صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

رابطۀ کرزی و امریکا واقعاً خراب است؟

حامد کرزی که از منطقۀ «کرز» ولایت کندهار است، پدر او عبدالاحد خان کرزی (پوپلزایی) یکی از متنقذین فیودال این منطقه بود که در ابتدای حاکمیت طالبان در شهر کویته ترور شد. بسیاری قتل او را به آی اس آی نسبت می دهند، زیرا طالبان در برابر قدرت متنفذین کندهار دران زمان به شدت حساس بودند. پسران عبدالاحد خان  (قیوم کرزی، محمود کرزی، حامد کرزی و احمدولی کرزی) در جریان چند سال مهاجرت هر یک از خود دم و دستگاهی ساختند. قیوم و محمود از طریق بزنس در امریکا به سرمایه های کلانی رسیدند. اما احمدولی در کندهار و کویته به کارهای نامعلومی اشتغال داشت. حامد کرزی که  تحصیلاتش را در رشتۀ حقوق در هند به سر رسانده، سالها در کویته زندگی و با تنظیم نجات ملی مجددی کار می کرد و با آمدن حکومت تنظیمی در افغانستان به عنوان معاون وزیر خارجۀ آن وقت تعیین شد، اما وقتی قسیم فهیم می خواست او را دستگیر کند در اثر اصابت موشکی به ارگ و دستپاچه شدن محافظان، او قادر به فرار به پاکستان شد. وی مدتی در کویته ماند و در کنار زلمی خلیلزاد به یکی از مشاوران کمپنی نفتی یونوکال مبدل گشت و چون طالبان ازین طریق تقویت می شدند و حتی برخی ها طالبان را پروژۀ این کمپنی می دانستند، لذا کرزی تا حد سخنگویی و گرفتن نمایندگی امارت طالبان در سازمان ملل پیش رفت، مگر به علل نامعلومی این وظیفه را  به او ندادند و ملاحکیم مجاهد به این کار گماشته شد. 

حامد کرزی بعد از سقوط طالبان بهترین گزینه برای امریکایی ها جهت نشاندن بر قدرت قرار داده شد. او فرد تحصیلکرده ای بود که به زبان انگلیسی روان «صحبت» می کرد، از نظر ایدیولوژیک متعهد به امریکا و در رابطۀ نزدیکی با حلقات خاص آن کشور قرار داشت، از آمدن نیروهای امریکایی به افغانستان حمایت می کرد، از کندهار و پسر یکی از متنفذین کندهار و مربوط به شاخۀ زیرک درانی بود که سالها در افغانستان قدرت رانده بودند و در کنار همه صبغۀ جهادی هم داشت و در پایان در ارزگان به عنوان یکی از «فاتحان» سقوط امارت طالبی در جنگ نمایشی شرکت کرده بود. وقتی او در کنفرانس بن فقط دو رأی آورد، زیر فشار خلیلزاد و براهیمی برنده اعلان شد و مورد قبول همه قرار گرفت. قبل از آن قسیم فهیم و عارف سروری در میدان هوایی تاجیکستان با جنرال تامی فرانکس و گیرول شیرون چیزهای بسیاری را پذیرفته بودند و به نارضایتی دوستان امریکایی خود از ادامۀ قدرت ربانی آگاه بودند که این را قانونی قبل از پرواز به بن خوب می دانست و به این خاطر چانه زنی ها را فقط روی وزرأ تمرکز دادند و ریاست ادارۀ موقت را از همان ابتدای بحث به لقایش سپردند.

وقتی کرزی به کابل آمد و به قدرت رسید تنهای تنها بود، اما با هجوم نیروهای امریکایی به افغانستان او دیگر زیر حمایت مستقیم این نیروها قرار گرفت و حتی در مقابل دروازۀ دفترش هم یک سرباز آمادۀ امریکایی از بام تا شام کشیک می داد. دروازه های ارگ را تلاشی می کردند و از دروازۀ سلامخانه بدون اجازۀ یک ناظر امریکایی که سنگرش بر فراز همه سنگرها قرار داشت، کسی داخل ارگ شده نمی توانست. انحلال قطعات نظامی که توسط نیروهای تنظیم ها به وجود آمده بودند، راه را برای تثبیت بیشتر قدرت کرزی و تکنوکرات های مورد حمایت امریکا در افغانستان باز می کرد و در کنار آن با تشکیل اردو و پولیس جدید موقف رهبران جهادی به شدت افت می نمود و روز تا روز از زورگویی های آنان کاسته شده، جبراً به سوی «مدنی» شدن رو می آوردند. چنانچه همان فهیمی که روزی می خواست کرزی را در ارگ زندانی کند، توسط همین کرزی از معاونیت ریاست جمهوری رانده شد و به جای او داماد ربانی معاون اول شد. 

کرزی که باید در تشکیل اداره اش گوش به فرمایش امریکایی ها، انگلیس ها، آلمانها، سازمان ملل و رهبران جهادی می بود، دولتش به لحاف قورمه ای شباهت پیدا کرد که  فقط عده ای مریض زیر آن بلولند. آغاز جنگ دوباره طالبان در 2004 که راه را برای حضور بیشتر امریکایی ها به افغانستان باز می کرد، نوعی هماهنگی در ستراتیژی پاکستان و امریکا در افغانستان به وجود آورد. به این صورت وعده های سبز و سرخی که امریکایی ها قبل از ورود به افغانستان می دادند، نه تنها بخش کوچک آنها به سر نرسید که فقط عدۀ معدودی از قومندانان و رهبران جهادی، تکنوکرات ها، سران انجو ها، سران کمپنی های تجاری، سران کمپنی های امنیتی، قرار دادی ها و همکاران شبکه های استخباراتی غربی و جواسیس همسایگان افغانستان، به ثروت های افسانوی دست یافتند و بیش از 95 درصد کارگران، دهقانان، اهل کسبه، دوره گردان، فروشندگان خرده پا، مأمورین پایین رتبه، مستخدمان دولتی و غیردولتی در فقر چندین لایه فرو رفتند. فرار نیروی کار به ایران، بیکاری چهار ملیون جوان افغان، اعتیاد یک و نیم ملیون مرد و زن، کشتار سرسام آور غیر نظامیان به وسیلۀ ناتو و طالبان، مرگ و میر سرسام آور مادران و اطفال، محروم شدن 5 ملیون کودک از تحصیل وغیره نتیجۀ وعده هایی بود که غربی ها در ابتدای آمدن به افغانستان داده و عده ای ساده لوح آنها را قبول کردند. 

هرچه وضعیت خرابتر می شد و اعتراضات همه گیر تر می گشت، رسانه های داخلی و خارجی آنرا وسیعتر انعکاس می دادند و امریکایی ها بیشتر خود را زیر فشار اذهان عمومی دیده، اولین بار بعد از به قدرت رسیدن اوباما، خواستند تا تمام گناهان نابخشودنی خود را بر فرق کرزی بکوبند و به این خاطر در رویارویی با او قرار گرفتند!! اینکه کرزی توان رویارویی با قیم خود را داشته باشد، جز آدم های ساده لوح کسی آن را باور کرده  نمی تواند. اما چرا این رویارویی؟
با این رویارویی میان کرزی و امریکایی ها هر دو طرف سود میبرند و چون سود هر دو طرف در یک جا معامله می گردد، پس چه بهتر که مدتی این رویارویی ادامه داشته باشد. امریکایی ها با این جدل و انداختن بار ملامت بر کرزی و دولت او نه تنها در اذهان مردم امریکا و جهان به برائت خود می پردازند، که تمام دونرها، مشاوران، کمپنی ها و چپاولگران خارجی را که پول های ارسالی به افغانستان را تارج می کنند، برائت می دهند و کاسه و کوزۀ فساد را بر فرق کرزی و دولت او می کوبند و زمینۀ حضور خود در افغانستان را گسترده تر و درازتر می سازند. کرزی هم با این رویارویی می خواهد  نشان دهد که او رییس جمهور مستقلی است. او از بابت گسترش اعتیاد، مواد مخدر و فساد بر امریکایی ها انتقاد می کند، با جوبایدن بر دسترخوان ارگ بگومگو می نماید، بر حمایت امریکا از پاکستان معترض است، تهدید به خرید سلاح از روسیه می کند و با ایران روابط بسیار نزدیک دارد و ازان پول می گیرد. امریکایی ها برای کرزی 







 به عمد این قدر میدان می دهند، چون بالاخره ابزار مهم پیاده نمودن سیاست «جامعۀ جهانی» در افغانستان است و این را می دانند که اگر او چنین میدانی نداشته باشد، افغانها کوچکترین اعتمادی به او نکرده و این تجربه را دارند که افرادی در تاریخ افغانستان که بی چون چرا بیرونیان را در داخل ملک شان حمایت کرده یا توسط افغانها کشته شده و یا استخوان های شان به دریای آمو ریخته شده است.
در افغانستان بخشی از بودجه، معاش اردو و پولیس، تعلیمات نظامی و ملکی، مصرف بازسازی، تعیینات ملکی و لشکری، ستراتیژی و طرح های جنگها، کنترول راه های ترانزیت، کنترول میدان های هوایی بگرام، کندهار، شیندند، شوراب و مزار و بالاخره حفظ حاکمیت کرزی توسط خارجی ها و در رأس آنها امریکا صورت می گیرد. لذا گردانندۀ اصلی قدرت و مصرف در افغانستان خارجی ها هستند (تنها در وزارت داخله 2400 مشاور وجود دارد)، بنابرین اعتراضات کرزی بر کار آنان در افغانستان هیچ تأثیری داشته نمی تواند. کرزی نیز به نوبۀ خود توانسته است که با رهبران جهادی، بخشی از طالبان، با همسایگان، سران قومی، سران مافیاهای مختلف، نهادهای جامعۀ مدنی، رسانه ها، سران انجوها ، دونرها ، کمپنی های خصوصی وغیره تا حدی بسازد که تصویری از «دولت» اش را در ذهن عده ای شکل دهد. لذا دو طرف  در شرایط کنونی می توانند در ظاهر با نوعی کجدار و مریز بسازند، اما اینکه کرزی با دوستان امریکایی خود پیوسته دیدار نداشته و با هم «جوت» باشند، برای آدم های وارد به روابط کشورهای زیر حمایت بزرگترها قابل قبول نیست. کرزی با هزار زبان حرف می زند، با هر جنایت پیشه ای  سازش می کند، دست می بوسد، گاهی عصبانی و گاه خوشخوست، با هر مخالفی نشست کرده و به اینگونه او درین سالها برای برخی از قدرت مداران مرجع اصلی قدرت قبول شده و پیوسته او را مرجع تقدیر و شکایت قرار می دهند و به باور اینان تأکید بر انتخاب کرزی به عنوان رییس در کنفرانس بن از سوی امریکایی ها بسیار هم نادرست نبوده است. اما اینکه کار کرزی تا آخر ادامه پیدا کند، باز هم کسی باور کرده نمی تواند و این به گزینه ای به جای او  و یا الترناتیفش رابطه می گیرد. در شرایط کنونی کسانی که چون او به امریکایی ها نزدیک و این همه ژست ها را بلد باشد، کمتر به نظر نمی رسد تا عوض او وارد معرکه گردد ولی وسعت کار غربی ها در افغانستان چنان گسترده است که نمی توان چندین الترناتیفی را که نمی شناسیم، نادیده بگیریم. اما اینکه چه وقت این گزینه به ارگ خواهد آمد باید انتظارکشید.

هیچ نظری موجود نیست: