بصیر نورانی
های نورانی!
راهت چون
خورشید
می درخشد
می درخشد
و یادت چون
ماه.
زیستن را از
تو آموختیم
و بر مرگت
نیز
غبطه می خوریم.
خود گفته
بودی
و ما را بیاد
است:
"خورشید
را دریابیم
و بدانیم
که شب را
پایانی هست
و سیاهی را
انجامی."
های نورانی!
سینه های ما
منزلگه یادها
و آموزه های توست.
در هر پیچ
عشقی که می سوزیم
و در هر خم
امیدی که سر از خاک بر می داریم
با تو ایم.
با دردهایی
بسر می بریم که
تو را زادند
تو را زادند
و غم هایی را
به دوش می کشیم
که تو را تا
جاودانگی
بردند.
تنها نه ما
هر لاله، که
بر سینه ی عشقی گل می دهد
هر موج، که
بر فرق توفانی قد
می کشد
می کشد
برای تو در
غوغاست.
از دستی که
در آتش داشتی
سرما همچنان
تحمل پذیر خواهد بود.
از امیدی که
در قلب ها کاشتی
فصل درو فرا
خواهد رسید
مالامال بار
و
باور
سرشار سرخ و
گل.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر