(ساعی)
درودی می فرستم بر محبان
که بر ما عشقِ معنا را سرودند
در آنجایی که بابی بسته بود
به تفصیل این معما را کشودند
نیایش های را از آن تمنا
به صدرِ صبر دل بالا نمودند
به ناز و پرورش فکر تبسم
غمِ دیرینِ فردا را ربودند
به شست و شوی بی باکی دوران
درین پر پیچ راه یکدم نسودند
همه زنگالِ دودِ خفتگان را
به صیقل های دانایی زدودند
ازان پرورده های دُور، دُوری
به گوش و هوشِ شیوایِ شنودند
به بحرِ بی کرانِ آزمونگاه
به طرزی موجِ دریا را فزودند
درودی می فرستم بر محبان!
که بر ما عشقِ معنا را سرودند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر