صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

چرا احزاب رسمی در افغانستان ورشکسته اند؟

پس از یازدهم سپتامبرو هجوم نیرو های خارجی به افغانستان، بازار دموکراسی، پلورالیزم، آزادی بیان و آزادی اجتماعات گرم شد. هر که شوری و سودایی در سر داشت به دنبال پیداکردن راهی بر آمد تا بتواند ازین نمد سهمی بدست آورد. این بود که به یکباره بیش از صد حزب با نام و نشریه، اکت و اداهای ظاهراً توده ای و پر زرق و برق به بازار سیاست وارد شدند. بیشتر این احزاب از استحالۀ تنظیم های جهادی و یا توته توته شدن حزب دموکراتیک خلق زاده شدند.

بیشتر این احزاب که قبلاً در کورۀ پراتیک مردمی ناکام بر آمده، بر پیشانی بیشتر آنها مهر جنایت و خونریزی زده شده بود فاقد پایه ی توده ای و مردمی بوده، فقط با کرایه و یا خرید تذکره های مردم اعضای شان را در وزارت عدلیه ثبت کرده و جواز فعالیت گرفتند. بیشتراین احزاب که باید از جایی «تمویل» می شدند و حتی به این اشاره وارد میدان شده بودند با فعالیتهای انجویی نه تنها کاری برای مردم انجام ندادند که به بخشی از فساد رایج کنونی مبدل گشتندو از این سبب به دامن این دونر و آن دونر زدند تا مگر "چانتة خالی" را پر کنند. احزاب و گروه هایی که پیشینۀ چنین پیوند هایی داشتند به زودی صاحب نان و نوال شده، به «بورسیه» و «مدال» رسیدند اما بقیه که کمتر در چنین روابط و مغازله ای قرار داشتند، در حد گرفتن جواز جا بجا اتراق کرده، کسی از سر کرم هم به سراغ شان نرفت.

احزابی که صاحب نان و نوال شده، برنامۀ انجوسازی و پول کشی پر رونقی دست و پا کردند، لذا برخي از روشنفكراني كه در اين احزاب و سازمانها به خيانت خو گرفته و خون و پوست شان را پول هاي گنده تسخير نموده بعد از جذايي به دنبال همان پول هاي گنده و سخيف ترين افرادي پناه ميبرند و با هر پستي و بلشتي مي خواهند بهشت از دست رفته را جبران كنند.

مردم نه تنها روی خوشی برایشان نشان ندادند که از دادن تذکره در برابر «آرد» نیز پشیمان گشتند. این احزاب دراین دایره باقی ماندند و صرف به چند تظاهرات (آنهم با افراد کرایی) دلخوش کردند که ناف زمین و زمان همین کار است. اینان در برایر این تظاهرات فند و وند زدند و مردم آنها را تظاهرات سفارتخانه ای نام نهاده به این صورت توقعی از چنین احزابی به باد هوا مبدل گشت.

در شرایطی چون افغانستان دولتهای حاکم مطمئناً برای احزاب جدی اجازۀ جواز و فعالیت نمی دهند. تا زمانی که برنامه و اساسنامۀ شان را از جوهر و محتوای مردمی خارج نسازند، ممکن نیست جواز فعالیت به دست آرند. لذا این احزاب چیزی در آیین ندارند تا به مردم تقدیم کنند. به این خاطر تجربه اولین حزب سازی رسمی بعد از حضور نیرو های خارجی در افغانستان و همگامی این احزاب با این دوستان و در پرتو دموکراسی کنونی که احزاب، مهمترین رکن نمایش آن اند، به ورشکستگی خفت باری رسیدند. عدم توجه مردم به اکسیون ها و عملکرد این احزاب و جا نیافتادن در سینۀ فردی از توده ها، آنها را به تشکلات نفرت بر انگیز تر از انجو ها شباهت داد و کار های سیبولیک شان نه تنها به دل کسی چنگ نزد که ادعا های «محور» شدن آنها نیز چون دروغ حقیری نزد توده های مردم جدی گرفته نشد.

بیشتر احزابی که پول محور اند. فند، پروژه و انجوسازی ضرورت وجودی آنها را رقم زده، تا زمانی زنده اند و حزب اند که این پول ها به دامن شان بریزند و وقتی توقف داده شد، یکشبه منحل می گردند و زمانی که بار دیگر مجرای حیات مادی پیدا شد، چون قارج می رویند. لذا نفس برخی از این احزاب به جیب های بسته است که باید دست داد و دهشی در آنها فرو رود و الی حیات ننگین آنها به گورستان تاریخ سپاریده می شود. این را در این چند سال همه تجربه کرده و کوچکترین شکی در آن وجود ندارد.

وقتی بعضی از احزاب رسمی برای هر دستی کمرخم می کنند تا مدالی به گردن بیاویزند و بی هیچ شرمی آنرا توجیه می کنند که گویا فلان و بهمان مردم آن را «هدیه» نموده تا ماهیت پوشالی شان پنهان نگهداشته شود؛ مردم نسبت به عملکرد آنها بی باور شده، براي شان پشیزی ارزش نمی دهند، این احزاب که فقط دور دسترخوان خاصی شکل گرفته، روز تا روز از توده ها بیشتر تجرید می گردند، در لاک پست و پلشت خانوادگی فرو رفته در این محدودۀ تنگ و تاریک خلاصه مي تواند و هر لحظه در برابر بی اعتمادی فردی از صفوف قرار می گیرند. افرادی که فکر کرده بودند، این را راه به سوی ترکستان نیست و به این صورت بلا وقفه بهترین مبارزان خود را از دست می دهند و الیگارش خانوادگی بیش از پیش تناب انحصاری به بر و دورش این احزاب می پیچد. افرادی که ساده لوحانه امید رسیدن به آمال شان را از این طریق دارند، یا بعد از مدتی که وجدان شان نهیب انسانی سر داد، از چنین احزابی خارج شده و به آن لگد حواله می کنند و یا وجدان شان را پلشتی احتوا کرده فقط یاد می گیرند که چگونه از موقف پولی و سیاسی این احزاب استفاده کنند. این افراد که همه روزه آگاهانه و یا ناآگاهانه از سوی رهبران شان در بازار مکارۀ سیاست بازی ها ارتجاعی سودا می شوند، به محض برآورده شدن اهداف شخصی، این احزاب را ترک کرده و به نرخ روز به معامله گری می پردازند، اما آنانی که از موضع توده ای از این احزاب می برند، به زودی جُل شان را روی بازار می کنند و به توده های مردم می فهمانند که بازی این تاجران سیاسی را نخورند، چون فکر، خون و عرق شان را به پای دیوار های مارکیت سازی ها دفن می کنند

و عده ای خاصی از آن کیف کرده، بر ساده لوحی های شما می خندند و شماتت می کنند.

سرنوشت چنین احزابی که ادای غیر ایدیولوژیک کرده و چون ابزار پول سازی عمل می کنند، نه تنها راهی جز ورشکستگی ندارند که عده ای از افراد معصوم و توده ای را نیز در باتلاق نجاست غرق می سازند و در همانجایی که خود دفن می شوند، آنها را نیز مدفون می سازند. ●

هیچ نظری موجود نیست: