صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۱ مرداد ۱۱, چهارشنبه

نورانی، تعهد در ادبیات


بهرام
داد نورانی را بسیاری از روی فعالیت های روزنامه نگاری و سیاسی اش میشناسند و گوشه ی دیگری از کارهای وی نزدشان کمتر روشن است: سرایش شعر. نورانی در کنار کارهای سیاسی و روزنامه نگاری، در شعر نیز دست توانمندی داشت و از آغاز مبارزه تا زمان مرگ، در فرصت های بدست آمده به آن توجه کرد. اما از آنجایی که مصروفیت های دست و پاگیر سیاسی زیادی داشت نتوانست آنگونه که خود آرزو داشت، به شعر و ادبیات رسیدگی کند. با اینهمه، وقتی واژه ها به سراغ انسان متعهد و انقلابی که عشق به فرودستان و رنجبران پاره ی اساسی زندگی اش است، می آید و وی را مجبور می کند تا آنها را بسراید، نمیتواند به سادگی از کنار آن بگذرد. شعر نورانی مانند فعالیت های انقلابی اش هدفمند و جانب دار بود و وی شعر و ادبیات را ابزار موثر مبارزه طبقاتی میدانست و از آن به نفع زحمتکشان بهره می برد. جایگاه اندیشه و مضمون در شعرهای نورانی بیشتر از سایر ارکان و اجزای شعری برجسته است و لذا این نوشته ی کوتاه نیز به مضمون شعر وی سر و کار دارد نه آرایه های ادبی و سازه های شکلی که از نظر سیاسی کم اهمیت تر است و در فرصت دیگری به آن پرداخته خواهد شد.
دیدگاه نورانی نسبت به شعر و شاعر مانند سایر دیدگاه هایش طبقاتی و سیاسی بود و به باور وی شاعر به عنوان روشنفکر آگاه و واژه پرداز، رسالت مهم و بزرگی برای بیداری فرودستان دارد و از این دید شعر باید روشنگر و سیاسی باشد و به گفته ی خسرو گلسرخی پرچم، خمپاره، طناب و دار باشد، نه یاوه گویی و پرنوگرافی زیر لحافی.
نورانی در مقدمه ی "ساطوری از خشم"، آخرین مجموعه ی شعری اش، شاعران را به دو دسته ی ارتجاعی و مبارز تقسیم می کند و بر شاعران ارتجاعی این گونه می تازد: " بعضی از این شاعران با بدترین حاکمیت استبداد که کاری جز تبر زدن به ریشه ی علم، فرهنگ، دانش و انسانیت ندارد، چنان جان و جگر میشوند و نظاره گر آونگ شدن سرچپه هموطنانشان بر "ناژو ها"میگردند و تابلوی ملک الشعرایی چنین دورانی  را به گردن می آویزند که گویی خون این کشال شدگان نه سرخ که چون آب کنار خیابان خاکی و گندیده است و بدینگونه به چنین نظامی شکلک بخشیده، به استمرار آن خدمت میکنند و آنرا غنیمت روزگار مینامند. این شاعران نه خود و یا شعر که خوانندگان شعرشان را هم فریب میدهند، مضمون شعر چنین شاعرانی در هر دوره یی یکسان بوده، ظاهراً نه به خسی آسیب میرسانند و نه منجی خسی از غرقاب میگردند."

نورانی، شاعر اندیشه
نورانی جایگاه اندیشه را در شعر بسیار برجسته میدانست و به این باور بود که شعر در نبود اندیشه ی مترقی و انقلابی به هذیان می ماند و کاری از آن ساخته نیست. شاعری هم که در نبود اندیشه ی سالم به سرایش می پردازد، در انزوای بیهوده یی می بافد و می لافد و سرانجام در این تنگنا می پوسد و میمیرد. 
هم اکنون در افغانستان به نرخ ارزن و ارجل "شاعر" داریم که به دلیل نداشتن اندیشه ی یک پارچه و سالم، بیشتر به انسان های مالیخولیایی میمانند تا انسانهایی که دغدغه یی دارند و شوری در سر. آنان فقط یاد گرفته اند که با اکت سیگار کشی و پوشیدن کلاه چه گوارا میتوان مبارز و شاعر شد، همین. آنان به اشاره ی امپریالیزم و ارتجاع دفتر و "کاشانه" میسازند و به باور شان تعهد دیگر به افسانه مبدل شده است و شعر باید از سیاست دور باشد، در غیر آن به کلیشه مبدل میشود. بورژوازی به گونه ی گسترده از آنان سود می برد و پولهای هنگفتی را در اختیار شان قرار میدهد تا هرچه هذیان دارند به نام "شعر" بریزند بیرون و چاپ کنند. در حالیکه خودشان هم میدانند، مردم آنرا نخوانده به آشغال دانی ها می اندازند.
نورانی در چنین شرایط و اوضاعی به جنگ شاعران بازاری رفت و شاملووار شعر را حربه ی خلق کرد.               
تو ای جلاد خون آشام
تو ای اهریمنِ بدنام
دگر مشتت
چو گُرزی بر درِ چشمان نافرمان من
                                     هرگز مکوبانی
که من از های و هوی بی معانی خداوندان نمیترسم
منم یک همنبردِ کوکب اندر عرصه ی آبی
چرا بیهوده بر آیین من زنجیر میتابی
(...)
من از تیغِ شرر کارِ  شررکاران
                                                   نمیترسم
نهال عمر من
در انفجارِ لحظه ها بر بار بنشسته
نگاهم در سکوت و گرمی صد درد
                                         بشکسته
(...)
من از شلاق و کُنده
                      در ته ی زندان
                                        نمیترسم
                                        نمیترسم 

جلاد، ساطوری از خشم، صفحات 136 و 137

در روزگاری که غرب و ارتجاع گندیدگی های سیاسی عده یی از شاعران خاین و پوشالی را به همه ی شعر و شاعر تمامیت داده و وظیفه ی شاعر را تفنن میدانند نه فعالیت سیاسی، نورانی شاعر را به مبارزه ی انقلابی فرا میخواند؛ کارزاری که او باید همیشه در پیشاپیش آن حضور داشته باشد و به
گفته ی احمد شاملو، کفن پوش شود و درد مشترک فرودستان و رنجبران باشد.
آهای !
شاعرانِ بسته به دیوار جسم خویش
از خود رها  شوید
آنسوی حلقه های رها گشته پا شوید
(...)
از خود رها  شوید
جام رهایی تا خط فریاد سرکشید
آنسو ترک، نگاه ز گریبان بدر کنید
کابوس زندگی بشر را نظر کنید

نورانی و فراخوان بیداری
نورانی مبارزه ی انقلابی را در روزگاری آغاز کرد که جهان کثیف و آلوده با لوث سوسیال امپریالیزم و امپریالیزم بود. تاریکی سایه اش را می گستراند، جنگ، تجاوز و اشغال، پولیگون، شکنجه و کشتار و بنیادگرایی تکیه کلام قرن فاسد و متروک بیست بود. نورانی در آن روزگار دست به قلم برد و شعر را ابزاری برای بیان اندیشه های ممنوع کرد و از نیاز پیشروی و دگرگونه دیدن به جهان پیرامونی گفت و چکامه ی "مشعل راه بشر" داد. در شرایط و اوضاع امروز نیز که امپریالیزم فرهنگی از هر راه ممکن تلاش می کند تا انسان ها را به پدیده مصرفی، بی خاصیت و مرده مبدل کند، در شرایطی که سرمایه داری تمام ابزارهایش را به کار می برد تا به اصطلاح جاویدانگی خود را به عنوان آخرین نظام اقتصادی_سیاسی "انسانی" در جهان جا بزند، نورانی انسان را به بیداری فرا میخواند و ممکن بودن جهان دیگری را امید میدهد:
هان اگر بیدار بود
هان اگر کوچک ستونی بر مسیرِ کوچه ی آوار بود
میتوان فریادی را بر کوه کاشت
میتوان از دشت غفلت دسته دسته لاله چید
میتوان دریایی را آواز داد
میتوان تالاب خونِ لحظه را برپا نمود
میتوان آوای رزم خفته را احیا نمود
هان اگر بیدار بود
هان اگر صدها صدا، در یک گلو
چون چوبه چوبه دار بود
میتوان خاری به چشمِ صاحبِ تکفیر  بست
میتوان اخطار شستِ باد را درهم شکست
میتوان ابر سیاه را تا پسِ خورشید راند
هان اگر بیدار بود
هان اگر یکدست
رستم واره بر آوردگاه تبدار بود
میتوان غوغایی را بر پا نمود
میتوان لب بستگان ترس را گویا نمود
میتوان بر پا نمود
میتوان بر پا نمود
میتوان، ساطوری از خشم، صفحه 178


نورانی، شاعر افشاگر
نورانی در عرصه ی فعالیت های سیاسی اش با برخی گروه های سیاسی که خود را چپ جا می زنند، به شدت درگیر بود. نورانی خوب میدانست که مدارا در برابر چپ های پوقانه یی و آنانی که به اندیشه ی انقلابی پشت کرده اند خیانت به محرومان و رنجبرانی است که سالها است داستان های رنج و اندوه شان مواد خام پروپوزل ها بوده است. درگیری سیاسی نورانی با چنین گروه ها به گستره ی شعر نیز کشیده شد. وی انجوبازان را این گونه افشا می کند و به خمپاره ی شعر می بندد:
اگر 60 تن حنا بندان
بر دامنه ی "هسکه مینه" کشته شدند
و یا در "عزیز آباد"
90 تن را در ثانیه یی کشتند
و در "زیر کوه" 59 تن دیگر،
و یا  در "زرمت"
زنان را تکه و  توته به چاه انداختند
و یا در "نادعلی"
جسد 19 تن  را به درِ حاکم شهر آوردند
و یا در "خوست"
طفلکان را به سگان لیساندند
قدر این "فرصت" را 
فقط "شیرزنی" میداند            
وقتی مدالی در "کلیفورنیا"
و یا "لندن" و "سیول" و "فلورانس"
به سینه می آویزد
چه پُر "درد"
با زبانی که عطر حجله وزان میخیزد
پای یک پرچمِ خون
گردنِ دوستی را
"خم و خم و خم" میدارد
و  همه کُشت و جنایت را
                      به مدالی می بخشد
(...)
ساطوری از خشم، صفحه 181

نورانی در جنبش روشنفکری افغانستان نه تنها به عنوان نویسنده و فعال سیاسی مطرح است بلکه در شعر و ادبیات نیز جایگاه ویژه یی دارد و فعالیت های سیاسی و ادبی وی به یقین فراموش شدنی نیست. مبارزه یی که نورانی به آن پیوست و زندگی اش را وقف آن کرد، همچنان ادامه دارد و یاران وی پخته تر و سامان یافته تر از گذشته مشعلی را که نورانی و سایر جانباختگان انقلابی روشن نگهداشتند، همچنان شعله ور نگه خواهند داشت.         



                                                      *************************
 

هیچ نظری موجود نیست: