صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه

کابلیان با خون می نویسند



چاپ کتاب «کابلیان با خون می نویسند» توسط هیئت تحریر نشریۀ پیشرو اثر زنده یاد داد نورانی، با استقبال گستردۀ هموطنان داغدار ما در داخل و خارج کشور قرار گرفت. در ذیل سه نمونه از مطالب نشر شده در مورد اثر نامبرده را تقدیم می داریم.

استاد محمد نسیم «اسیر»
مطالعة مضمونی به عنوان بالا در پورتال مبارز «افغانستان آزاد ـ آزاد افغانستان»، انتشار یافتة 23 اکتوبر 2012 به قلم زنده یاد داد نورانی که در آن، داد سخن داده اند، عمیقاً مرا متأثر و متألم ساخت. به یاد دارم، در سفری که بعد از بیست و یک سال فرقت، در سال 2004 به کابل عزیز داشتم، تلاش میکردم نشریه های روز کابل را تا حد توان  بدست بیاورم و با مطالب انتشار یافته،  خود را مصروف بسازم. از جمله نشریه های وزین و خواندنی یکی هم جریدة «روزگاران» بود که ضمن دیگر مطالب خواندنی،  درد دل مردم به خون نشستة کابل را که هر یک با آن روبرو شده اند، زیر این عنوان به دست نشر می سپرد. جای خُرسندی ست که از طریق این سایت آزادگان یک بخش از جنایات خلق و پرچم در لا به لای خاطرات زندان پل چرخی توسط جوان مبارز آقای کبیر توخی و خانم محترمة شان رحیمه جان توخی، افشاء گردیده است و اینک بخشی از فجایع تنظیمی هم ازین طریق برملا می گردد. امیدوارم این سلسله ادامه پیدا کند و اعمال غیر انسانی و اسلامی که در دوران تنظیم ها بر مردم صبور کابل گذشته است، روشن گردد. اینک من هم شعری را که در همان دوران زیر نام «کابل خون آلود» سروده ام، به تأئید نوشتة زنده یاد نورانی تقدیم دوستان می کنم:
کابل خون آلود
باز در کابل ویران شده، خون میریزد                            بر سر بی گنهان سقف و ستون میریزد
هر کجا میگذری وحشت و دهشت فگنی ست             هر طرف مینگری جهل و جنون میریزد
جنگ اضداد گریبان اخوّت بدرید                              هر یکی، خون برادر به شگون میریزد
ما به پندار وفاقیم درین نظم، مگر                              نظم خورده ست بهم، فتنه کنون میریزد
خرمن هستی مردم همه رفته ست به باد                      رنج و بیداد ز اندازه برون میریزد
دامن جنگ و عداوت ز وطن چیده نشد                    بُغض و نفرت ز قلوب و ز عیون میریزد
«بر بزرگان زمانه، شده خُردان سالار»                         بر کریمان ز لئیمان، چه و چون میریزد
پیشاهنگ طریقت به شریعت نرود                            بس که از هر عملش مکر و فسون میریزد
دامن آلوده ازین معرکه بیرون آمد                            مرشد ما به ریا از مژه خون میریزد
واعظ شهر دم از لطف و عنایت میزد                        بنگر، امروز که خون همه چون میریزد
آنکه با ما به سر مائدة صلح نرفت                          باده ها در قدح دشمن دون میریزد
یار اگر مصلحت کار نیندیشد «اسیر»                   کاخ امید  ز بیرون و درون میریزد


داکتر میر عبدالرحیم عزیز
کابلیان با خون می نویسند یک اثر جانکاه و جگر سوز از زنده یاد «داد نورانی»
رساله «کابلیان با خون می نویسند» یک اثر تکان دهنده از بزرگ مرد، مؤرخ و نویسندة چیره دست تاریخ معاصر کشور، از طریق یک دوست جوان و آگاه به دستم رسید که از خواندن آن لرزه بر اندامم افتاد. بر عاملان فاجعة کابل لعنت ابدی نثار می کنم و اگر هنوز هم زنده اند، حیات نکتب باری برای شان آرزو می نمایم.
زنده یاد داد نورانی با عشق به مردم و میهن خویش و برای درک واقعیت های حزن انگیز حوادث کابل، به قصه های دلخراش تعدادی از قربانیان درنده خویان و حیوان صفتان گوش داد و آن را با چنان زبردستی و شیوائی کلام کم نظیری به رشتة تحریر درآورد، که حتا کمتر انسان بی عاطفه ای پیدا خواهد شد تا بعد از نظراندازی به حکایات روح شکن این رساله، قلبش در تپش نیفتد و خاطرش منقلب نشود.
نویسنده، بیدادگری ها و شرارت های ضد بشری افراد جاهل و خودپرست را از قول مردم مظلوم میهن بازگو می کند. هر سطر و هر صفحة این رساله احساس هر انسان با شرف را می آزارد. زنده یاد «داد نورانی» با کمال بیطرفی و عاری از هر گونه تعصب و تنگ نظری؛ شقاوت و مظالم انسان کشان، غارت گران و متجاوزین به ناموس مردم را از زبان خود مردم به روی کاغذ آورده که از این طریق خدمت ارزنده ای به جامعة مصیبت زده ای خویش انجام داده است. با خواندن این رساله، هم میهنان ما از جفا و خیانت «رهبران و قهرمانان» بی مقدار خویش آگاه خواهند شد و به نیات و عملکرد واقعی این نامردان تاریخ پی خواهند برد.
من به کلیه هم میهنان با وجدان و دلسوز کشور، مطالعة این رسالة افشاگرانه را سفارش می کنم. ما از یکسو روح پر فتوح یک بزرگمرد میهن خویش «داد نورانی» را آرامش می بخشیم و از سوی دیگر از گوشة تاریخ خونبار میهن خویش آگاه می گردیم.
جاوید باد یاد آن بزرگ مرد، «داد نورانی» !


استاد محمد نسیم «اسیر»
هشتم نوامبر 2012

کابلیان با خون می نویسند!
متیقن هستم، سلسلۀ انتشار سرگذشت اندوهبار و خونین اهالی صبور و سرگردان کابل در جنگهای تنظیمی، نوشتۀ زنده یاد «داد نورانی» که از مدتی به این سو به همت جریدۀ وزین پیشرو، با عنوان بالا در پورتال مبارز و دوست داشتنی



 «افغانستان آزادـ آزاد افغانستان» براه افتاده است، روان همه وطنپرستان واقعی را عمیقاً متألم میسازد. اگر لاف و خودنمائی حساب نشود، هر باری این نوشته ها را حتی بعضاً دوبار مطالعه میکنم، بی اختیار اشکم جاری میشود، گاه خود را در لباس پدری مییابم که عزیزترین شریک زندگی خود را در اثر اصابت گلوله ای از دست داده و با داشتن دو سه طفل خردسال و ناامیدی از آیندۀ خیلی تاریک، بالای جسدی از دیده خون میریزد. و یا مادری که نان آور خانه را از دست داده است و یا فرزندانی که بر نعش بخون غلتیدۀ پدر و مادر چشم به افق تاریک و مکدر آینده دوخته اند، یا در صفت پدر و مادری که پسر جوان شان از سر صبح برای آوردن یک نان از نانوائی گذر برون شده و دوباره برنگشته است، قرار میدهم، نفسم در گلو گیر میکند. نمیدانم چرا؟؟؟ من که به فاصلۀ مکانی ده هزار کیلومتر و فاصلۀ زمانی پوره بیست سال از آن حوادث خونبار دور افتاده ام، و در ظاهر امر از تمام مزایای زندگی در آلمان برخوردار هستم و یا مانند من دیگر دوستان علاقمند به وطن و مردم آن، چرا باید چنین باشیم؟ من جواب این سؤال را خود نیافته ام و اینک شعری را که در همان زمان با شنیدن اخبار خونین کابل زیر نام «ماتمسرای کابل» سروده و بدست نشر سپرده ام، یکبار دیگر به تأیید نوشتۀ زنده یاد «داد نورانی» از نظر شما می گذرانم:
ماتمسرایِ کابل
کابل نه آن بهشت برین و معطر است
کابل نه قطرۀ آبِ میانِ گلِ تر است
کابل نه آن عروس به حجلت نشسته است
کابل نه آن عفیفۀ پاک و معطر است
کابل نه آشیانۀ مرغان خوشنواست
کابل نه آن ستارۀ گیسو معنبر است
کابل مقام وحشت دیوانگان عصر
کابل بساط جنگ و جدال مکرر است
کابل ز دست دوزخیان فریبکار
یک پاره آتشِ به جهنم برابر است
کابل چو شمع سوخته خوابیده روی اشک
کابل سپندِ ریخته در روی مجمر است
کابل به آتش ستم قرن شعله ور
کابل به خون خویش غریق و شناور است
کابل به زیر سُم ستوران روزگار
خاکستری فتاده به طوفان محشر است
کابل که خوانده صائبش عشرتسرا، کنون
ماتمسراست، بلکه از آن نیز بدتر است
مردم عذاب روز قیامت همی کَشند
اهریمنی به هر در و برزن مقرر است
دزدان قرن، ملک به تاراج برده اند
این شهر را ببین که نه دروازه، نی در است
آن یک به کُشت و خون ضعیفان پلنگ وار
این یک به قتل عام شجیع و دلاور است
مینائی آسمان کبودش خدای من
از دود و بمب و راکت و مرمی مکدر است
در ملک ما «اسیر» ز بس پا و سر نماند
گوئیم حرف حق، نه غم پا و نی سر است


هیچ نظری موجود نیست: