صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۱ بهمن ۲۳, دوشنبه



یک سرباز امریکایی در اعتراض به جنایات دولت امریکا در کشورهای مختلف، مدال خود را با تنفر و خشم، از سینه اش می کند، زیرا آن را مایۀ شرم می دانست، اما بدبختانه کسانی که از مردم، آزادی، حقوق بشر، حقوق زن، دموکراسی وغیره صحبت می کنند و رف های الماری های خود را با مدال های اشغالگران جنایتکار پر نموده اند، چرا به مدال هایی که از دستان خونین جنایتکاران دریافت کرده اند، چنین برخوردی نمی کنند و این شهامت و جرئت را ندارند؟


اگر 60 تن حنا بندان
بر دامنه ی «هسکه مینه» کشته شدند
و یا در «عزیز آباد»
90 تن را در ثانیه یی کشتند
و در «زیر کوه» 59 تن دیگر،
و یا  در «زرمت»
زنان را تکه و  توته به چاه انداختند
و یا در «نادعلی»
جسد 19 تن  را به درِ حاکم شهر آوردند
و یا در «خوست»
طفلکان را به سگان لیساندند
قدر این «فرصت» را
فقط «شیرزنی» میداند
وقتی مدالی در «کلیفورنیا»
و یا «لندن» و «سیول» و «فلورانس»
به سینه می آویزد
چه پُر «درد»
با زبانی که عطر حجله وزان میخیزد
پای یک پرچمِ خون
گردنِ دوستی را
«خم و خم و خم» میدارد
و  همه کُشت و جنایت را
                      به مدالی می بخشد

هیچ نظری موجود نیست: