صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۱ بهمن ۲۳, دوشنبه

فرار از کشور با حضور «جامعۀ جهانی» !

 بعد از شکست شوروی، عقیده بر آن بود که اضافه از پنج ملیون مهاجر این کشور که در نتیجۀ جنایت و بربریت قشون اشغالگران و حزب «دموکراتیک»، با جبر و تحمیل به خارج از کشور مخصوصاً کشورهای ایران و پاکستان مهاجر گردیده، برخواهند گشت، اما با درد و دریغ که چنین نشد و جنایات هشت ثوری ها وحشیانه تر و خونین تر از هفت ثوری ها صفحات تاریخ ما را با خون توده های زحمتکش و ستمدیده، رنگین ساخته و سیر صعودی مهاجرت ها از هر زمانی بیشتر گردید. با ورود تنظیم های هفتگانه و هشتگانه به کابل، بوی دود، باروت و خون از هر کوچه پس کوچه به مشام میرسید و به شکل وحشیانه از زمین و آسمان بر سر مردم ستمدیدۀ این شهر، مرمی و بم می بارید و در نتیجه، با شهادت 65 هزار کابلی، شهر به تلی از خاک مبدل گردید. هر خانواده ای که توان مالی داشت شهر را ترک گفت، اما بی چیزترین ها و نادارترین ها ناگزیر همه روزه از یک گوشه به گوشۀ دیگر شهر در حال فرار بودند.

طالبان سمارق وار به کمک آی اس آی بیشتر از 90 فیصد خاک کشور را زیر حاکمیت خود درآوردند، مردم را بر این عقیده بود که از شر تنظیم های جهادی خلاصی یافته و این «فرشته های صلح» باعث خواهند شد تا مردم دوباره به کشور بر گردند، اما این وضعیت با حاکمیت گروه طالبان که عقب مانده ترین و وحشیانه ترین سیاست های تاریخ را در تمامی زمینه ها اختیار کردند و با حکومت ماورای فاشیستی توده های زحمتکش ما را زیر ظلم و ستم گرفته بودند و برخورد ضد انسانی با زن داشتند، عرصه را بر زندگی توده ها بیش از پیش تنگ و تنگتر ساخته و سیل مهاجرت ها به کشورهای همسایه دوباره شکل صعودی خود را گرفت.

نبود حداقل امکانات زندگی، عدم مصونیت جانی و مالی، نبود شرایط کار برای نیروی کار و فشارهای مضاعف بر انسان ها، ناگزیز مهاجرت های اجباری را به بار می آورد. شرایطی که در جریان سه دهۀ اخیر در نتیجۀ اشغال و مداخلۀ کشورهای همسایه بر مردم زحمتکش و ستمدیدۀ ما جبراً تحمیل گردیده است.

بعد از حادثۀ یازده سپتمبر و ایجاد دولت کنونی از طرف «جامعۀ جهانی» زیر سایۀ سنگین ماشین جنگی ناتو و نزدیک به صد هزار عسکر امریکایی و غیر امریکایی، در اثر تبلیغات وسیع داخلی و خارجی مبنی بر اینکه برای افغانستان «فرصت طلایی» به دست آمده و افغانستان به طرف «شکوفایی» و «پیشرفت» قدم گذاشته، قسماً بین توده های زحمتکش امیدواری ها به وجود آمد و عودت مهاجران به کشور افزایش یافت، اما چندی نگذشت که متوجه شدند این تبلیغات واقعیت نداشته و بیشتر از هر زمانی وضعیت زندگی هموطنان ما سخت و طاقت فرسا گردیده است.

انفجارها و انتحارهای یازده سال گذشته که هر روز جان ده ها تن از ستمدیده ترین و زحمتکش ترین انسان های این کشور را می گیرد، و ده ها تن دیگر را مجروح و معیوب می سازد، یکی از دلایل عمدۀ افزایش مهاجرت ها به خارج از کشور و آوارگی ها از یک گوشه به گوشۀ دیگر در داخل است. ثمرۀ «حضور جامعۀ جهانی»، ماهانه ترک تابعیت 10 تا 15 افغان، سالانه فرار 50 هزار نفر به کشورهای اروپایی، بیجا شدن 166 هزار نفر در داخل کشور در سال 2012 و یا به اساس گزارش تحقیق شورای مهاجران مستقر در ناروی آوارگی 460 هزار نفر از سال 2011 تا حال است. با این وضعیت نه تنها برگشت مهاجران بیش از سه دهه جنگ و اشغال، امکان ندارد بلکه هر روز خیل عظیمی از مردم یا کشور را ترک می کنند و یا در داخل کشور از یک گوشه به گوشۀ دیگر آواره می گردند.

یکی دیگر از دلایل افزایش مهاجرت نبود حداقل شرایط کار برای نیروی کار است. با مراجعه به دروازه های سفارت خانه های رژیم آخوندی و ولایت فقیه ایران و دولت ضد مردمی پاکستان به وضوح میتوان افزایش این مهاجرت ها را دید. با هر کدام از افرادی که منتظر اخذ ویزه در عقب این سفارت خانه ها تجمع نموده، صحبت کنیم، دلیل مهاجرت خود را نبود امکان کار و زندگی در کشور میداند. با آنکه برخوردهای غیر انسانی و وحشیانۀ نیروی های نظامی دولت های ضد مردمی ایران و پاکستان را با تمام وجود احساس می کنند، اما با آنهم برای ادامۀ حیات خود و پیدا کردن لقمۀ نان به فامیل خود ناگزیر دست به این مهاجرت های اجباری میزنند. البته کسانی که امکانات مالی بیشتر دارند، تلاش می نمایند تا با پرداخت 25 تا 30 هزار دالر امریکایی از راه های غیر قانونی و بسیار خطرناک خود را به یونان رسانده و از آن طریق به کشورهای اروپایی و غیر اروپایی برسند که هر از هر گاه خبر غرق شدن تعداد زیادی از هموطنان ما را می شنویم.

امروز در کشور بی در و پیکر و زخمی ما برای عدۀ معدودی از انسان ها که کمتر از پنج درصد نفوس را تشکیل میدهد از برکت حضور «جامعۀ جهانی» و «فرصت طلایی» تمام امکانات زندگی مهیا گردیده و با استفاده از فساد موجود و همه جانبه در دستگاه دولت، به ثروت های افسانوی و زندگی مرفه و آسوده دست یافته اند، در حالیکه برای اکثریت 95 درصد توده های زحمتکش، ستمدیده و فقیر ما این حضور جهنمی گردیده که هر روز مغز و استخوان آنان را می سوزاند و به خاکستر مبدل می سازد.

نظام حاکم در بخش های اقتصاد و سیاست طوری از طرف تیوریسن های بورژوایی در کشور ما تنظیم و تیوریزه شده که پول و قدرت در یک طرف و فقر و بدبختی در طرف دیگری انباشت گردیده و هر روز فاصلۀ طبقاتی بین اقلیت ثروتمند و اکثریت نادار و فقیر عمیق و عمیقتر می گردد، لذا تا زمانی که پایه های دولت مستقل و مردمی از طرف اکثریت 95 درصد توده های ما بنا نگردد و قدرت سیاسی را به دست نگیرد، رسیدن به زندگی انسانی برای توده های زحمتکش و ستمدیده خواب و خیالی بیش نیست.

هیچ نظری موجود نیست: