صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

سرمایه و مناسبات کجدار و مریز امریکا و چین

موجی تازه ای از تنش میان دو کوریای شمالی و جنوبی پس از شلیک صد توپ از سوی کوریای شمالی به جزیره ای مربوط به کوریای جنوبی، بار دیگر پرده از تخاصمی برداشت که گاه و بیگاه در مناسبات امریکا و چین ظاهر می گردد. این ماجرا اندکی پس از سفر پر هیاهوی بارک اوباما به هند، اندونیزیا و کوریای جنوبی به وقوع پیوست. پس از خاتمه جنگ سرد و بخصوص به دنبال روی کار آمدن حکومت نئوکان های ملیتاریست در امریکا به سردمداری جورج بوش، امریکا بی وقفه تلاش ورزیده است تا با فروش لگام گسیخته تسلیحات از یکسو بازاری برای صنایع سلاح سازی امریکا بیابد، و از سوی دیگر هند را در مقابل چین که بی تردید قدرت برتر منطقوی است، تجهیز کند؛ امریکا درین راستا قرارداد تازه ای به ارزش ده ملیارد دالر با هند بست که عمدتاً حاوی فروش اسلحه به این کشور فقیر است. پیش ازین، جورج بوش پیمان تبادل دانش و سوخت هستوی را با هند امضا کرده بود.

اگر چه چین با پیروی از سیاست خزنده و محتاطانه اش، خویشتنداری نشان می دهد، اما امریکا با اعزام ناو هواپیمابر یو اس اس جورج واشنگتن با هفتاد و پنج جت جنگی و شش هزار پرسونل نظامی مستقر بر عرشه اش به آبهای دریای زرد در غرب دو کوریا، در حالی کوشیده است به آتش تنش میان دو کوریا دامن بزند که چین می خواهد با دعوت جلسه اضطراری کشورهای دخیل ظاهراً تنش زدایی کند. اگر چه درین میان ایالات متحد امریکا توانسته با استفاده از ماشین بی در و پیکر تبلیغاتی اش کوریای شمالی را مسوول افزایش تنش معرفی کند، اما کوریای شمالی پیشاپیش از ادامه تمرین نظامی مشترک امریکا با کوریای جنوبی در آبهای متنازعه اظهار نگرانی کرده بود، و بار دیگر هشدار داد که امریکا و کوریای جنوبی با نقض یک ملی متر حریم آبی کوریای شمالی، جواب دندان شکن خواهند گرفت. پیش ازین هم کوریای شمالی در جریان سفر ساینسدان های اتمی امریکا، به امریکا تفهیم کرد که در نیروگاه هستوی یانگ بیون راکتور غنی سازی یورانیم دارد. 

آنچه در شبه جزیره کوریا می گذرد، در واقعیت امر فراز و نشیب مناسبات پیچیده امریکا و چین است که از یکسو سرمایه سرنوشت هر دو را به هم پیوند داده و از سوی دیگر سرمایه آنها را در مقابل هم قرار داده است. این دو کشور دارای روابط تجاری وسیع و پر شاخ و پنجه است؛ حجم صادرات چین به امریکا بیش از سه صد ملیارد دالر است و حجم صادرات امریکا به چین به بیش از هفتاد ملیارد دالر می رسد. چین با آهنگ رشد اقتصادی نزدیک به ده درصد در طی سه دهه گذشته رشد چشمگیر داشته است و به یکی از بزرگ ترین صادرکنندگان جهان درآمده است. هرچند چین توانسته است با عبور از سد جاپان به دومین اقتصاد جهان مبدل گردد اما اقتصاد نزدیک به ده تریلیون چین در برابر تولید ناخالص ملی امریکا که از مرز چهارده تریلیون می گذرد، تفاوت فاحش چین با امریکا را به خوبی نشان می دهد. 

چین در ضمن مشتری اصلی برخی از شرکت های تولیدی امریکایی است؛ چین با خرید 150 بال طیاره بوئینگ بزرگ ترین مشتری شرکت بوئینگ، بانفوذترین شرکت در لابی های قدرت امریکا، و تولیدکننده بمب افکن های ب-52 و ناوگان هواپیمابر و موشک های کروز است. از همینجاست که پیچیدگی مناسبات و عشق توأم با نفرت امریکا و چین آغاز می شود. چین همچنین کشوری با بیشترین ذخایر ارزی در بانک های امریکا است که سپرده هایش در بانک های امریکا از حد یک تریلیون دالر می گذرد؛ اما آنچه چین در عوض به دست می آورد، دالرهایی است که کلید چاپش در دست امریکاست، و با چاپ شدن هر نوت دالر، ارزش خود را از دست می دهد. این امر اگر از یک سو نمایانگر وابستگی رو به افزایش اقتصادی بین دو کشور است، از سوی دیگر نشان می دهد که سکان رهبری این مناسبات در دست امریکا است. 

گذشته رویارویی چین و امریکا به اوایل دهه 1950 می رسد که امریکا پس از سه سال جنگ خونین دو کوریا در حالی در برابر چین مجبور به عقب نشینی شد که توان و ساز و برگ نظامی اش در مقایسه با چین 1:10 بود. از آن زمان به بعد، مناسبات چین با امریکا تا زمانی خصمانه بود که تغییر در رهبری شوروی و اقدامات درگیری های مرزی و حمله احتمالی به چین، این کشور را در وضعیت دشوار قرار داد. اگر چه چین به رهبری مائوتسه دون بر سر اصولش معامله نکرد، اما برای مهار ایجاد موازنه در برابر قدرت شوروی، مجبور به جبهه گیری در برابر شوروی و نزدیک شدن به امریکا شد که از جنگ ویتنام تکه تکه و زخم خورده بیرون آمده بود. در پی درگذشت مائو، چوئن لای و چوته در 1976، و احیای گام به گام سرمایه داری به دنبال اصلاحات مدرنیزاسیون چین به رهبری دن سیائو پن، تخاصم ایدیولوژیک چین و امریکا جایش را به رقابت و کشمکش بر سر غارت کشورهای دیگر داد اما به نحوی که بی تردید سهم شیر از آن امریکاست.
چین که در دو دهۀ اخیر رشد اقتصادی چشمگیر داشته است طوری آهنگ رشدش در بخش اعظم دهه گذشته دو رقمی بوده است، اما ایدیولوگ های سرمایه داری اعتبار این رشد را به سیاست درهای باز دن سیائو پن نسبت می دهند. پس از تحولات 1976 و انحراف دولتمردان چینی از سوسالیزم، چین آرام آرام از محاصره اقتصادی کشورهای غربی بیرون آمد و شریک عمده اقتصادی غرب و بخصوص امریکا شد. درین میان عواملی هم به سود چین کار کرد مثلاً فراوان بودن نیروی کار جوان و ارزان چین، و این واقعیت که چین تنها با داشتن بازار داخلی خویش باز هم یک ششم بازار جهان را در اختیار دارد در حالی که تولیدات ارزان هم این کشور را به بزرگ ترین صادرکننده جهان مبدل کرده است. 

اکثراً این بحث مطرح بوده است که چین تا سال 2030 با پیشی گرفتن از امریکا بزرگترین اقتصاد جهان خواهد شد. در حال حاضر، چین بیشترین تعداد ملیاردرهای جهان را دارد و به سرعت بازارهای مواد خام و بخصوص نفت و گاز آسیای میانه، روسیه و ایران را در اختیار می گیرد و با وجود حضور «جامعه بین المللی» باز هم بزرگ ترین سرمایه گذاری تاریخ افغانستان که از شرکت ام سی سی چین است. 

کشوری که قرار است بزرگ ترین اقتصاد جهان شود، با مشکلات متعددی هم دست و پنجه نرم می کند، مثلاً این که باید بخش اعظم مواد خام و بخصوص سوخت و انرژی مورد ضرورتش را از خارج وارد کند (چین پنجمین تولیدکنندۀ نفت است، اما با مصرف ده درصد نفت جهان، دومین مصرف کننده بزرگ نفت است)؛ اقتصادش به شدت به اقتصاد امریکا وابسته است؛ تولیدات صنعتی اش عمدتاً پیش پا افتاده است از قبیل برس دندان و کریم برگ و بازیچه اطفال، صادرات تسلیحاتی اش محدود است (امریکا تنها در یک مورد، قراردادی به ارزش 60 ملیارد دالر فروش اسلحه با عربستان بست)، و یا اینکه بتواند برای آب کردن تولیدات تسلیحاتی خویش جنگ افروزی کند؛ با کشورهای متخاصم، همسایه است (به ویژه هند و جاپان)؛ در محاصره پایگاه های نظامی امریکا است؛ سطح رشد نیروهای مولده اش با کشورهای غربی اصلاً قابل مقایسه نیست؛ به جز چند شهر بزرگ مثل شانگهای و پکن، چین عمدتاً روستایی است؛ برخلاف ایالات متحد که امریکای جنوبی دربست در اختیارش است، چین زمینه غارت کردن را ندارد؛ گذشته ازین باید برای دردسرهایی که امریکا برایش از بابت تبت و تایوان ایجاد کرده است، چاره سنجی کند.

چین همچنین باید مسایل داخلی خویش را حل کند، مثلاً اینکه پنجاه فیصد ثروتش در ساحل شرقی و عمدتاً در شهر شانگهای متمرکز شده است، در حالی که تنها 35 درصد نفوس درین منطقه زندگی می کند، این امر زمینه ساز تضاد حاد میان شهر و روستا شده است.

اما درین میان، آنچه که زمینه اعتبار نسبی برای چین فراهم کرده است، شاید هم نداشتن کارنامه ای باشد که با راه اندازی صدها کودتا در امریکای جنوبی، هیروشیما و ناگاساکی، افکندن هفت ملیون بمب بر شهر و ده ویتنام و کمبودیا و به کام مرگ فرستادن بیش از دو ملیون ویتنامی، توحش گوانتانامو و ابوغریب، و بگرام و جنگ های ویرانگر افغانستان و عراق سیاه شده است و امریکا آن را با خود یدک می کشد.


هیچ نظری موجود نیست: