صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه

عصیانی که بنیان برنیانداخت

خروش خود جوش توده های ملیونی در شرقمیانه و شاخ افریقا سر به عصیانی گذاشت که بالاخره دو دیکتاتور را بر انداخت. زین العابدین از تونس به سعودی گریخت، اما حسنی مبارک تا هنوز در قاهره نشسته و جنرالان دست پروردۀ او قادر شدند بر این عصیان لگام بزنند تا راه برای انتخابات لیبرالی باز گردد. قذافی، دیوانۀ مستی که از چهل سال به اینسو بر لیبیا حکومت می کند، عزم کرده تا اقتدار خود را همچنان حفظ کند و در برابر موجی از بر اندازی او آتش و گلوله به پاسخ برخاسته و تا حال جان بیش از 250 لیبیایی را گرفته است.

کاخ سفید نشینان، این جوشش را با ستایش شهامت مصری ها در میدان تحریر قاهره به ستایش گرفتند، از تنطاوی و عمرسلیمان، این پاسداران شمشیر بدست منافع بورژوازی مصر و پاسبانان منافع بورژوازی بزرگ جهانی، قهرمانان «دموکراسی» و«آزادی» ترسیم کرده و مصریان را در زیر لوای شورای نظامی، برای رسیدن به آیندۀ «درخشان» نوید می دهند. این عصیان که شعله هایش بعد از سوختن جوان بیکاری در تونس، به مصر، اردن، الجزایر، یمن، ایران، بحرین و لیبی رسید، با اینکه رهبران ایالات متحده ابتدا مقداری دستپاچه شدند، اما به زودی از طریق وابستگان شان قادر به کنترول و هدایت آنها گردیدند، چون اضطراب داشتند تا مبادا زحمتکشان این دیار برای جابجایی نظام در کنار سرنگونی مستبدان ، قدمی پیش بگذارند، زیرا در تونس، اعضا و رهبری حزب انقلابی آن کشور با شعار تغییر رادیکالیستی و بر فرق آن تصویر ظفرنمون «چه گوارا» اسطورۀ مقاومت، این عصیان را پرجوش تر کردند و در بحرین نیز این تصویر به اهتزاز درآمد.

ترکیب طبقاتی این خیزش ها که بیش از 90 درصد آن را اقشار میانه و فقیر خرده بورژوازی شهری تشکیل می دهند، قادر نبود تا زیربناهای تولیدی این کشور ها را هدف قرار دهد. به این خاطر ترس از این حرکت نزد گردانندگان رژیم های ارتجاعی چندان جدی نبود و چون به پا خاستگان، تولیدکنندگان نان جامعه نبودند، لذا رژیم های مستبد را از بنیاد نلرزاند. شاه اردن رئیس سازمان استخباراتی اش «بخیت» را مامور ساختن دولت کرد؛ در مصر نیز همین کار صورت گرفت. حسنی مبارک کنار رفت، عبدالله صالح در یمن اعلان کرد که بعد از 2013 به ریاست جمهوری یمن کاندید نخواهد شد. در الجزایر بوتفلیقه نیز چنین وعده داد. این تغییر افراد بود، نه تغییر طبقات و رژیم حاکم سرمایه داران که منطقاً بر مهار فقر و تیره روزی توده ها، کوچک اثری نخواهد گذاشت و تا رسیدن به پیروزی واقعی باید جوانان دیگری هم در میان شعله های آتش، بی شعله و آه بسوزند.

در صورتی احزاب و تشکلات توده ای که به منافع نود درصد زحمتکشان و مولدان این کشور ها می اندیشیدند، رهبری عصیان را به عهده می گرفتند، منطقاً با پایان عمر این نظام ها، به استبداد و استثمار مهر پایان می گذاشتند و آنها را از بنیان بر می انداختند، نه این که خون های ریخته اینگونه به پای اقتدار ارتش ها ریخته می شد که همین فردا حسنی مبارک ها و زین العابدین های دیگری را بر اریکه سوار خواهند کرد. آیا با تمام هیاهوی «انقلاب» در این کشورها، با ابزار رأی و انتخاب فراطبقاتی می شود زالوهای سرمایه را از پا در انداخت و بر درد و زخم توده های فقیر مرهم گذاشت؟

به جای حسنی مبارک چه کسی رئیس جمهور مصر خواهد شد؟ البرادعی، عمروموسی، عمرسلیمان، تنطاوی، شفیق…؟ اینان چه تفاوتی با حسنی مبارک دارند؟ این جانشینی ها به حال مردم مصر، یمن، اردن، الجزایر، لیبی و بحرین نه تنها سودی ندارد بلکه با تجارب از این خیزش، تنگ های رژیم سرمایه در این کشورها محکمتر و تنگتر بسته خواهد شد. زیرا با این که چند فرد برکنار شده، اما تمام علل و عوامل بدبختی و تیره روزی توده ها همچنان به جای خود باقی مانده و به این خاطر به بهروزی اکثریت زحمتکشان نمی انجامد. بگذریم از این که توده ها، سازمان ها و گروه های انقلابی این کشور ها با تجربه از این خیزش ها می توانند، برای حرکت های عمیق تر آینده درس گیری کنند و این عصیان را با تمام شکست و ریخت آن گامی به جلو ارزیابی نمایند.

انقلاب به معنی سرنگونی یک طبقه و جانشینی طبقۀ دیگر است. طبقه شامل گروهی از افراد یک جامعه است که از نظر حاکمیت بر ابزار ، سهمی که از تولید می برند و اینکه در سازمان اجتماعی کار چه نقشی دارند، تعریف می گردد و به این صورت طبقه در وجود فرد نه بلکه فرد در وجود طبقه تعریف می شود. پس برای این که در مصر، اردن، الجزایر، یمن، ایران، لیبی، بحرین و سایر کشورها، انقلاب به پیروزی برسد، باید سیستم های حاکم با تمام پیچ و مهره های آن نابود گردند و در عوض، پیچ و مهره های جدیدی که از نظر ماهوی کاملاً با سرنگون شدگان تفاوت داشته باشند به جای آن ها نصب گردند، نه اینکه بر نابودی یک پیچ و آن هم هرچه بزرگ باشد، نام انقلاب گذاشته شود.

جانشینان جدید که از نظر فکر و رأی با اخلاف شان منطقاً تفاوتی نخواهند داشت، همچنان پول ها و ثروت های مردم را برای خرید تسلیحات، به کار اندازی زرادخانه های تسلیحات غرب، ذخیره در بانکها و اعمار قصرها و ایوان ها به مصرف خواهند رساند، نه اینکه در راه بهروزی توده ها مصرف کنند، زیرا اصل خدمت به خلق در ضمیر هیچ یک از آنان نقش نبسته است.

تبلیغات دامنه دار آزادی، دموکراسی، آزادی بیان، حقوق بشر، قانونمداری و حق رأی و انتخاب در این کشور ها، مدتها مردم را سرگرم نگه خواهند داشت، چون هیچ کدام اینان واقعی نیستند. این را افغانها از هر کسی بهتر و بیشتر تجربه کرده اند. در دهسال گذشته که در وطن ما دو بار لویه جرگه و چهار بار انتخابات به راه افتاد، بیش از 500 رسانۀ تصویری، شنیداری و نوشتاری به فعالیت آغاز کردند و3000 نهاد جامعه مدنی رسمی و حقوق بشری گریبان دری نمودند، اما در زندگی مادی مردم چه تغییری به وجود آمد؟ در فقر، بیکاری، فساد، عبور به زیر خط فقر، اعتیاد، کشتار غیرنظامیان، فرار نیروی کار، مرگ و میر، درد و مرض، تولید مواد مخدر، قاچاق آثار تاریخی، تجاوز به زنان و دختران، خشونت علیه زنان، قاچاق سنگ های قیمتی، حاکمیت خونریز و پر از فساد جنگسالاران و تکنوکرات ها و در دهها مورد دیگر چه کاهش و یا تغییری به وجود آمد؟ همین اکنون زحمتکشان افغانستان به ریش این پارلمان می خندند که در آن افرادی دست تا مرفق در خون مردم که خود را «نمایندۀ» ملت می خوانند، حضور دارند و نه تنها کوچکترین چشمی به آن ندارند که با هزار زبان آن را نفرین می کنند.

رژیم های حاکم بر مصر، اردن، یمن، عربستان سعودی، الجزایر، ایران، لیبی، بحرین و کشورهای دیگر، مخصوصاً کشورهای حاشیۀ خلیج فارس به عنوان کشورهای ثروتمند عرب، «پارتنر» های مهم و نزدیک ایالات متحده اند که از یکسو به عنوان مهمترین و سودآورترین وابستگان امریکایی و اروپایی عمل می کنند و از سوی دیگر روزانه ملیون ها بیرل نفت این کشورها به پای کمپنی های امریکایی به قیمت بسیار نازل ریزانده می شود و اگر بگوییم که نفس رژیم های حاکم بر این کشورها به بند بوت سربازان غربی گره خورده، اشتباه نکرده ایم. به این خاطر وقتی رهبران کاخ سفید برای ارتش ها و مردم پا به عصیان این کشورها فرمایش و هدایت می دهند و از آنان می خواهند که دوستانه و آرام اعتراض و تظاهر داشته باشند، و از هیچ یک از سردمداران این کشور اعتراضی شنیده نمی شود و در مقابل این پیام ها و هدایات با سرخمی سکوت می کنند، ناگفته پیداست که این «پارتنر» ها با قیم شان در چه مناسبت و حسن روابطی قرار دارند. دور شدن «دکتاتور» ها و جانشین شدن تکنوکرات های «فرشته خو»، بی آنکه خشتی به زمین بیافتد نه در منافع آن طرف و نه بر بدبختی های این طرف اثری می گذارد، پس معلوم است که این عصیان ها با این همه سرو صدا ها و با اینکه بخشی از توده های این کشور ها دست برجان شدند و قدمی به جلو ماندند، به کجا می انجامند و در بنیان این رژیم ها که عامل اصلی بدبختی توده ها اند، اثری به جا می گذارد؟










هیچ نظری موجود نیست: