صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۴ فروردین ۷, جمعه

آیا افغانستان «حاکمیت ملی» دارد که نقض شود؟




رنگین دادفر سپنتا مشاور پیشین «امنیت ملی» دولت کابل و مغز متفکر و تئوریسن اشغال افغانستان در مقاله ای تحت نام (تسلیمی محسود به پاکستان، تداوم ابهام ستراتیژیک نقض صریح حاکمیت ملی افغانستان) از عملکرد اشغالگران امریکایی در تحویلی لطیف الله محسود به دولت پاکستان سخت «انتقاد» کرده و این اقدام را «غیر قانونی» خوانده است!! او می نویسد که سپردن محسود «نقض صریح حاکمیت ملی افغانستان» است!!

در این مقال آقای سپنتا ادعا دارد که گویا افغانستان در سیزده سال گذشته دارای «حاکمیت ملی» و «تمامیت ارضی» بوده و در سیاست خارجی خود مستقل عمل کرده و هیچ وابستگی به اشغالگران مخصوصاً امریکا نداشته است!! اما آیا واقعاً «حاکمیت ملی» افغانستان از سوی امریکایی ها در سپردن محسود «نقض» گردیده؟ آیا پس از تجاوز آشکار امریکا به افغانستان در هفتم اکتوبر 2001 که حتی بدون معطلی در گرفتن مجوز چوبدستش (شورای امنیت ملل متحد) وحشیانه به کشور ما از زمین و هوا حمله کرد و به ابتدایی ترین حقوق ملل که همانا داشتن (حق تعیین سرنوشت) می باشد، به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی افغانستان احترام گذاشت؟ 

آقای سپنتا در این مقال بازی با کلمات را به راه انداخته و احتمالاً دو هدف را پیش می برد؛ یا میخواهد به نحوی دوباره در قدرت سهیم گردد و یا اینکه عده ای از دنیا بی خبر را اغفال کرده و با زدن نقاب روشنفکر (چپ) بر چهره، اعمال سیزده سال گذشتۀ خود را بپوشاند، وگرنه کسی که از چهره های شناخته شدۀ سیاست جاری کشور ما می باشد و تا واپسین روزهای حکومت کرزی وظیفۀ «مقدس» مشاور امنیت «ملی» را در دولت کرزی عهده دار بود به خوبی میداند که حاکمیت ملی و تمامیت ارضی افغانستان سال ها قبل از سوی امریکایی ها و سایر اشغالگران غربی شدیداً نقض گردیده است.

جواب این سوال ها زمانی آفتابی می گردد که نظری گذرا به سیاست ها و عملکرد های امریکای جنایتکار در سیزده سال گذشته بیاندازیم و از لحظۀ ورود متجاوزین غربی به افغانستان تاکنون برخورد و عملکرد آنها را به صورت گذرا مرور نمائیم.
هجوم وحشیانۀ اشغالگران غربی به سردمداری امریکا زیر نام «جنگ علیه القاعده و طالبان» به افغانستان، جزء لاینفک ستراتیژی آسیایی امریکاست که سال ها قبل از تجاوز از سوی تئوریسن های کاخ سفید و نظامیان پنتاگون طرح و در اکتوبر 2001 عملاً مرحله به مرحله تطبیق گردید. در این ستراتیژی جایگاه ایجاد پایگاه های نظامی در خاک ما برای امریکایی ها خاص می باشد. امضای «پیمان ستراتیژیک» با دولت خود ساختۀ کابل و به تعقیب آن امضای «قرارداد امنیتی» بیانگر آن است که افغانستان یکی از مناطق بسیار مهم برای ستراتیژی آسیایی امریکا محسوب می گردد. مسایلی که در این اسناد آمده و آقای سپنتا به خوبی به این موضوعات واقف است، به خودی خود نشان میدهد که امریکایی ها با افغانستان منحیث یکی از ایالت های امریکا عمل می کنند و هرگز افغانستان را منحیث یک کشور مستقل به رسمیت نمی شناسند. 

تمویل و تجهیز نیروهای امنیتی دولت کابل مخصوصاً پرداخت سالانه بیش از چهار میلیارد دالر به اردوی «ملی» از سوی امریکا، وابستگی شدید نظام سیاسی کنونی به کمک های پولی امریکا و شرکا، جابجایی هزاران مشاور امریکایی در تمامی ادارات و نهادهای دولتی، قتل و کشتار ده ها هزار افغان در طول سیزده سال گذشته از سوی امریکایی ها، داشتن زندان های متعدد امریکا در سراسر کشور، ایجاد بیش از 9 پایگاه نظامی امریکا در کشور، بمباران همه روزه بر خانه و کاشانۀ مردم توسط طیاره های بی سرنشین و با سرنشین امریکایی، گشت و گذار وسایط جنگی امریکایی ها در شهرها و قرا و قصبات افغانستان، جستجوی همه روزۀ خانه های توده ها در بیشتر از یک دهۀ گذشته، رفت و آمد مکرر و دوامدار مقامات بلند پایۀ دولت کابل به سفارت امریکا و صدها نمونه از این گونه مسایل و قضایا بیانگر واضح و آشکار این موضوع است که افغانستان عملاً مستعمره گردیده و در کشور های مستعمره حاکمیت ملی و تمامیت ارضی معنی و مفهوم خود را از دست میدهند.

آقای سپنتا به خوبی میداند که افغانستان کاملاً یک کشور وابسته است و هیچ صلاحیتی در سیاست های داخلی و خارجی خود ندارد، اما چرا حالا جلالی شده و از نقض «حاکمیت ملی» سخت «انتقاد» می کند؟ چرا زمانیکه مشاور امنیت «ملی» دولت کرزی بود، عملکرد امریکا را «غیر قانونی» نمی خواند؟

در نقض صریح حاکمیت ملی و تمامیت ارضی افغانستان توسط امریکای جنایتکار  نزد افغان های آزادیخواه هیچ شک و شبهه وجود ندارد و خلق اسیر ما به خوبی میداند که از آوان تجاوز آشکار امریکا تاکنون افغانستان هیچگاه مستقل نبوده و دولت های ساخته شده همه از سیاست های کاخ سفید و پنتاگون پیروی کرده اند. 

سپنتا با نشر چنین نوشته های ظاهراً «تند» و «انقلابی» میخواهد دوباره در قدرت سیاسی کنونی نقش داشته باشد و به راه سیزده سال گذشتۀ خود که همانا خدمت به ستراتیژی آسیایی امریکا می باشد، ادامه دهد. او که بعد از ایجاد «حکومت وحدت ملی» و به گفتۀ رئیس «پارلمان» «حکومت وحدت ملی یک حکومت اجباری و شکل گرفته در صحن سفارت امریکا می باشد»، بی سرنوشت مانده و از دایرۀ قدرت عقب زده شده با چنین نوشته هایی، جز رسیدن به قدرت سیاسی چه هدفی میتواند داشته باشد؟
پر واضح است که در هیچ مقطعی از تاریخ پر فراز و نشیب کشور ما، وابستگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی در افغانستان به این اندازه عمیق نبوده و حاکمیت ملی و تمامیت ارضی آن نقض نگردیده است. با آنکه در طول تاریخ، کشور ما بارها مورد تاخت و تاز همسایه ها و جهانگشایان غدار قرار گرفته و استقلال آن بارها سلب گردیده، اما وضعیت اسفبار کنونی هرگز اتفاق نیافتاده است.

هیچ نظری موجود نیست: