( به مناسبت اول ماه می روز جهانی كارگر)
تاريخ دفترچۀ خاطرات رنجهای ما محرومان و ستمدیدگان است، اما هرگز این تومار
تلخ با دستان تهی و پر آبلۀ خودمان روایت نگردیده است، بلكه خاطرات رنجهای مان را
دیگران برای ما روایت كردند. آنانی كه سرنوشت شوم را برای ما رقم زدند، نام ما را
نیز سیاه در تاریخ ثبت نمودند. به همین خاطر است كه اكنون ما بیشتر تاریخ
امپراتوریها را داریم و در كنار تاریخ امپراتوریها، تاریخ تمدنها را نیز داریم،
اما به گفتۀ امه سزر این «تمدنها با نیروی بازوان ما ساخته شد ولی در تاریخ تنها
نام آنها ثبت گردیده است». دیوار چین، تاج محل هند، اهرام مصر، وغیره همه و همه
محصول دستان پر آبلۀ برادران و پدران بینام و نشان ما اند. آری، در طول تاریخ این
سرگذشت ما بود و سر گذشت اكثریتی كه رنج كشیدیم و اقلیتی كه از ما گنج كشیدند.
در روم، سپارتاكوس از تبار ما بردگان ایستاد شد و بر خدایان قدرت و ثروت شمشیر
كشید؛ زیرا او نظاره می كرد بردگانی را كه
همه عمر برای خدایان زور و زر تولید میكردند و برای پر كردن شكمهای گرسنۀ شان
مجبور میشدند حتا دزدی و راهزنی نمایند. بردگانی كه در تولید و تهیۀ مواد خوراكی
كار میكردند، برای این كه نتوانند از خوراكههایی كه خود آنان تولید میكردند
بخورند، اربابان شان وسایلی ساخته بودند كه در هنگام كار از آن استفاده میكردند
تا از خوردن آنها جلوگیری گردد. بردهها در حالیكه مواد خوراكی تولید میكردند،
خودشان با شكم گرسنه به سر میبردند و نمیتوانستند از آن استفاده نمایند. مهمتر
از آن، بردههای شجاع و قوی به سختترین تمرینهای جنگی میپرداختند و در روزهای
جشن و شادی برای لحظهای شاد نگه داشتن صاحبان قدرت و ثروت با همدیگر میجنگیدند و
همدیگر را میكشتند. به همین خاطر سپارتاكوس به دفاع از طبقۀ مولد محروم به
پاخاست، ولی دیری نپایید كه او را بر صلیب ستم كشیدند و فریادیكه برای برابری و
آزادی طنین افكن بود، خاموش گردید.
بعدها نیز عدهای برای دفاع از تهیدستان سخن راندند؛ علی گفت: «هیچ سرمایهای
انباشته نشده، مگر اینکه در كنار آن حقی پایمال شده باشد». ابوذر غفاری در مقابل
خلیفه و قصر سبز دمشق ایستاد شد و گفت: «اگر این قصر را از پول خودت ساختهای
اسراف كردهای و اگر از پول بیتالمال است دزدی كردهای». ولی دیدیم این بار
اشرافیت اسلامی و كاخ های هزار و یك شب
بغداد، مجلل تر از كاخ فرعون مصر سر برآورد و به گفتۀ شریعتی این بار «تیغ،
تسبیح و طلا» یا «زور، زر و تزویر» و « قصر، مسجد و ملا» همه در اختیار عدۀ معدودی
قرار گرفت و در كنار استثمار و بهرهكشی، استحمار دینی نیز افزوده شد. این بار
مردم به نام زكات غارت شدند و به نام جهاد قتل عام. عدۀ معدودی به نام خلیفۀ
خداوند در قصرها به عیش و نوش مشغول شدند و در اطراف قصر نیز حلقهای از ملا و
مطرب صف بستند و در كنار خلیفه بهشت زمینی را تجربه نمودند.
در قرن هجده و نزده با رشد عقلانیت ابزاری در بسیاری از كشورها که تكنولوژی، صاحبان زور و
زر را از نیروی بازوان ما بی نیاز ساخت، فاصلۀ
ما با آنان نیز بیشتر شد. در یك طرف به گفتۀ ماركس؛ سرمایه اندوخته می شد و در طرف
دیگر فقر، بدبختی، تباهی، جنایت و روسپیگری.
در این عصر مواد خام كشورهای استعمار زده، لشكری از تكنولوژی و «دموكراسی» و
«آزادی» را به رهبری استعمارگران به سوی كشورهای آنان كشاند و اینبار به نام
نظامهای دموكراتیك، دیكتاتوری پنهان سرمایهداران و قدرتمندان را بر ما تحمیل
كردند. به گفتۀ ماركس، «انگیزۀ نهان طبعیت آدمی، یعنی گرسنگی» ما و به گفتۀ فروید،
«مهر و میل جنسی» سرمایهداران و به گفتۀ آدلر «قدرتخواهی» استعمارگران، جهنمی
برای ما روی زمین برپا كرد كه تا امروز در آن میسوزیم.
اكنون كه ما در دنیای اقلیت برخوردار و اكثریت محروم زندگی میكنیم، مسئولیت داریم،
اما سؤال اساسی اینجاست كه چه باید كرد و ما كه شاهد گرسنگی در میان فراوانی
هستیم چه باید بكنیم. در جهانی كه از یك طرف به علت فساد و غارت کشورهای تحت ستم
ملیاردها دالر به جیب بورژواها و شركتهای بزرگ سرمایهداری میریزد و از طرف
دیگر در یک شب هفت صد و بیست میلیون انسان در دنیا گرسنه می خوابند، چه چیزی امكان پذیر است؟ عصری كه نظامهای سرمایهداری از فرهنگ و اندیشه
گرفته تا هنر و همه چیز را به اشیایی برای معامله كردن و سود جستن تبدیل كرده اند،
چه چیزی امكان پذیر است؟ و از همه بدتر با این نسل چه
مرهمی میتوان برای دردهای نامرهم شدۀ مان ساخت؟ نسلی كه دیگر در بین شان نه
عصیان سپارتاكوس به چشم می خورد و نه عشق جنون آمیز ماری كاترین به برابری تا با دیدن بچۀ گرسنۀ سیاه پوست دست به خودكشی بزند. اکثریت مرده،
محافظهكار، خفته و خاموش اند.
نسلی كه شاهد تورم شدید اقتصادی، گرسنگی، بیكاری، نابرابری، فقر و فلاكت و
بدبختی است، ولی هیچ عكس العملی از خود
نشان نمیدهد و عكس آن ساعتها گرسنه و برهنه بر كفش و پیراهن هنرمندی خیره می شویم كه نظام سرمایهداری برای احمق
ساختن ما آن را به تن او پوشانده است، تا با خرید آن سودی بر سرمایهی شان
بیافزاییم. با جیب خالی و دستان تهی به سر میبریم، از حد اقل امكانات برای زندگی
محرومیم، ولی در همین شرایط غافل از دردها و محرومیتهای ما و مردم ما، ساعت ها به «میسی» و
«كاكا» كف میزنیم و جنون آمیز هیاهو میكنیم. نفهمیده عكسهای هنرمندانی را بر سر
و سینه و دیوارمان میچسبانیم كه در پشت سر آنان غولهای اقتصادی دنیا برای به
دستآوردن پول این «جوجه های شیطان» و « این خدای نظام سرمایهداری» صف بسته اند.
بدترین شرایط بهترین مبارزان را در خود می پروراند. شاید کمون دیگری از راه
برسد. وقتی كارد به استخوان رسید كاسۀ صبر لبریز گردد. شاید سپارتاكوس هایی پیدا
شوند و این حصار آهنین زور و زرداران كابل را فرو ریزند. شاید «یك شاخه پیدا شود
تا در تاریكی جنگل به سوی نور بشتابد». شاید کسانی پیدا شوند تا تاریخی را پایان
بخشند كه با گرسنگی در میان فراوانی آغاز شده و تا به امروز ادامه دارد. تاریخی
كه اكثریت مولد و محروم با گرسنگی دست و پنجه نرم میکنند و اقلیت سیر و مرفه به
عیش و عشرت میپردازند. به راستی تاریخ طبقاتی چیزی نیست جز سَیرِ گرسنگی در میان
فراوانی. می توان به این تاریخ پایان بخشید. می توان به دنیای بهتری كه از حركت و مبارزۀ
طبقۀ كارگر و محروم به وجود خواهد آمد، باور داشت و تاریخ جدیدی را رقم زد.
نویسنده: محمد عظیم بشرمل
×××××××××××××××
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر