صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

تاريخ، سير گرسنگی در ميان فروانی

( به مناسبت اول ماه می روز جهانی كارگر) 

تاريخ دفترچۀ خاطرات رنج‏های ما محرومان و ستم‏دیدگان است، اما هرگز این تومار تلخ با دستان تهی و پر آبلۀ خودمان روایت نگردیده است، بلكه خاطرات رنج‏های مان را دیگران برای ما روایت كردند. آنانی‏ كه سرنوشت شوم را برای ما رقم زدند، نام ما را نیز سیاه در تاریخ ثبت نمودند. به همین خاطر است كه اكنون ما بیشتر تاریخ امپراتوری‏ها را داریم و در كنار تاریخ امپراتوری‏ها، تاریخ تمدن‏ها را نیز داریم، اما به گفتۀ امه سزر این «تمدن‏ها با نیروی بازوان ما ساخته شد ولی در تاریخ تنها نام آن‏ها ثبت گردیده است». دیوار چین، تاج محل هند، اهرام مصر، وغیره همه و همه محصول دستان پر آبلۀ برادران و پدران بی‏نام و نشان ما اند. آری، در طول تاریخ این سرگذشت ما بود و سر گذشت اكثریتی كه رنج كشیدیم و اقلیتی كه از ما گنج كشیدند.
در روم، سپارتاكوس از تبار ما بردگان ایستاد شد و بر خدایان قدرت و ثروت شمشیر كشید؛ زیرا او نظاره می كرد بردگانی را كه همه عمر برای خدایان زور و زر تولید می‏كردند و برای پر كردن شكم‏های گرسنۀ شان مجبور می‏شدند حتا دزدی و راهزنی نمایند. بردگانی كه در تولید و تهیۀ مواد خوراكی كار می‏كردند، برای این ‏كه نتوانند از خوراكه‏هایی ‏كه خود آنان تولید می‏كردند بخورند، اربابان ‏شان وسایلی ساخته بودند كه در هنگام كار از آن استفاده می‏كردند تا از خوردن آن‏ها جلوگیری گردد. برده‏ها در حالی‏كه مواد خوراكی تولید می‏كردند، خودشان با شكم گرسنه به سر می‏بردند و نمی‏توانستند از آن استفاده نمایند. مهم‏تر از آن، برده‏های شجاع و قوی به سخت‏ترین تمرین‏های جنگی می‏پرداختند و در روزهای جشن و شادی برای لحظه‏ای شاد نگه داشتن صاحبان قدرت و ثروت با همدیگر می‏جنگیدند و همدیگر را می‏كشتند. به‏ همین خاطر سپارتاكوس به دفاع از طبقۀ مولد محروم به ‏پاخاست، ولی دیری نپایید كه او را بر صلیب ستم كشیدند و فریادی‏كه برای برابری و آزادی طنین افكن بود، خاموش گردید.
بعدها نیز عده‏ای برای دفاع از تهیدستان سخن راندند؛ علی گفت: «هیچ سرمایه‏ای انباشته نشده، مگر این‏که در كنار آن حقی پایمال شده باشد». ابوذر غفاری در مقابل خلیفه و قصر سبز دمشق ایستاد شد و گفت: «اگر این قصر را از پول خودت ساخته‏ای اسراف كرده‏ای و اگر از پول بیت‏المال است دزدی كرده‏ای». ولی دیدیم این ‏بار اشرافیت اسلامی و كاخ های هزار و یك شب بغداد، مجلل تر از كاخ فرعون مصر سر برآورد و به‏ گفتۀ شریعتی این ‏بار «تیغ، تسبیح و طلا» یا «زور، زر و تزویر» و « قصر، مسجد و ملا» همه در اختیار عدۀ معدودی قرار گرفت و در كنار استثمار و بهره‏كشی، استحمار دینی نیز افزوده شد. این بار مردم به‏ نام زكات غارت شدند و به‏ نام جهاد قتل عام. عدۀ معدودی به ‏نام خلیفۀ خداوند در قصرها به عیش و نوش مشغول شدند و در اطراف قصر نیز حلقه‏ای از ملا و مطرب صف بستند و در كنار خلیفه بهشت زمینی را تجربه نمودند.
در قرن هجده و نزده با رشد عقلانیت ابزاری در بسیاری از كشورها که تكنولوژی، صاحبان زور و زر را از نیروی بازوان ما بی نیاز ساخت، فاصلۀ ما با آنان نیز بیشتر شد. در یك طرف به گفتۀ ماركس؛ سرمایه اندوخته می شد و در طرف دیگر فقر، بدبختی، تباهی، جنایت و روسپی‏گری.
در این عصر مواد خام كشورهای استعمار زده، لشكری از تكنولوژی و «دموكراسی» و «آزادی» را به رهبری استعمارگران به‏ سوی كشورهای آنان كشاند و این‏بار به‏ نام نظام‏های دموكراتیك، دیكتاتوری پنهان سرمایه‏داران و قدرتمندان را بر ما تحمیل كردند. به گفتۀ ماركس، «انگیزۀ نهان طبعیت آدمی، یعنی گرسنگی» ما و به گفتۀ فروید، «مهر و میل جنسی» سرمایه‏داران و به گفتۀ آدلر «قدرت‏خواهی» استعمارگران، جهنمی برای ما روی زمین برپا كرد كه تا امروز در آن می‏سوزیم.
اكنون كه ما در دنیای اقلیت برخوردار و اكثریت محروم زندگی می‏كنیم، مسئولیت داریم، اما سؤال اساسی این‏جاست كه چه باید كرد و ما كه شاهد گرسنگی در میان فراوانی هستیم چه باید بكنیم. در جهانی ‏كه از یك طرف به علت فساد و غارت کشورهای تحت ستم ملیارد‏ها دالر به جیب بورژواها و شركت‏های بزرگ سرمایه‏داری می‏ریزد و از طرف دیگر در یک شب هفت صد و بیست میلیون انسان در دنیا گرسنه می خوابند، چه چیزی امكان پذیر است؟ عصری ‏كه نظام‏های سرمایه‏داری از فرهنگ و اندیشه گرفته تا هنر و همه چیز را به اشیایی برای معامله كردن و سود جستن تبدیل كرده اند، چه چیزی امكان پذیر است؟ و از همه بدتر با این نسل چه مرهمی می‏توان برای دردهای نامرهم شدۀ ‏مان ساخت؟ نسلی ‏كه دیگر در بین‏ شان نه عصیان سپارتاكوس به چشم می خورد و نه عشق جنون آمیز ماری كاترین به برابری تا با دیدن بچۀ گرسنۀ سیاه پوست دست به خودكشی بزند. اکثریت مرده، محافظه‏كار، خفته و خاموش اند.
نسلی‏ كه شاهد تورم شدید اقتصادی، گرسنگی، بیكاری، نابرابری، فقر و فلاكت و بدبختی است، ولی هیچ عكس العملی از خود نشان نمی‏دهد و عكس آن ساعت‏ها گرسنه و برهنه بر كفش و پیراهن هنرمندی خیره می شویم كه نظام سرمایه‏داری برای احمق ساختن ما آن را به‏ تن او پوشانده است، تا با خرید آن سودی بر سرمایه‏ی‏ شان بیافزاییم. با جیب خالی و دستان تهی به سر می‏بریم، از حد اقل امكانات برای زندگی محرومیم، ولی در همین شرایط غافل از دردها و محرومیتهای ما و مردم ما، ساعت ها به «میسی» و «كاكا» كف می‏زنیم و جنون آمیز هیاهو می‏كنیم. نفهمیده عكس‏های هنرمندانی را بر سر و سینه و دیوارمان می‏چسبانیم كه در پشت سر آنان غول‏های اقتصادی دنیا برای به ‏دست‏آوردن پول این «جوجه های شیطان» و « این خدای نظام سرمایه‏داری» صف بسته اند.
بدترین شرایط بهترین مبارزان را در خود می پروراند. شاید کمون دیگری از راه برسد. وقتی كارد به استخوان رسید كاسۀ صبر لبریز گردد. شاید سپارتاكوس هایی پیدا شوند و این حصار آهنین زور و زرداران كابل را فرو ریزند. شاید «یك شاخه پیدا شود تا در تاریكی جنگل به ‏سوی نور بشتابد». شاید کسانی پیدا شوند تا تاریخی را پایان بخشند كه با گرسنگی در میان فراوانی آغاز شده و تا به امروز ادامه دارد. تاریخی ‏كه اكثریت مولد و محروم با گرسنگی دست و پنجه نرم می‏کنند و اقلیت سیر و مرفه به عیش و عشرت می‏پردازند. به ‏راستی تاریخ طبقاتی چیزی نیست جز سَیرِ گرسنگی در میان فراوانی. می توان به این تاریخ پایان بخشید. می توان به دنیای بهتری كه از حركت و مبارزۀ طبقۀ كارگر و محروم به‏ وجود خواهد آمد، باور داشت و تاریخ جدیدی را رقم زد. 
نویسنده: محمد عظیم بشرمل
×××××××××××××××

هیچ نظری موجود نیست: