند. چنانچه امروز پاکستان٬ افغانستان٬‌عراق٬‌ سوریه و لیبیا را به چشم سر می بینیم.
زنده یاد نورانی با زحمات شبانه روزی به جمعاوری و نوشتن داستان های درد و رنج هزاران کابلی و جنایاتی که این شهر زخمی شاهدش بوده٬ پرداخت و آن را در سوگنامۀ «کابلیان با خون می نویسند» با ایمان کامل به اینکه تبهکاران هر چه هم که از حمایت جنگ افروزان جهانی برخوردار باشند٬ روزی در آتش خشم مردم ما خواهند سوخت٬ به حیث یک سند ارزشمند تاریخی ثبت کرد. 
نورانی نقش به سزایی در تغییر اذهان عامه از طریق فعالیت ژورنالیستیک ایفاء کرد. صدها مقاله و نوشتۀ او که تمامی آنها به شکلی از اشکال در تقبیح جنایت و خیانت حاکمان و استعمارگران و در دفاع از منافع زحمتکشان افغانستان بود، او را در میان همه یگانه و مستثنی می ساخت. او در کنار نوشتن برای روزنامه ها و نشریات دیگر، نشریۀ پیشرو را به همت تنی چند از شاگردان و دوستانش بنیان گذاشت تا بتواند نقطه نظراتش را آنچنانی که خود می خواست، رُک و صریح بیان نماید.
زنده یاد نورانی مسلک معلمی را جزئی از زندگی مبارزاتی خود گردانیده بود و چراغ علم و آگاهی را در شب های ظلمانی کشور ما از شرق تا غرب با خود حمل می کرد. به همین جهت شاگردانش او را آموزگاری از نوع صمد بهرنگی می دانستند و ازین خاطر امروز از او به حیث معلم ورزیده٬‌ با پشتکار و زحمتکش یاد می کنند. زندگی ساده اش نمونۀ دیگری از شخصیت والای انسانی بود که باید از وی می آموختیم. هرچند او می توانست زندگی آسوده و مرفه ای داشته باشد اما تا آخر مثل مردمش زیست، زیرا او کسی نبود که نسبت به زندگی دوزخ آسای مردم بی اعتنا بماند.
زنده یاد نورانی در سال های اخیر زندگی پربارش از بیماری قلب و شکر رنج می برد، اما وقتی نیروی جسم اش به پایان رسید با «نیروی دل» به کار کردن ادامه داد و نمونۀ دیگری از خستگی ناپذیری خود بجا گذاشت. این انسان بزرگ بالاخره در 22 سرطان 1390 برای همیش در دل خاک خفت تا بر خاک تنش لالۀ سرخینه دمد. 

یادش گرامی باد

                                                       ***********************

کلام پیشرو



کابل می سوزد، کابل ویران می شود و خون کابلیان در میان آتش و راکت و گلوله و بم بر سنگفرش ها می ریزد. فرق ها خونین است، میخ پشت میخ بر فرق ها کوبیده می شود؛ سینه ها از درد و ماتم اندوهگین است و پستان پشت پستان بریده می شود؛ رقص بسمل، عقده های دیرینۀ تنظیمی ها را می ترکاند.
کابل به گورستانی مبدل شده است که دراکولاهای مست حلقوم نیمه مرده ها را می درند؛ ابلیس های سبز تجاوز می کنند، پاره می کنند و می کشند؛ ضجه های دختران کابل تا آن سوی عرش خدا می رسد، خاموش می شود، و جنایتکاران با قهقهه های شان فضا را مسموم کرده اند: کابل باید بسوزد!
آه! کابل سوخت، دردناک و سهمناک و غمناک سوخت. قلب ریش ریش کابل شکست، توته توته شد و 65 هزار کابلی را با حزن و اندوه به سینه کشید. کابل ویرانه ای تاریخ شد و آغاز قصه های دردناک. قصه هایی که بر زبان تک تک کابلیان جاری است و جاری خواهد ماند.
زنده یاد داد نورانی مبارز شهیر و نویسندۀ رزمندۀ کشور ما از نخستین کسانی بود که در اوج سوختن کابل در کنار کابلیان، درد سوختن کابل را با شعر و واژه هایش فریاد کرد، داد زد و جلادان را با خنجر ساطع شعرش گلو برید. او بر این همه جنایت شورید، خشمگین شد و آرزوی رستاخیز انتقام را قافیه بست.
وقتی پس از سوختن کابل به وسیلۀ جنگ سالاران و کیبل زنی طالبان و آغاز دموکراسی خونین استعمارگران به کابل آمد تا در میان مردم به کار روشنگرانه بپردازد، با دیدن ویرانه های کابل شوکه شد. به این خاطر به پای قصه های مردم این شهر نشست، با تاکسی ران قصه کرد، از کراچی وان شنید، دردهای نجار و موچی و آهنگر اشکش را ریخت و صفحۀ جدیدی از دردهای آنان را در نشریۀ «روزگاران» که مدیر مسوولش بود، رقم زد.
«کابلیان با خون می نویسند»، حاصل این همه همدرد شدن با توده های مردم است. همدرد شدن روشنفکری است که در کنار مردم برای مردم ایستاد، رزمید و قلبش برای رهایی آنان تپید. او روشنفکری نبود که به دور از میهن و توده ها، محض از زیرخانه های متروک زُنگ زُنگ کند، بلکه کسی بود که «دستی در آتش» داشت و «دستی در خون»، و همین بود که بهتر و خوبتر از همه، دردهای مردم و راه رهایی آنان را می شناخت و بهتر از همه آن ها را به تصویر می کشید.
زنده یاد نورانی در یکی از شماره های نشریۀ «پیشرو» نوشته بود: «... صفحۀ «کابلیان با خون می نویسند» که تمامی آن ها به قلم خودم نوشته شده، تصمیم دارم اگر روزی فرصت به دست آمد، آن ها را در جزوه ای به چاپ برسانم... من زحمات زیادی در ترتیب، نوشتن و پیدا کردن این سرگذشت ها کشیدم و درین مورد جز توده های مردم، حتی اعضای هیئت تحریر «روزگاران» هم سطری ننوشته و کمکم نکردند.»
نورانی دوید، زحمت کشید، به میان توده ها رفت و با قلمش «کابلیان با خون می نویسند» را ثبت تاریخ کرد. کاری که تا آن زمان هیچ نویسنده ای انجام نداده بود و نداده است. او نوشت، تصویر کرد، درد کشید و وعده داد که این قصه ها و سرگذشت ها را چاپ خواهد کرد؛ اما دریغا، قلب تپنده اش برای همیش از تپیدن باز ماند. زنده یاد نورانی به علت به پیش بردن کارهای ماندگار و سترگ دیگر، در حیاتش چنین فرصتی نیافت و عملاً این مامول را به هیئت تحریر «پیشرو» واگذار کرد که جز چند اصلاح تایپی و انشایی، تغییری در اصل نوشته ها نیامده است.  
اینک هیئت تحریر «پیشرو» به خاطر ارجگذاری به زحمات و مبارزۀ این نویسنده، شاعر و تحلیلگر رزمنده، «کابلیان با خون می نویسند» را چاپ و آن را به توده های تهیدست و زحمتکش افغانستانِ ویرانه و اشغالی تقدیم می دارد. این نوشته در حالی اقبال چاپ می یابد که حاکمان تاریخ جنایت ها و خیانت ها را از نصاب تعلیمی حذف می کنند، کشتار ادامه دارد و افغان ها هنوز درد های خود را با خون خویش می نویسند.
کاش، نورانی زنده می ماند تا سرگذشت و قصه های کیبل زنی و «حد جاری کردن»های طالبی و قتل عام های «حقوق بشری»، انگشت بری، توسط سگ دراندن، با توپ پراندن، ادرار بر اجساد، تجاوز، قتل عام ها، اسارت و چور و چپاول کنونی را که «جامعۀ جهانی» انجام می دهد؛ می نوشت، تصویر می کرد و با تاریخ خونین کشور سوختۀ ما پیوند می زد.
کاش، قلب او نمی ایستاد و انگشتانش می نوشت و تا بی نهایت می نوشت تا جنایتکاران و تجاوزگران با دیدن نوشته هایش خود را بر چوبۀ دار احساس می کردند.
                                                       ********************
                                                       ********************