صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۱ بهمن ۲۳, دوشنبه

معلولان، ابزار جهادبازان و انجوها

جنگ و جهاد در افغانستان برای اقلیت فاسد، مزدور، خاین و عوام فریب سود افسانه ای داشته اما اکثریت مردم جز تباهی، فقر، بیکاری و بحران بهره ای از آن نگرفته اند. نابودی زیربناها، چند میلیون کشته و بیش از ششصد هزار معلول تنها سهم افغانستان و فرودستان آن از جنگ و جهاد گذشته و حال بوده است.

آنانی که امروز از راه جهاد و جهادبازی بر کرسی های بلند دولتی لم داده اند و صاحب سرمایۀ میلیاردی شده اند، اکثریت ناآگاه فرودست را که هیزم سوخت جهاد و «مقاومت ملی» بازیگران خرد و بزرگ بودند و صادقانه به آنان سربازی کردند، به حال خود رها کردند. تجاوز شوروی بر افغانستان کم نبود که جنگ کثیف تنظیمی نیز از راه رسید و تنها در کابل نزدیک به هفتاد هزار تن را کشت و صدها هزار تن دیگر را معلول کرد. جنگ ائتلاف شمال و طالبان و سپس جنگ روان طالبان و امریکا در افغانستان نیز کشته و معلول زاییده و میزاید. اما، وقتی موضوع رسیدگی به حقوق از دست رفتۀ معلولان و بازماندگان خانواده های کشته شدگان جنگ ها و زندگی ناگوار آنان پیش می آید، آب از آبی نمی جنبد؛ از سنگ صدا بیرون می آید ولی از رهبران و قوماندان های جهادی که جنگ های کثیف آنان برای قدرت این همه کشته و معلول زاییده، صدایی شنیده نمی شود. در حالیکه اگر مسئله پول زنی، پروژه گیری، استفاده جویی، عوام فریبی و داغ کردن جنگ قدرت و رقابت های تنظیمی و سیاسی در میان باشد، هر مدعی جهاد بیشترین سهم خود را از نمد «شهیدان» و معلولان می گیرد و کارزار تبلیغات «شهید»گرایی و معلول بازی داغ و داغتر میشود. 
 
شهروندان عادی افغانستان که دست، پا و سایر اعضای بدن شان را در جنگ های تنظیمی و اشغالگرانه از دست داده و میدهند، افزون بر جهادبازان، ابزار پول یابی، پروژه، فندگیری و وندزنی انجوها نیز شده اند؛ نهادهایی که در ظاهر، آیین نامه هایشان پر از اهداف هومانیستی، توده ای و بسیار بسیار عدالت خواهانه است. 
  
از سال دو هزار و یک بدینسو که کمک های خارجی به افغانستان سرازیر شد، انجوها به عنوان ابزار امپریالیزم برای اعمال نفوذ و آژیتاسیون سیاسی ـ فرهنگی در کشور رشد سمارقی پیدا کرد و تا کنون صدها انجو به اشارۀ مستقیم دولتهای امپریالیستی در افغانستان ایجاد شده است. این بنگاه ها در واقع ابزار پول زنی، فساد و استفاده جویی از حقوق زنان، کودکان، جانباختگان، معلولان و معیوبان در کشوری میباشد که دولت اش نیز دومین دولت فاسد در جهان است. انجوها زیر نام دفاع از حقوق جانباختگان و معلولان پول های کلانی را میگیرند اما با چند نمایش رسانه ایی مسخره، گویی نشان میدهند که در دفاع از حقوق جانباختگان و معلولان از دیگران پیشی گرفته اند. در حالیکه این انجوها بزرگترین خیانت را با راه اندازی تحصنی در برابر سفارتخانه های دولت های غربی و درخواست از آنان برای دادگاهی کردن عاملان جنگ و معلولیت، انجام داده اند؛ دولت هایی که خود بیشترین سهم را در جنگ گذشته در افغانستان داشته اند و همین اکنون نیز زیر نام جنگ علیه ترور به کشتار و معلول ساختن شهروندان افغان ادامه میدهند.

معلولان در خانواده، جامعه و نهادهای دولتی از پرستیژ و حقوق برابر با دیگران برخوردار نیستند و با تبعیض شخصیتی روبرو میشوند. معلولان در خانواده و جامعه مورد توهین و آزار قرار گرفته و غرور و حیثیت شان سرکوب میشود. بنابر این، بیشتر معلولان در عین حال که از نظر جسمی معیوب هستند، به بیماری های روانی نیز دچار اند.

دولت افغانستان هم به علت وابسته بودن به خارجی ها و گروگان در دست گرگان نسبت به معلولان برخورد تبعیضی دارد؛ بودجۀ معینی برای معلولان اختصاص نیافته و ارگان مستقلی نیز به هدف رسیدگی به وضعیت زندگی آنان تشکیل نشده است. تنها بخشی در وزارت کار و امور اجتماعی به نام معینیت امور خانواده، شهیدان و معلولان است که آنهم برنامه های همگانی و فراگیر ندارد و افغانستان شمول نیست. دولت کابل، برای هر معلول ماهانه یک و نیم هزار افغانی حقوق تعیین کرده که حتا پول کرایۀ خانۀ وی را بسنده نمی کند، چه رسد به غذا، پوشاک و سایر نیازهایش. این در حالیست که از سال دو هزار و یک تا کنون میلیاردها دالر کمک خارجی به افغانستان سرازیر شده اما بیشتر آن از سوی مقامهای بلندپایۀ دولتی، انجوها و خارجی ها حیف و میل شده و به تاراج رفته است. دولت پوشالی و انجوها در سرزمینی با سرنوشت مردم بازی کرده اند که باشندگانش از گرسنگی فرزندان شان را می فروشند.   

کارهای نمایشی مثل نامگذاری جاده ها به نام معلولان و یا تجلیل از روزهای معلولان و این و آن، زندگی ناگوار و بی روزگاری مزمن دو درصد معلول افغانستان را نمیتواند تغییر دهد. بهبود زندگی بیش از ششصد هزار معلول به برنامه های راهبردی عملی نیاز دارد، برنامه هایی که زمینۀ اشتغال زایی و زندگی آبرومندانه را برای آنان فراهم کند، اما تمام این خواستها از دولتی ساخته است که بر پایۀ ارادۀ مردم ایجاد شده باشد، نه بیگانگان. معلولان تنها در سایۀ دولتی میتوانند به حقوق شان دست یابند که در عمل برای رسیدگی به آنان تلاش کند و زمینه را برای سهم گیری فعال، پیگیر و باثبات معلولان در فعالیت های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آماده کند. 

بعد از شکست شوروی، عقیده بر آن بود که اضافه از پنج ملیون مهاجر این کشور که در نتیجۀ جنایت و بربریت قشون اشغالگران و حزب «دموکراتیک»، با جبر و تحمیل به خارج از کشور مخصوصاً کشورهای ایران و پاکستان مهاجر گردیده، برخواهند گشت، اما با درد و دریغ که چنین نشد و جنایات هشت ثوری ها وحشیانه تر و خونین تر از هفت ثوری ها صفحات تاریخ ما را با خون توده های زحمتکش و ستمدیده، رنگین ساخته و سیر صعودی مهاجرت ها از هر زمانی بیشتر گردید. با ورود تنظیم های هفتگانه و هشتگانه به کابل، بوی دود، باروت و خون از هر کوچه پس کوچه به مشام میرسید و به شکل وحشیانه از زمین و آسمان بر سر مردم ستمدیدۀ این شهر، مرمی و بم می بارید و در نتیجه، با شهادت 65 هزار کابلی، شهر به تلی از خاک مبدل گردید. هر خانواده ای که توان مالی داشت شهر را ترک گفت، اما بی چیزترین ها و نادارترین ها ناگزیر همه روزه از یک گوشه به گوشۀ دیگر شهر در حال فرار بودند.

طالبان سمارق وار به کمک آی اس آی بیشتر از 90 فیصد خاک کشور را زیر حاکمیت خود درآوردند، مردم را بر این عقیده بود که از شر تنظیم های جهادی خلاصی یافته و این «فرشته های صلح» باعث خواهند شد تا مردم دوباره به کشور بر گردند، اما این وضعیت با حاکمیت گروه طالبان که عقب مانده ترین و وحشیانه ترین سیاست های تاریخ را در تمامی زمینه ها اختیار کردند و با حکومت ماورای فاشیستی توده های زحمتکش ما را زیر ظلم و ستم گرفته بودند و برخورد ضد انسانی با زن داشتند، عرصه را بر زندگی توده ها بیش از پیش تنگ و تنگتر ساخته و سیل مهاجرت ها به کشورهای همسایه دوباره شکل صعودی خود را گرفت.

نبود حداقل امکانات زندگی، عدم مصونیت جانی و مالی، نبود شرایط کار برای نیروی کار و فشارهای مضاعف بر انسان ها، ناگزیز مهاجرت های اجباری را به بار می آورد. شرایطی که در جریان سه دهۀ اخیر در نتیجۀ اشغال و مداخلۀ کشورهای همسایه بر مردم زحمتکش و ستمدیدۀ ما جبراً تحمیل گردیده است.

بعد از حادثۀ یازده سپتمبر و ایجاد دولت کنونی از طرف «جامعۀ جهانی» زیر سایۀ سنگین ماشین جنگی ناتو و نزدیک به صد هزار عسکر امریکایی و غیر امریکایی، در اثر تبلیغات وسیع داخلی و خارجی مبنی بر اینکه برای افغانستان «فرصت طلایی» به دست آمده و افغانستان به طرف «شکوفایی» و «پیشرفت» قدم گذاشته، قسماً بین توده های زحمتکش امیدواری ها به وجود آمد و عودت مهاجران به کشور افزایش یافت، اما چندی نگذشت که متوجه شدند این تبلیغات واقعیت نداشته و بیشتر از هر زمانی وضعیت زندگی هموطنان ما سخت و طاقت فرسا گردیده است.

انفجارها و انتحارهای یازده سال گذشته که هر روز جان ده ها تن از ستمدیده ترین و زحمتکش ترین انسان های این کشور را می گیرد، و ده ها تن دیگر را مجروح و معیوب می سازد، یکی از دلایل عمدۀ افزایش مهاجرت ها به خارج از کشور و آوارگی ها از یک گوشه به گوشۀ دیگر در داخل است. ثمرۀ «حضور جامعۀ جهانی»، ماهانه ترک تابعیت 10 تا 15 افغان، سالانه فرار 50 هزار نفر به کشورهای اروپایی، بیجا شدن 166 هزار نفر در داخل کشور در سال 2012 و یا به اساس گزارش تحقیق شورای مهاجران مستقر در ناروی آوارگی 460 هزار نفر از سال 2011 تا حال است. با این وضعیت نه تنها برگشت مهاجران بیش از سه دهه جنگ و اشغال، امکان ندارد بلکه هر روز خیل عظیمی از مردم یا کشور را ترک می کنند و یا در داخل کشور از یک گوشه به گوشۀ دیگر آواره می گردند.

یکی دیگر از دلایل افزایش مهاجرت نبود حداقل شرایط کار برای نیروی کار است. با مراجعه به دروازه های سفارت خانه های رژیم آخوندی و ولایت فقیه ایران و دولت ضد مردمی پاکستان به وضوح میتوان افزایش این مهاجرت ها را دید. با هر کدام از افرادی که منتظر اخذ ویزه در عقب این سفارت خانه ها تجمع نموده، صحبت کنیم، دلیل مهاجرت خود را نبود امکان کار و زندگی در کشور میداند. با آنکه برخوردهای غیر انسانی و وحشیانۀ نیروی های نظامی دولت های ضد مردمی ایران و پاکستان را با تمام وجود احساس می کنند، اما با آنهم برای ادامۀ حیات خود و پیدا کردن لقمۀ نان به فامیل خود ناگزیر دست به این مهاجرت های اجباری میزنند. البته کسانی که امکانات مالی بیشتر دارند، تلاش می نمایند تا با پرداخت 25 تا 30 هزار دالر امریکایی از راه های غیر قانونی و بسیار خطرناک خود را به یونان رسانده و از آن طریق به کشورهای اروپایی و غیر اروپایی برسند که هر از هر گاه خبر غرق شدن تعداد زیادی از هموطنان ما را می شنویم.

امروز در کشور بی در و پیکر و زخمی ما برای عدۀ معدودی از انسان ها که کمتر از پنج درصد نفوس را تشکیل میدهد از برکت حضور «جامعۀ جهانی» و «فرصت طلایی» تمام امکانات زندگی مهیا گردیده و با استفاده از فساد موجود و همه جانبه در دستگاه دولت، به ثروت های افسانوی و زندگی مرفه و آسوده دست یافته اند، در حالیکه برای اکثریت 95 درصد توده های زحمتکش، ستمدیده و فقیر ما این حضور جهنمی گردیده که هر روز مغز و استخوان آنان را می سوزاند و به خاکستر مبدل می سازد.

نظام حاکم در بخش های اقتصاد و سیاست طوری از طرف تیوریسن های بورژوایی در کشور ما تنظیم و تیوریزه شده که پول و قدرت در یک طرف و فقر و بدبختی در طرف دیگری انباشت گردیده و هر روز فاصلۀ طبقاتی بین اقلیت ثروتمند و اکثریت نادار و فقیر عمیق و عمیقتر می گردد، لذا تا زمانی که پایه های دولت مستقل و مردمی از طرف اکثریت 95 درصد توده های ما بنا نگردد و قدرت سیاسی را به دست نگیرد، رسیدن به زندگی انسانی برای توده های زحمتکش و ستمدیده خواب و خیالی بیش نیست.

هیچ نظری موجود نیست: