صفحات

سخت است فهماندن چیزی به کسی که در قبال نفهمیدنش پول می گیرد. (احمد شاملو)

۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

ایران هم به دنبال کلاهیست

رژیم حاکم بر ایران که خون خلقش را به شیشه کرده و برای بریدن هر زبانی در پی حرفی کارد به دست ایستاده است، در سی سال گذشته که با درد و دریغ راهش در درون افغانستان باز شده، با عداوت، کینه و دشمنی بی حد و مرزی نسبت به افغانها و افغانستان برخورد کرده که علاوه بر چاپیدن علنی و عینی منابع طبیعی افغانها، می توان از توهین و تحقیر هایی که سردمداران رژیم نسبت به کارگران و آوارگان افغان دستور می دهند، به آسانی و روشنی درک کرد و با چشم باز همه را دید. برخوردهای فاشیستی و ماورای انسانی فرستادگان ایرانی به عنوان سفیر و ناسفیر، همیشه مزورانه و ریاکارانه در حرف از «برادران» افغان و «حسن همجواری» صحبت می کنند و با توجه به منافع گستردۀ آنان در افغانستان، تلاش داشته اند تا علاوه بر مزدوران و جاسوسانی در رده های پایین و میانه، چنین عواملی را در رده های بالایی قدرت نیز دست و پا کنند.

پرداخت چای پولی ارگ، و تحویل بسته های پول توسط حسین مالکی به عمر داوودزی که بعد کرزی نیز بیدریغ به آن اعتراف کرد، نشان می دهد که فرستادگان سیاسی ایران با چه شگردهایی می خواهند این سردمداران را در حلقۀ انقیاد خود در آورند و برای بعضی از آنان پول «چادر بی بی» را هم پیشکش کنند که ندرتاً پذیرفته نمی شوند. سردمداری که با داشتن هزاران تن خاکشیر، خاکشیری که هزار بار از نوع ایرانی آن بهتر و ارزنده تر است از نوشیدن پیاله شربتی در تهران هاج و واج می ماند و این «مهمان نوازی» را بالاتر از ملیاردها مترمکعب آبی می داند که بی سر و صاحب، سالانه به ایران سرازیر می گردد. پس چرا ایرانی ها نتوانند بر هر که دلشان بخواهد جل بگذارند و هر طوری بخواهند درازگوش بسازند.

ایرانی ها که بر مرز افغانستان و ایران تسلط کامل دارند و گاه در سی کیلومتری درون خاک افغانستان می آیند و نهر سیخ سر را بند زنی می کنند و یا به دنبال هر افغانی که دل دو سرباز بخواهد تا آخر ولسوالی کنگ می آیند و در کنار مرز و گاه حتی کنار پل ابریشم جان افغانها را می گیرند، خود نشان می دهد که میان مردم افغانستان و زورگویان ایرانی چه حسن همجواری وجود دارد.

ایرانی ها با تمام زدن سنگ حسن همجواری به سینه، هرگز از یاد نمی برند که برای ادامۀ فشار و امتیاز گرفتن از این سو باید برای طالبانی که روزی نُه ایرانی را در مزار سر به نیست کردند و خامنه یی آنان را جاهل خواند ، آموزشگاه های نظامی برپا دارند، مین و راکت در اختیار شان قرار دهند و بعضی از گروه های مسلح را به داخل بفرستند چون فکر می کنند که از این کشور بی صاحب باید روزی کلاهی برای شان کمایی کنند. ایران همین اکنون سالانه 35 ملیارد مترمکعب آب ما را می برد (درحالیکه حق بردن 820 ملیون متر مکعب را دارد)، از سرک حلقوی افغانستان استفاده وسیع می کند، تجارت بندر چاه بهار را از طریق افغانستان چالان نگه میدارد، سالانه بیش از دو ملیارد دالر از بازارهای افغانستان سود می کشد، نیروی ارزان و مطیع یک و نیم ملیون نفری افغان را در اختیار دارد، زعفران و پستۀ افغانستان را به نام ایرانی در بازارها عرضه می کنند ، از مواد مخدر افغانستان سود می برد و...

چندی قبل یک گروه قوی طالبان که بیش از دوصد نفر بودند، از مرز ایران وارد منطقۀ پشتکوه فراه شدند. برای فهمیدن این که این گروه از کجا به فراه آمدند، برای هیچ فراهی سوال نبود. این گروه که در دهات اور و انجیران پایگاه گرفتند، دو روز بعد یازده تن از انجنیران ایرانی توسط این گروه دستگیر شدند. تلاش ریش سفیدان برای رهایی این افراد ظاهراً به جایی نمی رسد. اما چند روز بعد سرقونسل ایران از هرات سر می رسد و با معاون والی فراه به قلعه کاه می رود و از آن جا این سرقونسل با رانندۀ افغان به اور می رود و چند ساعت بعد یازده «اسیر» را رها کرده و با خود می برد. اینکه چگونه این افراد رها می گردند، مسوولان دولتی در فراه لب از لب نمی گشایند که رابطۀ این سرقونسل با این گروه چگونه بود، طالبانی که روزی با کشتن نه ایرانی به سرحد جنگ نزدیک می شوند، اما گروه طالبان این تحفه ها را بی هیچ درخواستی رها می سازند.

با اینکه ایران از حضور امریکایی ها در افغانستان ناراضی است، اما هرگز از اثرگذاری روی جنگ در افغانستان دست نکشیده و هر وقت که فکر می کند طالبان در موقعیت نامناسبی قرار می گیرند به تقویت آنان می پردازند و با گرم نگهداشتن تنور جنگ به خونریزی بیشتر در افغانستان دست می زنند. به این خاطر دوستی و دشمنی ایرانی با مردم افغانستان فقط در یک نقطه و آن بدبینی، بدنیتی و بدآیینی ایرانی است که اگر روزی دستش بلند شد، از نمد افغانستان کلاهی گشادی برای خود دست و پا خواهد کرد. آنچه تا حال ایرانی ها به نام کمک و بازسازی برای افغانستان انجام داده، چیزی جز در نظر گرفتن و هدف قرار دادن چنان کلاهی نبوده است.

هیچ نظری موجود نیست: