صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

«جنبش سبز»، دورنمای زنان ایران کدام است؟

به دنبال انتخابات پر از تقلب ریاست جمهوری سال 2009 میلادی در ایران که منجر به گسترش شکافها و حاد شدن تضادهای سیاسی بر سر کسب قدرت میان دارودسته ی رژیم آخوندی شد، یک حرکت تازۀ مردمی و موج خیزش انقلابی را در ایران به دنبال داشت. جدل بر سر کسب قدرت میان اصولگرایان و اصلاح طلبان دیگر به جاده و خیابان کشانده شد. کارگران، جوانان و سایر زحمتکشان بدین وسیله نفرت و انزجار شان را نسبت به ولایت فقیه و جنایت هایش ابراز داشتند که ده ها کشته و زخمی بر جا گذاشت. اما به دلیل نبود رهبری انقلابی، جنبش مردمی ایران که با شعارهای مرگ بر دیکتاتور و ولایت فقیه مزین بود، از سوی سردمدران ولایت فقیه و دیکتاتوری اسلامی چاپیده و به بیراهه برده شد. از دل این همه اعتراض و مبارزۀ جدی علیه جمهوری اسلامی، «جنبش سبز» (جنبش اعتراضات توده ای پیش ازین البته نه به این نام بلکه به گونه یی جریان داشت اما انتخابات سال 2009 میلادی در ایران نقطۀ اوج تبارز این جنبش بود) به رهبری میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو تن از دست اندرکاران ولایت فقیه بیرون آمد. جریانی یا جنبشی که به قانون اساسی رژیم جمهوری اسلامی ایران وفادار بوده و فقط خواهان اصلاحات در نظام است. بحث در مورد همه جنبه ها و ویژگی های این جنبش زمان زیادی را در بر می گیرد اما سروکار این نوشتار کوتاه پیرامون سهم و اشتراک زنان در آن است. زنان در پهلوی سایر اقشار و گروه های اجتماعی نقش برجسته یی در مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی و ایجاد این جنبش داشتند و قربانی دادند. نمونۀ روشن آن کشته شدن نداسلطان از سوی نیروهای رژیم احمدی نژاد بود. اما پرسش اینست که در صورت پیروزی این جنبش و به قدرت رسیدن میرحسین موسوی و یا مهدی کروبی زنان و به ویژه دختران چقدر میتوانستند به خواستهای انسانی شان برسند؟ آیا این جنبش و سران آن به زن به عنوان انسان برابر با مرد می بینند؟ دورنمای زنان در متن این جنبش چقدر امیدوار کننده است؟ با یک نظر کلی به سراپای این جنبش و پیشینۀ رهبران آن میتوان گفت که پاسخ به این پرسشها منفی است.

با استقرار حکومت آخوندی در سال ۵۷ در ایران و به ویژه در دهۀ شصت (دورۀ کشتارهای گستردۀ زندانیان سیاسی) دختران باکرۀ بین 14 تا 28 سال به جرم محاربه با نظام اسلامی در زندانهای جمهوری اسلامی زندانی بودند. این دختران باید مانند سایر زندانیان سیاسی اعدام میشدند اما به اساس فتوای بعضی از آخند ها، دختران باکره برای اینکه به بهشت نروند به زور مورد تجاوز قرار میگرفتند و سپس اعدام میشدند.

این رویدادها زمانی صورت گرفت که آقای میرحسین موسوی، فردی که امروز دختران زیاد ایرانی به وی و جنبش سبزش چشم دوخته اند، بر اریکه ی قدرت تکیه زده بود. عاملان این رویدادها کسانی اند که امروز خود را اصلاح طلب و فریاد عدالتخواهانۀ مردم ایران میدانند. اینان که دیروز دست به جنایت گستردۀ مردمی زده بودند، امروز میخواهند با کنار زدن جنایتکاران و فاشیستهای اصولگرا و تندرو عمر بیشتری به جمهوری اسلامی داده و زمینه های بقای مداوم ولایت فقیه را تا چند سال دیگر آماده کنند.

آیا دختران جوان ایرانی که در مظاهرات شان عکس های موسوی را با خود حمل کرده و در سخنرانی های این آقا کف میزنند، گاهی به یاد آن دختران انقلابی و مبارزی می افتند که دستها و پاهای شان بسته و به آنان تجاوز میشد؟

به اساس گزارش های روزنامه های دولتی، فقط در جریان یک روز از سال 1360 خورشیدی در ایران بیش از ٣۰۰ دختر مظاهره کننده در زندان اوین اعدام شدند. گفته میشود در میان آنان جوانان زیر سن 18 سال نیز شامل بوده اند.

اما موسوی که دو دهه بعد دوباره به صحنۀ سیاست ایران باز گشت، در جریان کمپاین انتخاباتی اش و پس از آن در هیچ جایی این کشتارها را محکوم نکرده و در برخی موارد از ابراز نظر در مورد آن ها طفره رفته است.

افزون بر این ها وزارت اطلاعات و امنیتی که به گفتۀ آیت الله منتظری، جانشین خمینی که از سوی خامنه یی کنار زده شد، امروزه بدتر از ساواک عمل می کند، در زمان نخست وزیری آقای موسوی ایجاد شد، همان نهادی که امروز وی را در بازداشت خانگی قرار داده است. موسوی در زمان حاکمیت اش در ایران چندین بیانیه را برای پوشیدن لباس ها و رعایت حجاب از سوی زنان در پوهنتونها صادر کرده و دولت وی حتی برای پوشش زنان رنگ های سیاه، قهوه‌‌ای و سرمه‌ای را جبراً تعیین نموده بود. با این وجود چه توقعی میتوان از یک چنین فردی با این اندیشه و گرایش تنگ نظرانه داشت که بیاید و از حقوق زنان دفاع کرده و امیدی برای دختران ناآگاه ایرانی باشد؟

فساد، سانسور، سرکوب و کشتار از آغاز رژیم جمهوری اسلامی در ایران به گونۀ گسترده یی علیه مردم این کشور اعمال شده و بسیاری از جوانان ایرانی به همین سبب از تاریخ دو دهه پیش کشور شان آگاهی چندانی ندارند. در پهلوی اینها یکی از عوامل دیگر نبود سازمان و حزب انقلابی سالم و فراگیر است که بتواند از اکثریت زیردستان ایرانی دفاع کند. اگر درین کشور نیروی سیاسی سالم و با نفوذ توده ای گسترده وجود داشته باشد، تیکه داران جمهوری اسلامی ایران که در مبارزۀ قدرت از همدیگر پس مانده اند، نمیتوانند جای خالی را پر کرده و به فریب مردم بپردازند. پس راه رهایی مردم ایران گرفتن دُم اقایانی چون خاتمي، موسوی و کروبی نیست که افکار آنان در مجموع تفاوتی با افکار سردمداران دیگر جمهوری اسلامی ندارد و اینان با اداهای لیبرال و مدنی کوشش می کنند با سبز نمایی ها عمر این جمهوری را افزایش دهند.

آقای کروبی سالها رییس پارلمان همین رژیم بود و موسوی صدر اعظم آن، آنان قانون اساسی ایران را قبول دارند و فقط دیگران را به خاطر عدم رعایت آن محکوم می کنند، نه اینکه به خاطر جنایات شان بر این قانون و تمام ارکان های آن انگشت بگذارند . چون اگر قرار باشد برای این اطاعت کسانی به پای میز محاکمه برده شود، خود اینان در قطار نخستین ها باید باشند. دل اینان به مردم ایران که در دوزخی به نام زندگی دست و پا می زنند، نمی سوزد، بلکه برای این که سردمداران کنونی برای رژیم کنونی که اینان به آن سخت اعتقاد و باور دارند، خیانت می کنند و آرمان های انقلاب اسلامی را به باد فنا می دهند برخاسته اند. در حالیکه تمام بدبختی های کنونی ایران و مخصوصاً جبری که بر زنان اعمال می شود، در نفس این قانون جا داده شد ه و به این خاطر اول باید این قانون را سوزاند و بعد بر ویرانه های آن، قانون دیگری بنا کرد. کاریکه از آقایان کروبی و موسوی ساخته نیست و به این خاطر مردم ایران نباید به شال سبز اینان دل بدهند که به زودی سیاه خواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست: