صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه

در سوگ نورانی عزیز که دیگر در میان ما نیست

 ه.شفق 
مردی که از لبانش نور می تراوید و قلبش دریچه یی بود برای تمام زیبایی ها. اولین باری که با او صحبت کردم، خوب یادم هست. نمی‌توانستم از واژه ی «ستیتیک» مفهوم درستی برایم ترسیم کنم. یکی از دوستان مکتب مشوره ام داد که از داد نورانی کمک بخواهم. آن روزها نمی شناختمش. وقتی دانستم که او شاعر است و دست ظریفی هم در ادبیات دارد، واژۀ «ستیتیک» را بهانۀ خوبی یافتم تا با او همصحبت شوم. او ضمن اینکه توضیح خوبی دربارۀ این واژه داد، گفت که از یادت نرود که بدترین اثر آن است که محتوای بد را در قالب زیبا ارائه کند. وقتی دانستم که قرار است او معلم دری ما شود، احساس کردم برای من که ادبیات را دوست داشتم، مژدۀ بهتر ازین نمی‌توانست باشد.
 
استاد من موج غرشگری نبود که با تلاطم های پیهمش تنها و تنها خشم خودش را فرو بنشاند. چشمه ساری بود که سکوت باغچه ها را با ترنم های دیرپایش بهم می‌زد و بهار را نوید میداد. مبارزۀ خستگی ناپذیر، یگانه انتخابش بود تا افغانستان خانه یی شود که در آن لب جز برای بوسه باز نشود و استبداد و استعمار و فقر و جنگ خاطرۀ دردناکی بیش نباشد.

استاد من به نیروی مردم باور داشت و نیز معتقد بود که افغانستان می تواند سرزمینی شود برای زیستن، اگر تمام آنانی که قربانی فقر، ناامنی، استبداد و جهالت اند شانه به شانۀ هم در راستای آزادی مبارزه کنند.

در اوضاعی که کشور خون تف می‌کند و امیدهایش را آرام آرام از دست می‌دهد، از دست دادن داد نورانی مردی که تمام عمرش را جان نثارانه با استبداد داخلی و خارجی دست و پنجه نرم کرد، ماتمیست برای ما شاگردانش و ضایعۀ بزرگی برای سرزمینی که به او نیاز داشت. در حالیکه کشور دچار مصایب گوناگون است و از آتشی به آتشی و از دوزخی به دوزخی پرتاب میگردد، کمتر روشنفکری جرئت پرده برداشتن از خیانت ها و گفتن حقایق را دارد. آنانی که «با فریادی بدنیا» آمدند و آخرین لحظات را با سکوت سپری می کنند، کم نیستند. اما آنانیکه شهامت رویارویی با اینهمه شک و تردید و این همه یأس را دارند، انگشت شمارند. بدین دلیل است که مردی چون نورانی با یک صدا برای تمام صداها داد زد و با یک قلب برای تمام قلب ها تپید. برتولت برشت گفته بود: 

«کسی که مبارزه کند، ممکن است شکست بخورد ولی آنکه مبارزه نکند، شکست‌خورده است». داد نورانی مردی ازین دست بود. مبارزه برای آزادی و عدالت با هستی اش پیوند یافته بود و تنها مبارزه نکردن برایش شکست تلقی می شد.
 
مبارز مردمی ایکه با مردم زیست، به آنان عشق ورزید و عاشق رفت. ما که غبار درد و زخم جنگ و بربریت بر چهره هایمان پیداست، و تکه پاره های تن عزیزانمان را بر دوش می کشیم، اگر مبارزۀ چنین آزاده ای را ارج نگذاریم، بی عشق زیسته ایم.
 
روانش شاد و راهش پر رهرو باد

هیچ نظری موجود نیست: