صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

صلح با چه بهایی؟

از چندی بدینسو سروصداها و هیاهوی رسانه ای در مورد گشایش نمایندگی سیاسی طالبان در قطر و گفتگوهای مقامهای امریکایی با این گروه بیشتر شده و به نظر می رسد این بار امریکا در تصمیم اش جدی است. گروه طالبان نیز برای نخستین بار پس از ده سال جنگ با نیروهای امپریالیستی در افغانستان، آمادگی اش را برای آغاز گفتگوها با امریکا نشان داد و رسانه ها از دیدارها و مذاکراتی میان دو طرف در قطر خبر دادند. گرچه طالبان پسانتر به دلیل ناروشن بودن موضع گیری واشنگتن، این گفتگوها را به حالت تعلیق درآوردند، اما امریکا و طالبان بارها از آمادگی های مشروط برای از سرگیری گفتگوها سخن زده اند. از سوی دیگر، در حالیکه طالبان بارها تأکید کرده اند، هیچگاه حاضر به مذاکره با دولت کابل نیستند و آن را دست نشانده و مزدور بیگانگان می دانند، دولت پاکستان که در گذشته تلاش های مصالحه ی کرزی را سبوتاژ کرده و مانع دسترسی رهبران طالبان به دولت افغانستان شده است، این بار ظاهراً چراغ سبز نشان داده و بر رهبری گفتگوها از سوی افغانها تأکید دارد. با اینهمه، دست از جنگ کشیدن طالبان و پیوستن به روند صلح، مانند هر معامله ای بده و بستان هایی دارد که در کنار برخی مسایل دیگر، «گفتگوهای صلح» را مسئله آفرین کرده است. پرسش های اساسی اینهاست: چه کسی یا گروهی به روند صلح می پیوندد؟ طالبان در بدل مصالحه چه می خواهند؟ آیا همه چیز را باید قربانی صلح کرد؟ صلح بدون عدالت چه معنایی دارد و می تواند دایمی باشد؟ صلح حالا چرا؟ و همین گونه پرسش های دیگر.
تاکنون خبرها و گزارشهای گوناگونی در مورد اینکه طالبان در بدل دست از جنگ کشیدن چه میخواهند نشر شده است. برخی گزارشها حاکی از آنست که طالبان میخواهند تا جنوب افغانستان به آنان واگذار شود. گزارشهایی نیز منتشر شده که طالبان با رد قانون اساسی افغانستان گفته اند، از حکومت کرزی پیروی نخواهند کرد. هنوز روشن نیست که امریکایی ها سرانجام به این نه گفتن های طالبان چه پاسخی خواهند داد، اما آنچه تجربۀ تاریخی نشان میدهد، امریکا به دنبال منافع راهبردی خود است و در صورت رسیدن به آن، از هیچ معامله ای دریغ نمی کند. همکاری امپریالیزم امریکا با فاشیست ترین و دیکتاتورترین دولت ها و رژیم های منفور در سراسر جهان، دلیل استواری برای اثبات این ادعا است. حالا از نظر امریکا اگر با تجزیۀ افغانستان، فاجعۀ بزرگی بر سر مردم این کشور می آید، بیاید، و یا هم اگر با روی کار آمدن دوبارۀ امارت اسلامی طالبانی، دُره های بیشماری بر تن رنجبران افغان کشیده و زنان و دختران زیادی سنگسار میشوند، شوند. طالبان گروه جنایت پیشه ای است که در زمان حاکمیت اش در افغانستان و پس از آن، بدترین جنایت ها و بیدادگری ها را مرتکب شد و می شود. دست بریدن و سرزدن ها، سنگسار زنان، ایجاد فضای اختناق فرهنگی و برخورد کور و فاشیستی با آزادی بیان و دموکراسی، سلب کوچکترین حقوق مدنی و انسانی، کشتار بیرحمانۀ افراد ملکی در حمله های انتحاری و تروریستی، و... طالبان را در کنار سایر رژیم ها و گروه های مخوف و توتالیتر تاریخ قرار داده است. بنابر این آشتی با چنین گروه تبهکار در کنار جنایت ها و خیانت های قبلی، جنایت فراموش نشدنی دیگری بر فرودستان و رنجبران افغان است که قربانی نخستین حملات تروریستی و فاشیزم طالبان اند.
آیاباید به این تبهکاران فاشیست «برادر ناراضی» خطاب کرد و از آنان خواست که به «آغوش وطن» برگردند تا در کنار برادران جهادی شان بار دیگر بر چوکی وزارت ها بلمند، هرچه در توان دارند ستم روا کنند، از نیروی کار، عرق و خون فرودستان و کارگران بلندمنزل بسازند، ثروت بیاندوزند و فساد کنند؟
صلح با عدالت: آنچه هر صلحی را دایمی و همیشگی میسازد، تأمین عدالت و به محاکمه کشاندن جنایتکاران جنگی و زمامداران فاسدی است که سبب بربادی و تباهی مردم شان شده اند. در افغانستان نیز جنایتکارانی که بیش از سه دهه قدرت طلبی های هار و هیستریک شان سبب کشته و معلول شدن ملیونها شهروند افغان شده و زیان ها و خسارات جبران ناپذیری به اقتصاد، فرهنگ و سایر عرصه های سیاسی و اجتماعی افغانستان وارد کرده اند و این روند همین اکنون نیز در جریان است، باید در دادگاه صحرایی فرودستان به سزای آنچه کرده اند برسند؛ در غیر آن، اگر هر گروه و فردی که گذشتۀ جنایتباری دارد، به یکبارگی بخشیده شود، آنهم از سوی بیگانگان و دولت پوشالی ایکه کمترین مشروعیت واقعی توده های فرودست افغانستان را که نودوپنج درصد شهروندان این کشور اند، ندارد، دیگر باید کفن عدالت را دوخت و کارنامۀ سیاه طالبی را نیزبه گونۀ جنایت های هولناک تنظیم های جهادی از کتابهای درسی حذف کرد و نامش را گذاشت «تأمین وحدت ملی» و بر دروازۀ هر نهادی با خط درشت نوشت: عدالت را جای دیگری جستجو کنید، اینجا افغانستان است!
شهروندان افغان مانند سایر انسانها حق دارند آزادانه زندگی کنند، فرصت آزادانه اندیشیدن داشته باشند، حقوق انسانی شان رعایت شود و کسی به جرم داشتن اندیشۀ خلاف فکر و دیدگاه معمول جامعه محاکمه نشود.
صلح با چه ابزاری؟ حکومت برای پیشبرد برنامۀ مصالحه، «شورای عالی صلح» را ایجاد کرده است. در ترکیب این شورا و در رأس آن کسانی قرار دارند که مردم از تاریخ سیاه جنگ های تنظیمی آنان خاطره های دردناکی دارند. اینان کسانی اند که زمانی در کشتار کارگران، مردم رنجدیده و فقیر افغانستان دست داشته و هنوز هم به نحوی با خون و آبروی رنجبران معامله می کنند. طالبان نیز به این شورا روی خوشی نشان نداده و ربانی، رییس آن را ترور کردند و ظاهراً گروه دیگری، رحمانی را نیز از سر راه برداشت.
تصامیم و برنامه های «شورای عالی صلح» نیز مانند سایر کمیسیون ها، شوراها و کمیته های نمایشی حکومت پوشالی به روی کاغذ باقی مانده و جز مصارف گزاف پولی که از سوی کشورهای خارجی همراه با بم، سلاح، مواد انفجاری و تروریزم به افغانستان سرازیر می شود تا هرچه بیشتر کشور را زیر بار وام هایشان خم کنند، کاری از آن برنیامده است.
در حالیکه گروه طالبان دولت کابل را وابستۀ امریکا دانسته و از گفتگو با آن و شورای ساخته و پرداخته اش خودداری می کند، توقعی نمی رود که «شورای عالی صلح» آنهم با چه ترکیبی، بتواند برای برقراری صلح و ثبات در افغانستان کاری کند. افزون بر اینها، تعیین صلاح الدین ربانی پسر برهان الدین ربانی به حیث رییس «شورای عالی صلح»، فردی که فاقد نفوذ سیاسی در افغانستان است، هرچه بیشتر این شورا را نمایشی ساخته و طالبان با حمله های هماهنگ و بی سابقه ی بیست و هفت حمل بر شماری از مراکز مهم دولتی و دیپلوماتیک در شهر کابل و شماری از ولایت ها که ده ها تن را به شمول یک کارگر تهیدست در تعمیر در حال ساخت بورژواها در کابل، کشته و زخمی کرد، این مقام نمایشی را به صلاح الدین ربانی تبریک گفتند.
آشتی، حالا چرا؟  با گذشت بیش از ده سال جنگ امریکا در افغانستان و مصارف هنگفت مالی، میزان نارضایتی شهروندان امریکایی از جنگ افغانستان به شدت افزایش یافته است و باراک اوباما که قصد اشتراک دوباره در انتخابات آیندۀ ریاست جمهوری امریکا را دارد، به شدت تلاش می کند تا برنامه مصالحه در افغانستان عملی شود و ثبات نیم بند در این کشور روی کار بیاید، تا وی بتواند از نظر تبلیغاتی سود بیشتری در انتخابات ببرد. از همین سبب است که همواره بر خروج سربازان اش از افغانستان تأکید می کند و تلاش دارد از هر جهت ممکن به جنگ در کشور پایان دهد. وی در نخستین سخنرانی اش در سال جدید میلادی، با صراحت اعلام کرد: زمان آن فرارسیده تا تمام مسوولیت ها به حکومت کابل سپرده شود و امریکا به ماموریت جنگی اش در افغانستان پایان دهد. اما به گفتۀ وی، هزاران سرباز امپریالیستی همچنان در کشور باقی میمانند و خلاف ساده انگاری های روشنفکران بازاری، امریکا با ایجاد پایگاه های دایمی در خاک افغانستان به گونۀ درازمدت خواهد ماند و تلاش می کند تا گروه طالبان نیز در بدل سهمگیری در قدرت، به حضور درازمدت نیروهای امپریالیستی در افغانستان صحه بگذارد، تا حلقۀ بردگی و اسارت هرچه بیشتر بر گلوی افغان ها تنگ تر پیچیده شود.
هدف امریکا از راه اندازی روند صلح در افغانستان، این نیست که آیندۀ روشنی برای کشور تضمین شود و دولتی مبتنی بر دموکراسی و حقوق بشر ایجاد گردد. هدف امپریالیزم امریکا حفظ دولت وابسته در کابل و تأمین ثبات به هر بهایی که باشد در افغانستان است. حال اگر این دولت متشکل از جنایتکاران تنظیم های جهادی باشد، طالبانی باشد یا گلبدینی و یا هم از سوی یک تکنوکرات خود فروخته رهبری شود، برای امریکا فرقی نمی کند. مقامهای امریکایی و غربی بارها تأکید کرده اند که هدف از لشکرکشی آنان به افغانستان این نبوده و نیست که در این کشور دولتی همانند دولت های اروپایی ایجاد کنند، گویی شهروندان افغان حق زندگی کردن به سبک اروپایی و غربی را ندارند. ایدیولوگ های سرمایه داری، سالها پیش این مسئله را با طرح تیوری نسبیت فرهنگی تیوریزه کرده اند و بر مبنای این نظریۀ امپریالیستی، جامعۀ افغانی شایستگی رسیدن به آن مرحله ای از تکامل تاریخی را ندارد.
باری، با ادغام طالبان در ساختار سیاسی و امضای پیمان استراتژیک میان کابل و واشنگتن، شاید امنیت در کشور تاحدی برقرار شود، ولی خشم و انزجار فرودستان که به تدریج اوج خواهد گرفت، در چهره های پخته تر و تازه ای وارد میدان خواهد شد که در صورت وجود احزاب نیرومند انقلابی و پیشاهنگ، به جنبش رهایی بخش گسترده ای مبدل میشود که نه تنها افغانستان بلکه منطقه را فراخواهد گرفت. آن روز خواب خوش امپریالیزم به کابوس ترسناکی مبدل خواهد شد و ویتنام دیگری از راه خواهد رسید.  

هیچ نظری موجود نیست: