صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۴ فروردین ۷, جمعه

35 سال گذشت، اما فجایع هنوز ادامه دارد




سی و پنج سال قبل از امروز لئونید برژنف این خرس قطب شمال که رویای رسیدن به آب های گرم هند (حوزه های نفتی خلیج فارس و ایجاد پایگاه های نظامی در اقیانوس هند) را در سر می پروراند تصمیم گرفت تا این خواب را عملی سازد. از نظر برژنف مناسب ترین وقت برای عملی نمودن این رویا زمانی بود که حفیظ الله امین بعد از قتل تره کی خود رای، مستبد و به گفتۀ ببرک کارمل «میرغضب» شده بود. به همین هدف قشون «سرخ» با ساز و برگ نظامی همراه با 130 هزار عسکر تا دندان مسلح در ششم جدی 1358 در حالیکه ببرک کارمل این سر دستۀ وطنفروشان حزب منفور «دموکراتیک» را با خود داشتند، از مرز های کشور ما عبور نموده و با سرنگونی رژیم مستبد حفیظ الله امین قدرت سیاسی را با زور برچۀ روسی در اختیار کارمل قرار دادند.

سردمداران سوسیال امپریالیسم شوروی که افغانستان را منحیث پل عبوری تصور کرده بودند، با گذشت 9 سال و 50 روز از هجوم وحشیانه بدون دست یابی به رویای خیالی رسیدن به آب های گرم هند با سر افکنده و کشته شدن بیش از 13 هزار عسکر، ده ها هزار زخمی و هزینۀ میلیارد ها دالر که نتیجه ای برای شوروی جز فروپاشی و تجزیه به 15 کشور چیز دیگری در پی نداشت، به تاریخ 26 دلو 1367 افغانستان را ترک گفت.  

عواقب خونین این تجاوز بر مردم فقیر و زحمتکش ما تا زمان خروج روس ها، دو ملیون کشته و نزدیک به سه ملیون معیوب و معلول بود. وارد نمودن ضربات کشنده بر پیکر اقتصاد افغانستان به صدها میلیارد دالر رسید، بیش از 5 ملیون افغان به خارج از کشور مهاجر گردیدند، ملیون ها طفل از درس و مکتب باز ماندند و بالاخره  اقتصاد، فرهنگ و شیرازۀ افغانستان به کلی نابود و از هم فرو پاشید.

هنوز جای چکمه های خونین متجاوزین روسی از خاک پاک کشور زیبای ما محو نگردیده بود که شمارش معکوس سقوط دولت دست نشاندۀ کرملین توسط تنظیم های جهادی با تشدید جنگ آغاز گردید و بعد از مدتی دولت نجیب سقوط کرد و دورۀ جدیدی از قتل و کشتار توده های درد دیدۀ ما فرا رسید.

بد مستی های تنظیم های جهادی در فردای سقوط کابل، فجایع هولناکی را به همراه داشت که یادآوری از آن روزها، مو را به تن انسان راست می کند. در طول جنگ داخلی سال های 71 تا 75 بیش از 65 هزار  انسان تنها در شهر کابل به شهادت رسیدند و هزاران انسان دیگر در این شهر معلول و معیوب گردیدند. در هر گوشۀ شهر کابل اجساد انسان هایی به زمین افتاده بود که امید زندگی بهتر را بعد از سقوط دولت نجیب در سر داشتند، اما با دریغ و درد که چنین نشد و رهبران جهادی به فرمان باداران شان، کابل را به شهر ارواح مبدل کردند. بیش از 80 درصد شهر به کلی ویران شد و هر گوشۀ پایتخت ساحۀ نفوذ و پاتک یک رهبر جهادی بود. تا امروز هم آثار و علایم جنگ داخلی در کابل به وضوح نمایان است؛ ساختمان ها، دیوارها و پایه های برق بسیاری در کابل دیده می شود که داغ هزاران مرمی را در خود دارند.

با آن که مرکز جنگ های خونین داخلی کابل بود، اما سایر شهرها و نقاط کشور نیز از گزند زهر تنظیم های جهادی در امان نماندند. این تنظیم های هفتگانه وهشتگانه چنان که در کابل به جان هم افتاده بودند، در سایر ولایات نیز در حال دریدن یکدیگر بودند. تماشای رقص مرده، بریدن پستان زنان، به آتش زدن انسان ها در کانتینرها، میخ کوبیدن به فرق انسان ها، قطع اعضای بدن، تماشای دسته جمعی زنان در هنگام ولادت، تجاوز بر ریش سفیدان، تجاوز گروهی بر زنان و کودکان نمونۀ از فجایع هولناک دورۀ جنگ های داخلی اند.

سر بر آوردن گروهکی به نام طالبان در اوج جنایات جهادی ها، برای مردمی که هر لحظه انتظار مرگ را میکشیدند، روزنۀ امیدی را ایجاد کرد، اما غافل از اینکه، این گروه جنایتکار و مزدور قرار است به دستور سازمان جاسوسی پاکستان نظام جدیدی از حکومت داری به نام «امارت اسلامی» را با وحشت و دهشت بر آنها تحمیل نمایند.

امارت اسلامی طالبان به بهانۀ تطبیق «شریعت اسلامی»، یکی از خشن ترین نظام های سیاسی دورۀ تاریخ پر از فراز و نشیب کشور ما را رقم زد. دست و پا بریدن ها، سر بریدن ها، بلست نمودن ریش مردان، قید نمودن زنان در چهار دیواری خانه ها، بستن مکاتب دخترانه، ادا کردن اجباری نماز بر مردم، به چهار میخ کشیدن آلات و اسباب موسیقی در چهارراهی ها از مشخصه های بارز این نظام منحوس بود. طالبان که از سال 1996 تا 2001 به کمک مالی و تخنیکی استخبارات پاکستان مخصوصاً کمک مالی عربستان سعودی در بیشتر از 90 درصد خاک افغانستان حکمروایی داشتند، به جنایات بسیاری دست زدند که از جمله میتوان از  قتل و کشتار هزاران توده ای زحمتکش در شهر مزار شریف و ولایت های بامیان و سرپل یادآوری نمود.
با وجود آن که عده ای خوش باور و از دنیا بی خبر، هجوم وحشیانۀ اشغالگران غربی زیر نام «جنگ علیه القاعده و طالبان» در هفتم اکتوبر 2001 را «فرصت طلایی» دانسته و «نوید» زندگی بهتر را به توده های زحمتکش و رنج دیدۀ افغانستان دادند، اما خلاف ادعاهای آنان، صفحۀ جدیدی از جنایات فجیع و غیر انسانی در کشور خون و باروت ما باز شد. 

از تجاوز وحشیانۀ غربی ها به سردمداری امریکای جنایتکار تاکنون همه روزه ده ها انسان زحمتکش و فقیر در افغانستان اشغالی از سوی طرف های «جنگ» زرگری و خود ساختۀ جاری کشته و زخمی می شوند. در آخرین گزارشی که از سوی سازمان ملل متحد به نشر رسیده دیده می شود که تنها در یازده ماه 2014 بیش از 9629 غیر نظامی کشته و زخمی شده اند که نسبت به سال گذشته 19 درصد افزایش را نشان میدهد.

ما در کشوری زندگی می کنیم که تنها در سال 1393 بیشتر از 65 درصد بودجۀ آن از طریق «کمک» های بلاعوض، کمتر از 34 درصد بودجۀ آن از عواید داخلی و یک درصد آن از قرضه ها تمویل می گردد. روزی نیست که خبر ناگوار و تکان دهنده در آن به نشر نرسد. نزدیک به دو ملیون کودک در این کشور به کارهای شاقه مصروف اند، یک ملیون و ششصد هزار انسان مبتلا به مواد مخدر اند. این کشور از «خیرات» «دوستان» بین المللی در صدر فاسد ترین کشورهای جهان قرار دارد. تولید و قاچاق مواد مخدر یکی دیگر از معضله های بزرگ این کشور است و سالهاست که ریکارد بزرگترین تولید کنندۀ تریاک را از آن خود نموده است. مردم افغانستان از جملۀ غمگین ترین مردمان جهان شناخته شده اند. بی قانونی بیداد می کند.

تاریخ خونین چهار دهۀ اخیر بیانگر آن است که بیشترین قربانیان این جنگ ها را توده های ستمدیده و زحمتکش ما تشکیل میدهند و این فجایع هولناک تا زمانی ادامه خواهند داشت که از یک طرف مشتی جاسوس و وطنفروش بر اریکۀ قدرت تکیه بزنند و از جانب دیگر منافع کشورهای طماع همسایه و سایر کشورهای امپریالیستی در افغانستان تأمین نگردد.

هیچ نظری موجود نیست: