صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

كنفرانس ليسبون؛ حد وسط دو دهة گذار و استقرار

ستراتیژی هایی که کشورهای بزرگ سرمایه داری جهت استقرار نیرو و یا به خاطر هر سودی در جهان طرح می کنند، عموماً دارای مراحل خاصی اند که اکثر برای هر مرحله، ده سال یا یک دهه را در نظر می گیرند. بعد از ختم هر مرحله، مرحلۀ بعدی آغاز و پیاده می گردد. کنفرانس لیسبون نیز بر انجام مرحلۀ اول تهاجم نیروهای امریکایی و متحدان غربی آن در افغانستان مهر پایان گذاشت و برای ده سال دیگر راهکار جدیدی را جهت استقرار درازمدت وضع نمود. به این خاطر نشست لیسبون برای افغانها بسیار با اهمیت بود و ضروری است توده های افغانستان بدانند که چرا اوباما تأکید بر «خروج» نیروهای امریکایی در 2011 از افغانستان دارد. آیا این «اعلان» و «تأکید» او واقعی است؟ اصلاً خروج نیروهای امریکایی از افغانستان چه معنی دارد؟ «پیشرو» درین جا کوشش می کند تا جواب درخور برای این همه پرسش ها ارائه دارد.

این که یازدۀ سپتامبر توسط القاعده سازماندهی شد یا در پس پشت آن دست قدرتمند سازمان سیا و سازمان های دیگر استخباراتی خود امریکا قرار داشت تا حال با پرسش ها و بحث های بسیاری روبرو بوده و پاسخ قاطع خود را نیافته است، اما بسیاری از تحلیلگرانی که وابستگی  به غرب ندارند و یا در چشمک زنی با غربی ها قرار نگرفته اند، این حادثه را  زیر سر سازمان سیای امریکا دانسته، دلایل بسیاری برای اثبات این ادعا گفته اند که تکرار همه از حوصلۀ این نوشته بیرون است، اما یک جملۀ ابومحمدالیبی نعمان بن عثمان که در نامۀ سرگشاده ای، اسامه بن لادن را مورد عتاب و خطاب قرار داده و درین روزها از طریق رسانه های همگانی پخش می شود، ذکر آن درین مورد لازمی است: «شما حقایق بسیاری را در استدلال من دیدید که القاعده و حرکات خشونت بارش یک ناکامی مطلق بود، با آنهم شما گفتید یک عملیات دیگر روی دست است و توانایی متوقف کردن آن را ندارید. شما در صبح 11 سپتامبر 2001 حوادث غیر قابل توقف را...»، این «عملیات دیگر» که اشاره ای مستقیم الیبی به یازده سپتامبر است، چگونه بود که متوقف کردن آن از توانایی اسامه خارج بود؟ پس این توقف را کی و یا چه تشکیلاتی کرده می توانست؟ سازماندهی القاعده در سال های دهۀ هشتاد میلادی در پشاور چگونه صورت گرفت؟ وقتی عبدالله عزام سرکشِ فلسطینی در تهکال منفجر شد (اکثر صاحب نظران آن زمان، آی اس آی را سازمانده این قتل می دانستند) و به دنبال او اسامه سالها در پشاور فعال بود، القاعده را تشکیل داد و در داخل پشاور و کنار مرز افغانستان و پاکستان غندهای زیادی را ایجاد و موفق به کنترول یک صد هزار عرب جنگجو، میان سالهای 82 تا 92 میلادی در پاکستان و افغانستان شد و سی آی ای و آی اس آی که در آن زمان به هر کاری نظارت و مداخله داشتند، به این همه فعالیت ها چون ناظر بی طرف نگریستند؛ اسامه در جنگ علیه شوروی ها به «قهرمانی» رسید و یکباره بعد از فروپاشی اتحاد شوروی القاعده تروریست شد و غیره، پرسش های بسیاری را بر انگیخت که تا حال لاجواب مانده  اند. 

اما ایالات متحدۀ امریکا بعد از فروپاشی اتحاد شوروی در 1992 میلادی، یکباره غافلگیر شد. این فروپاشی آن قدر به سرعت انجام گرفت که حتی گورباچف مجری این فروپاشی  هم مات و متحیر ماند و نمی دانست که چگونه آن را توجیه نماید و برای خودش که در میدان مانده بود، جایی دست و پا کند. اما سیاستدانان و ستراتیژیست های امریکایی که مدتی قبل به ضعف ها و مریضی های مزمن اقتصادی اتحاد شوروی پی برده بودند، این بار عوض اینکه خود را بیشتر در افغانستان به عنوان ابزار ضربه بر اتحاد شوروی مصروف نمایند، در خود شوروی و این که چگونه یلتسن را بر اریکۀ قدرت سوار کنند و بعد از فروپاشی، چگونه برای «مراسم دفن» او آمادگی بگیرند و چگونه «فاتحه» اش را بخوانند، منهمک شدند. این بدان معنا نیست که عده ای در افغانستان به فرق فرقِ خود می زنند که امریکا بعد از سقوط دولت نجیب افغانستان را «فراموش» کرد. امریکایی ها «به حق» مدتی برگ ها را سر جایشان مانده و به اصل کُنده چسبیدند. افغانستان در جریان فروپاشی اتحاد شوروی برای امریکایی ها واقعاً برگی به حساب نمی آمد، به این خاطر شاریدن کندۀ شوروی برای شان در اولویت قرار گرفت و بدان مصروف شدند. 

امریکایی ها بعد از فروپاشی اتحاد شوروی که موازی با آن پیمان ورشو هم پاشید و اکثر کشورهای اروپای شرقی نه تنها شامل پیمان ناتو شدند، که با این پیمان تسلطش را بر اروپا  نگهداشت و شرق اروپا را نیز در سیطرۀ خود در آورد. اما تسلط آن بر آسیا از جدی ترین و عاجل ترین برنامه هایی بود که باید هرچه زودتر به اجرا در می آمد، چون قارۀ طلایی آسیا بیشترین مواد خام از هر جنس، مخصوصاً نفت و گاز را در سینه داشت، گسترده ترین بازارهای جهان را در خود داشت که محل کلانی برای سرمایه گذاری کمپنی های کالایی امریکا و متحدان آن به حساب می آمد و بیشترین نیروی کار جهان در آسیا زندگی می کردند. در این قاره رقبای فردای امریکا چون روسیه، چین و هند قرار داشتند و کشورهایی دارای تسلیحات اتومی (روسیه، چین، هند، پاکستان، اسراییل و بالاخره کوریای شمالی و ایران) در این قاره سنگر گرفتندکه تضادها و هماهنگی های قدرت های بزرگ جهان را در این قاره گره می زد. لذا برای اینکه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، امریکایی ها یکه تاز و بی رقیب بمانند و حرف آخر را در اقتصاد و سیاست جهان بزنند، باید حضور قوی و نیرومندی در این قاره می داشتند.  

برای امریکا مهمترین نقطه در آسیا، شرقمیانه بود تا جاییکه جیمی کارتر زمانی پیشبینی نموده بود که وقوع جنگ سوم جهانی فقط بر شرقمیانه ممکن است، زیرا امریکا در این منطقه با هر وسیله ای باید از منافعش دفاع کند که اشارۀ مستقیمی به استعمال سلاح ذروی داشت. امریکا که اسراییل را به عنوان نیرومندترین متحد خود در شرقمیانه کاشته و سبز کرده، هرگز به این معنی نیست که او بیشتر ازاین خواهان انحصارش بر این منطقۀ زرخیز نباشد. به این صورت تجاوز عراق برکویت که اگر با تشویق عمال پشت پردۀ امریکا در 1992 همراه نبوده باشد، موهبتی برای آن کشور بود که با عملیات توفان صحرا از «حقوق» و «حاکمیت ملی» کویتی ها دفاع نمود و زمینۀ استقرار 40 هزار نیروی نظامی اش را در ظهران عربستان سعودی (بزرگترین تولیدکنندۀ نفت جهان) و 30 هزار دیگر را بر مرزهای کویت با عراق مساعد ساخت. این مصروفیت های امریکا و اردوی امریکا هرگز ناسنجیده و تحمیل شده نبود و چون برخی از نویسندگان «دانشمند» ما حوادث و تسلسل تاریخی را یا نمی توانند، ببینند، یا از پیوند زدن آنها معذور اند و یا ریگی در کفش دارند، لذا به فوریت آنان را عصبیت فرا می گیرد و فریاد می زنند که «چرا امریکا در آن سال ها ما را فراموش کرد» در حالیکه با کمی تعمق پی خواهند برد که امریکا هرگز آنان را فراموش نکرد. امریکا که در آن زمان چنین مصروفیت های عاجل و بالفعلی داشت، در ستراتیژی هایش کار افغانستان را سنجیده و به ترتیب و ردیف در ویترین مصونی گذاشته بود تا به موقع بدان عمل کند.  

امریکا بالاخره در اکتوبر 2001 با تمسک القاعده، اسامه و یازده سپتامبر تهاجم بر افغانستان را آغاز کرد و آرام آرام قوایش را به 11 هزار نفر رساند که حال از مرز 120 هزار گذشته است. امریکا وقتی به افغانستان آمد که از 1957 (تدویر لویه جرگه در زمان صدارت داوودخان و سر آغاز خرید تسلیحات از شوروی) به بعد کاملاً به دُم اتحاد شوروی چسبیده و امریکا با تشکیل مثلث دفاع پاکستان، ایران و ترکیه در مقابله با نفوذ شوروی ها به جنوب، افغانستان را کاملاً در سایه و حتی مشت اتحاد شوروی قرار داده بود. با سقوط امارت طالبی، در افغانستان نه دولتی وجود داشت و نه طیف های گسترده از «یارانی» که بر آنان سرمایه گذاری می کرد لذا مجبور بود که برای رسیدن به هدف اصلی (استقرار سه یا پنج پایگاه دایمی در افغانستان) ده سال اول را به عنوان دوران گذار تعیین نماید. درین دهسال باید در افغانستان جنگ می بود، در این جنگ  باید برای ناتویی که بعد از ختم جنگ بالکان بیکار مانده بود وظیفه تعیین می شد، افغانستان محلی برای آزمایش تسلیحات برخی از کشورهای مهاجم قرار می گرفت تا بازارهای فروش تسلیحات خود را رونق می دادند، پول های کلانی به مصرف می رسید، روحیۀ اقتصاد بازار نزد مردم افغانستان القا می گشت، نقش بخش خصوصی و انجوها بالا می گرفت، مدیران جدید با افکار بازار و دموکراسی لیبرال جذب و پرورش می یافتند، جنگسالاران کنترول و در نهادهای قانونی جابجا و «قانونی» می شدند، کار رسانه ها بالا می گرفت، اردو و پولیس جدید با فکر جدید سازماندهی می گشتند و بالاخره تعداد نیروهای شان به حد امروز می رسید. 

این دهسال در اکتوبر 2011 ختم می شود و در جولای 2011 مرحلۀ دوم یا دهۀ دوم این ستراتیژی آغاز می گردد. این آغاز با تسلیمی امنیت به نیروهای افغان و استقرار دولت جدیدی به جای کرزی به قوام خواهد رسید (تعویض قدرت شاید قبل از این کار صورت گیرد)، اما تا 2014 باز هم نیروهای امریکایی در کنار نیروهای افغان شان در ختم غایلۀ جنگ خواهند کوشید. درین ده سال نیروهای امریکایی با پایگاه های تعیین شده در خاک افغانستان و با تضمین ها و شرایط خاصی مستقر خواهند گشت و صلاحیت امنیت کشور و ادارۀ دولت به مدیران جدیدی که سیاست و اقتصاد را فقط از عینک دوستان امریکایی خود ببینند، سپرده خواهد شد (کاری که تا حال مقداری پیش رفته و برای این کار تعداد زیادی از داکتران اقتصاد و سیاست پرورش یافته، سر زبانها شده و در بعضی از بحث های تلویزیونی به میدان آورده می شوند و تلاش برای پرورش بیشتر آنان در پوهنتون های امریکا و انگلیس جریان دارد)، کادرهای نظامی بیشتری پرورش خواهند یافت که هیچ حرکت نظامی را بدون اجازه و مشورۀ این «دوستان» و «مهمانان» به سر نخواهند رساند. رهبران دیگر طالبان، آرام آرام چون ملا متوکل، ملا مجاهد، ملا سلام، ملا راکتی، ملا رحمانی و دیگران مدنی،  قانونمدار و پلورالیست خواهند شد و در قدرت سهیم خواهند گشت، اسامه و الظواهری بار و بنه به سوی یمن و شاخ افریقا خواهند کشاند (اقدامی که از یک سال پیش آغاز شده و چون یمن در کنار بحیرۀ سرخ، باب المندب و کانال سویز و مخصوصاً در کنار عربستان سعودی برای امریکا بسیار مهم است، امکان دارد که نیروهای امریکایی برای زدن القاعده در این کشور پایگاه ایده آل خود را بسازد)، نا آرامی تا حدی که لازم بود بر آسیای میانه، روسیه و سینکیانگ سایه خواهد انداخت و در صورت لزوم خط دیورند نیز به مُهر گذاشته خواهد شد و هرچه رابطۀ هند با ایالات متحده نزدیک شود به همان پیمانه ناآرامی در کشمیر با حمایت امریکا از دولت هند فروکش خواهد کرد.

به این صورت اگر دهسال گذشته مرحلۀ گذار و یا دهۀ گذار بود، ده سال آینده مرحله و یا دهۀ استقرار خواهد بود که روی چگونگی این مرحله در لیسبون تصمیم گرفته شد. اینکه کشورهای هماهنگ و متحد امریکا تا دهسال دیگر چقدر با امریکا «یارانه» خواهند کرد و اینجا باقی خواهند ماند، در آینده معلوم می شود و مربوط به این است که به چه پیمانه با منافعی که در افغانستان و در جوار افغانستان وجود دارد، شریک خواهند گشت. در داخل خود افغانستان نیز از چندی به این سو حرف های تریلیون دالری زده می شود و از هر حرف سرمایه گذاری بوی لیتیم، آهن و تریاک به مشام می رسد. به این خاطر این سهمیه بندی ها نیز در آینده به بود و یا نبود این متحدان در افغانستان رابطه خواهد گرفت.

اما آنچه مسلم است این که امریکا بعد از 2014 تمام نیروهای خود را از افغانستان خارج نمی سازد. امریکا بخشی از نیروهای خود را از افغانستان خارج خواهد کرد، اما بخشی (حدود 50 تا 60 هزار) از آن را برای همیش در افغانستان (در همان سه و یا پنج پایگاه) حفظ خواهد کرد. تجربۀ خروج نیروهای امریکایی از عراق که مثل افغانستان در اشغال امریکا در آمده، نشان می دهد که امریکا از 173 هزار نیرویی که در عراق جابجا کرده بود، بعد از نواختن این همه دهل و سُرنای خروج از عراق، فقط 123 هزار از نیروهایش را بیرون کشید و  اینک 50 هزار نیروی دیگر امریکا همچنان در خاک عراق برای استقرار دایمی جا به جا مانده است.  تنها سفارت امریکا در عراق گنجایش جابجایی ده تا پانزده هزار نیرو را دارد، کاری که قرار است در افغانستان نیز انجام بگیرد و اینک برای اولین مرحلۀ گسترش سفارت امریکا در کابل پنج و نیم صد ملیون دالر اختصاص یافته است. برخی ها فکر می کنند که روزی امریکا مکروریان دوم را هم خواهد خرید، بگذریم از اینکه سال گذشته ساختمان وزارت صحیه را خریداری نمود و به زودی در مقابل سفارت امریکا در کابل، هوتل پنج ستارۀ ماریوت به مصرف یک ملیارد دالر آباد خواهد شد و این بنای عظیم سفارت، بخشی از نیروهای امریکایی را به طور مصون در خود جا خواهد داد. تبلیغ خروج نیروهای امریکایی از افغانستان مانند خروج نیروهای امریکایی از 738 پایگاه دیگر آن در جهان، به افسانه ای مبدل خواهد گشت و این «مهمانان» تا سال های نامعلومی در پایگاه های شان در افغانستان باقی خواهند ماند و با ختم این ده سال برای ده سال بعدی نقشه خواهند ریخت.      

هیچ نظری موجود نیست: